اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم و اعتصاب شرط مکمل پیروزی جنبش است

کوروش عرفانی: اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم و اعتصاب شرط مکمل پیروزی جنبش است

يكشنبه, ۰۸ اسفند

تظاهرات نسبتا بزرگ مخالفان در ایران در روز ۲۵ بهمن ماه، به نظر میرسد که جنبش سبز را وارد مرحله ای جدیدی از مسیر خود کرده است. این تظاهرات از این رو حائز اهمیت بود که از یک طرف حضور خیابانی مردم بعد از وقفه ای تقریبا یکساله و در حالی که مسولین جمهوری اسلامی صحبت از تمام شدن جنبش میکردند، را به دنبال داشت و از طرف دیگر واکنش های تند مقامات ایران.

از همین روی در مصاحبه با شماری از فعالین سیاسی و اجتماعی نظرات آنها درباره تظاهرات ۲۵ بهمن و راه های پیش روی جنبش سبز را جویا شده ایم. در اولین بخش از این سلسه مصاحبه ها، وبسایت دانشجونیوز گفتگویی با دکتر کوروش عرفانی، جامعه شناس، انجام داده است.

دکتر عرفانی معتقد است که رمز پیروزی جنبش آزادیخواهی کنونی هر چه اجتماعی تر شدن آن است بدین معنی که پیوند زدن مطالبات سیاسی و فرهنگی لایه های متوسط جامعه با خواست های اقتصادی و اجتماعی لایه های محروم جامعه. آقای عرفانی در بخش دیگری از این مصاحبه درباره اعتراضات خیابانی معتقد است که اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم و اعتصاب شرط مکمل پیروزی جنبش است.

مشروح مصاحبه با دکتر کوروش عرفانی در زیر آماده است:

با توجه به وقایع روز ۲۵ بهمن ماه و رویدادهای پس از آن به نظر میرسد جنبش سبز وارد مرحله جدیدی از شکل گیری هویت و تغییر راهکارهای عملیاتی شده است. ارزیابی شما از رخدادهای پیش آمده چیست.

جنبش کنونی برای کسب آزادی است و تا رسیدن به این هدف زنده است و مثل هر موجود زنده ی دیگری در حال تحول. این جنبش فراز و نشیب بسیار داشته و خواهد داشت اما سمت آن مشخص است و تغییری در آن دیده نمی شود. هر بهانه ای می توانست برای جامعه ی به ستوه آمده ی ایران خوب باشد و وقتی حکومت تقلب انتخاباتی را رو کرد مردم فرصت را از دست ندادند. اما نمی توان هیچ مشکل ریشه داری را با راهکار های سطحی حل کرد. حکومت کنونی قدرت را ابدی می خواهد و نه موقت و برای همین نمی توان از او خواست که به دلیل خواست مردم نوع رابطه ی خویش با قدرت را تغییر دهد و آن را به منتخبین اکثریت بسپارد. این رابطه ی غیر عقلایی حاکمان با قدرت اعمال هر گونه راه حل منطقی را که نتواند به صورت جدی به عمق وابستگی این جماعت به قدرت بپردازد ناکام می گذارد. این عین مشکلی بود که سبب شد جنبش سبز در سال 88 به نتیجه نرسد. تصور جامعه از شدت قدرت پرستی باند کنونی از اساس غلط بود و بابت این اشتباه محاسباتی بهای سنگینی را هم از لحاظ انسانی و هم از حیث زمانی پرداختیم.

یک سال وقت لازم بود تا کنشگران اجتماعی دریابند برای کندن باند کنونی از قدرت نرمش و مسامحه بیش از حد ره به جایی نمی برد و قاطعیت کافی برای برون رفت از این بن بست لازم است. حرکت ۲۵ بهمن توسط جوانان جان به لب آمده به وضوح یک پیام داشت و آن این که ما خطرات را می شناسیم اما دیگر ترسی از آن نداریم. ما می دانیم که شما می کشید ولی می آییم، می دانیم که می زنید و دستگیر و شکنجه می کنید ولی باز برمی گردیم، زیرا هنوز به آن چه می خواهیم دست پیدا نکرده ایم. در حرکت اخیر یک چیز آشکار است: هدف گیری دقیق جنبش بر ستون نظام که چیزی نیست جز اصل ولایت فقیه. اگر سال پیش برخی از جناح های درون جنبش خامنه ای را به مثابه راه حل می دیدند، امسال همه او را به عنوان مشکل می بینند. ولایت فقیه دیگر راه برون رفت از بحران نیست خود بحران است.

این یک جهش کیفی در جنبش است که می توان از آن به عنوان توهم زدایی نام برد. جنبش دیگر نسبت به هیچ بخش، هیچ فرد و هیچ نهادی از نظام کنونی متوهم نیست و چاره ی کار را در تغییر بنیادین می بیند. بدیهی است که بیان این خواسته در پیوند با توان و قدرت تهاجمی جنبش است. هر چه حرکت قویتر و گسترده تر شود خواست کنار زدن کلیت نظام به صورتی آشکارتر در خواهد آمد. امروز خواست تغییر نظام یک انتخاب نیست، گزینه ی اجباری جنبش است که بود و نبود آن را تعیین می کند.

راهکارهای تازه ای که جنبش پیش گرفته است به خوبی این گرایش را نشان می دهد. دیگر به اکتفاء کردن به نوار سبز بر مچ دست و راهپیمایی سکوت خبری نیست، ین بار مشت گره کرده است و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه. هر گونه برخورد تعارف مآبانه و خجالتی با این واقعیت سبب قطع ارتباط با بدنه ی جنبش خواهد شد. این اشتباه سال گذشته برای بسیاری گران تمام شد، برای آنها که می خواستند نرمش ذهنی خویش را به جای رادیکالیسم عینی عاشورا جا بزنند و در این مسیر تا مرز نفی واقعیت ها پیش رفتند. این بار اما جنبش تا حدی خود را از این بندهای خودساخته رها ساخته است و بیشتر از آن چه بخواهد پای صحبت برخی شخصیت ها و رسانه ها بنشیند تا خط بگیرد، در خیابان و در مصاف با نیروهای سرکوبگر خط خویش را تعیین می کند. اگر سال پیش نظر بر عمل برتری داشت امسال کنش بر نظر سوار است. نظریه پردازی ها صورت گرفته است، زمان زمان عمل است.

با توجه به حصرخانگی رهبران جنبش سبز توسط حاکمیت و برخوردهای صورت گرفته با معترضین، به نظر شما راهکارهای موثر پیش روی جنبش سبز برای ادامه اعتراضات چگونه می باشد.

در واقع جنبش رهبر ندارد، رهبری دارد و این رهبری از دل ابتکارات و هماهنگی های جمعی بیرون می آید. ممکن است برخی نام ها و چهره ها نقش متمرکز کننده (کاتالیزور) را بازی کنند، اما تصور این که در نبود آنها جنبش برای همیشه تعطیل شود نادرست است. این جنبش ساختاری است نه جریانی. جنبش های ساختاری چند لایه هستند و از نوعی رهبری چندلایه ای پیروی می کنند و چندان به فرد ویژه ای وابستگی حیاتی ندارند. این چنین جنبشی ریشه ها و علت های خویش را در عملکرد کل ساختار نظام جمهوری اسلامی می یابد نه در حضور یک موج سیاسی که بتوان با دستگیری و حصر و حتی حبس و اعدام چند نفر به آن پایان داد. جنبش سبز فقط مرحله ی نخستین از یک جنبش اجتماعی بود که در طول زمان مراحل سخت دیگری را در پیش خواهد داشت، خلاصه کردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران در خیزش اعتراض به نتیجه ی انتخابات، که عنوان جنبش سبز را به خود گرفت، نوعی ساده سازی پیچیدگی اجتماعی-سیاسی جامعه ی ایران است. در نتیجه باید با کمال صداقت و عینی گرایی رشد و تکامل جنبش را مشاهده گرد و دگرگونی آن را پاس داشت. برخورد ایستا با پدیده ی پویا ره به ذهنی گرایی و تعصب ورزی می برد.

این تصور که سرنوشت جنبش به موسوی و کروبی وابسته است مربوط به یک سال و نیم پیش است، یک سال و نیم بعد از آغاز جنبش این سرنوشت موسوی و کروبی است که به جنبش وابسته است. این تحول را نباید به طور غرض ورزانه ارزیابی کرد یا خواست که از آن چماقی برای کوبیدن بر سر حریفان سیاسی خویش ساخت. این نتیجه ی طبیعی تکامل جنبش است که مکانیزم های بازسازی و خودهدایت گری را در خویش پرورش داده است و اینک می رود که در مسیر تحول خود مسئولیت های سنگین تری را نیز بر عهده گیرد، مسئولیت حفاظت از جان کسانی که نقش مهمی در آن بازی کردند و یا مسئولیت ارائه ی راهکارهای عملی و کم هزینه برای به دست آوردن کامیابی های مقطعی و در نهایت دستیابی به پیروزی نهایی. این جنبش به واسطه ی اصالت اخلاقی خود که در مقابل حاکمیت اخلاق ستیز کنونی قرار می گیرد به جان انسان ها، هر که می خواهند باشند، بها می دهد. به همین دلیل حفظ جان شخصیت های مطرح صحنه ی مبارزه نیز در دستور کار آن قرار دارد. اما این به آن معنی نیست که اگر برخی از افراد نباشند جنبش در راه خود باز ماند. در این مسیر است که می بینیم علیرغم تمام محدودیت ها و حصر و حبس بازهم جنبش کار خود را می کند و راهکار می یابد. این راهکارها در عمل مورد آزمایش قرار می گیرد و پخته تر می شود، در این میان، چنانچه گفتیم، صد البته باید به حفاظت از جان انسان ها که ارزشمندترین پدیده هاست بهای فراوان داد، اما نمی توان از ترس مرگ مرد. باید خطر کرد و رفت و دید که چه راهکاری مسیر را برای پیروزی های کوچک و در نهایت برای پیروزی بزرگ باز می کند.

آیا شما فکر میکنید که حضور خیابانی معترضین به تنهایی میتواند خواسته های آنها را برآورده کند؟ و اساسا مدل تحولاتی که در کشور های عربی شاهد هستیم (حضور در خیابان ها تا رسیدن به نتیجه) برای ایران متصور است؟

حضور در خیابان تاکتیک است نه استراتژ ی. استراتژی اگر روشن باشد تاکتیک ها نیز جایگاه مناسب خود را می یابند. سال پیش جنبش استراتژی روشن و معین نداشت، هر کس از ظن خود یار او شده بود. یکی آرزوی دخالت ولی فقیه برای احقاق آراء شمارش نشده را داشت و دیگری براندازی رادیکال کل نظام را می خواست. این اغتشاش در تعریف هدف ها در نهایت تاکتیک های بکار بسته را در نوعی نبود مسیر استراتژیک مشخص به هدر داد. اما امسال به نظر می رسد که این گسست کمتر شده است ویک نوع هم نظری ضمنی یا آشکار روی هدف به وجود آمده است. تاکید شعارهای 25 بهمن و یک اسفند بر روی ولایت فقیه به خوبی نشان داد که هدف جنبش حذف نظام ولایت فقیه و استقرار یک نظام متعارف انتخاباتی بر سر جای آن است. اختلافی اگر باشد در مورد تاکتیک هاست. این که به سوی یک حرکت رادیکال برویم یا همچنان با شیوه ه ای نرم اما قاطع پیش رویم. به نظر می رسد که این اختلاف سلیقه ها در مورد روش دستیابی به این مقصد کمابیش مشابه نیز به مرور زمان و در گذر تجربه های پیش رو کمتر و کمتر خواهد شد. به عبارت دیگر این فقط نظر شرکت کنندگان در جنبش نیست که تعیین کننده ی روش کنشگری آنها خواهد بود، بلکه تاحد زیادی این واقعیت صحنه خواهد بود که شرکت کنندگان را به استفاده از برخی روش های موثرتر و کارآتر هدایت خواهد کرد. این البته حالت کاملا مکانیکی نخواهد داشت، اما واقع گرایی دست بالا را پیدا خواهد کرد.

به این ترتیب می بینیم که موضوع حضور در خیابان ها، در کنار سایر راهکارهای مناسب، برای دستیابی به هدف است. اگر هدف پایین کشیدن ولایت فقیه از اریکه ی قدرت است باید دید حضور در خیابان چگونه می تواند به این امر یاری رساند. دو موضوع در این باره مطرح می شود: نخست این که بدون حضور در خیابان نمی توان ولی فقیه را از قدرت دور ساخت، دوم این که با صرف حضور در خیابان نمی توان به این مهم دست یافت. پس اعتراضات خیابانی شرط لازم است اما شرط کافی آن چیز دیگری است. و آن چیست؟ بسیاری روی عنصر کمیت حضور مردم در صحنه تاکید دارند؛ این که باید میلیون ها نفر به خیابان ها بیایند. البته اگر چنین شود بهتر است اما این آن قدر ضروری نیست که یک عنصر دیگر و آن اعتصاب است. اگر اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم پیروزی جنبش است اعتصاب شرط مکمل آن است. با ترکیب اعتراضات خیابانی و اعتصاب های صنفی و سراسری دو اتفاق روی می دهد: از یکسو اعتصاب ها بنیان و بنیه ی حکومت را ضعیف می کند و از سوی دیگر اعتراضات خیابانی حکومت ضعیف شده را به واگذاری و عقب نشینی وادار می سازد. تهیه و تدارک اعتصابات صنفی و حرفه ای و سراسری امروز همان قدر ضروری است که پیش بینی برای سازماندهی اعتراضات خیابانی آینده.

بدون اعتصاب، حکومت با اتکاء به قدرت ناشی از چرخش چرخ های دستگاه دولت توانایی مقابله با اعتراضات خیابانی را دارد؛ از آن سوی بدون اعتراضات نیز صرف اعتصاب نمی تواند دولت را در مقابل بحران حاد اقتصادی و اجتماعی قرار دهد. از این رو، پیش بردن همزمان و موازی این دو لازم است تا بتوانند در یک مقطعی با هم تکمیل شده و کار را یکسره کنند.

در کشورهای تونس و مصر این ترکیب بسیار خوب عمل کرد و این امر به دلیل استثنا بودن آن ها نیست؛ این یک قانومندی است که هیچ حکومتی نمی تواند هم زمان هم از طریق اعتصاب منابع خود را از دست بدهد و هم در مقابل اعتراضات پیاپی منابع لازم را جهت ایستادگی داشته باشد اعتصاب پشتوانه های دولت را از میان می برد و تظاهرات خیابانی مستمر، دولت بدون پشتوانه را عقب می زند. این اصل شناخته شده و تجربه شده ای در تمامی جنبش های اعتراضی موفق در کشورهای دیکتاتوری است. در ایران نیز اگر بتوان اعتصاب دانشجویان، کارگران، معلمان و رانندگان را سازمان داد فضا برای تاثیر گذاری اعتراضات خیابانی فراهم می شود. در این میان اعتصاب کارکنان شرکت نفت می تواند بسیار حساس تر و موثرتر باشد.

با توجه به حضور گسترده دانشجویان دراعتراضات اخیر و ترس حاکمیت از سازماندهی دانشجویان در دانشگاه ها چه ارزیابی از نقش دانشجویان در اعتراضات آینده دارید؟

هر جنبشی به یک موتور اجتماعی نیاز دارد. تا زمانی که جنبش سیل بیکاران و محرومان را به صحنه آورد بازیگر عمده ی آن می تواند دانشجویان باشد. بحث از انتخابی است آگاهانه از جانب خود دانشجویان. در کشورهای استبدادی که حزب و سازمان سیاسی آزاد وجود ندارد دانشگاه فقط یک مرکز علمی نیست، یک پایگاه سیاسی است، یک کنش سرای اجتماعی است. دانشجویان می توانند ضعف اساسی نبود تشکل های سیاسی و اجتماعی آزاد و سازمانده را برطرف کنند. اما برای تامین این نقش و وظیفه ی تاریخی خود، دانشجویان نیاز به یک سازماندهی جدی دارند. بدون سازمانیابی درونی، جنبش دانشجویی در حد عده ای کنشگر درون دانشگاه ها که پیوسته نیز قربانی تورهای امنیتی و شکار دستگاه های سرکوب هستند در جا خواهد زد. برای گذراز این مرحله جنینی جنبش دانشجویی باید به بلوغ عملی دست یابد و این ممکن نیست مگر از طریق سازماندهی خود. در حال حاضر دانشجویان فعال و معترض در همه دانشگاه ها و دانشکده ها موجود هستند، اما اشکال کارشان در پراکندگی، عدم تماس منظم و نبود هماهنگی است. در صورتی که دانشجویان بتوانند مشکل نبود هماهنگی سراسری میان خویش را حل کنند می توانند تبدیل به یک نیروی قدرتمند اجتماعی شوند. بعد از کارگران و کارمندان دانشجویان پرشمارترین قشر متجمع در سطح کشور محسوب می شوند.

راهکار در این مورد کم نیست،اما بهترین آنها شاید ایجاد یک «شبکه سراسری دانشجویان ایران» باشد. یک شبکه ی در درجه ی اول مجازی که به ایجاد هماهنگی برای سازماندهی آکسیون های اعتراضی سراسری و کشوری همت می کند. یعنی تلاش می کند که به گونه ای عمل کند که یک حرکت اعتراضی هم زمان در دهها دانشگاه بزرگ کشور و توسط دهها هزار دانشجو صورت گیرد. این راز برون رفت از حرکت های ضعیف و پراکنده است. اگر دانشجویان بتوانند این شبکه را به صورت باز و آشکار و در قالب یک سیستم اینترنتی به وجود آورند می توانند حول محور یک ابتکار یا یک پیشنهاد به طور دسته جمعی و هماهنگ یک کنش اعتراضی سراسری را در سطح کشور برنامه ریزی و اجرا کنند. در این صورت کار نظم پیدا می کند. از یکسو در درون دانشگاه ها دانشجویان به کار آگاه سازی و سازماندهی درونی خود می پردازند و با ایجاد تیم ها و گروه های دانشجویی مخفی و نیمه علنی به کار جمعی روی می آورند و از سوی دیگر، شبکه سراسری مجموعه ی نیروهای فعال دانشگاه ها را برای حرکت های علنی با هم همسو و هماهنگ می سازد. در حال حاضر مورد اول به صورت کم یا بیش فعال در دانشگاه ها هست و خواهد بود، اما کمبود، مورد دوم است که باید توسط دانشجویان کنشگر به آن پرداخت.

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، چنانچه در پایان صحبتی با خوانندگان وبسایت دانشجونیوز دارید بفرمایید.

به نظر می آید که پیروزی جنبش آزادیخواهی کنونی یا جنبش سبز یا هر چه که بخواهیم آن را بنامیم در یک نکته ی ساده است: هر چه اجتماعی تر شدن آن. یعنی پیوند زدن مطالبات سیاسی و فرهنگی لایه های متوسط جامعه با خواست های اقتصادی و اجتماعی لایه های محروم جامعه. این پیوند در حال حاضر وبا وخامت اوضاع اقتصادی ناشی از حذف یارانه ها از بستر مناسبی برخوردار است. اگر این دو سری نیروهای اجتماعی – طبقه ی متوسط و طبقه ی محروم – نسبت به هم و فعالیت های یکدیگر بی اعتناء باشند نتیجه ففط هرز رفتن انرژی ها و هدر رفتن فرصت ها خواهد بود. این دو نیروی اجتماعی باید به هم نزدیک شوند و با خوشامدگویی به طرح مطالبات یکدیگر در فعالیت های تبلیغاتی یا اعتراضی خود، راه را برای نوعی همسویی عملی باز کنند. به طور مثال تعیین محل یکی از تظاهرات روزهای آینده در جنوب شهر تهران به جای شمال یا مرکز شهر می تواند یک آزمایش تاریخی برای این فرضیه محسوب شود.

شکستن مرزهای جغرافیایی اعتراض گری و برداشتن دیوارهای طبقاتی و اجتماعی آن مهمترین ضرورت برای آینده جنبش است. نارضایتی مردم گسترده است اما ریشه های و علت های متعددی دارد، همسان پنداری همه ی معترضین جامعه یک خطای بزرگ محاسباتی خواهد بود. گشایش ذهنی ما باید به این ختم شود که محدودیت های جنبش را در سال گذشته مد نظر قرار دهیم و بدانیم که با شکستن این محدوده های خود ساخته ی جنبش می توان انرژی آن را آزاد کرد. توان حکومت در مقابله با خیزش های مردمی محدود است، کافی است یک بار تعداد خیزشگران از توان کمی نیروهای سرکوبگر در بگذرد تا آن چه که باید روی دهد. این محاسبه را مکانیکی ندانیم، منظور از این سفارش حضور فقط فیزیکی لایه های محروم جامعه در جنبش نیست، منظور یک پیوند ارگانیک میان قشرها و طبقاتی است که همگی در عرصه های مختلف قربانی ستم و استبداد و غارت حکومت کنونی هستند. درک منافع مشترک و ضرورت پرداخت مشترک به تعیین سرنوشت خویش بهترین ضمانت کامیابی در این عرصه است. اما این نمی تواند میسر باشد مگر آن که هر یک از ما خود را حصارهای طبقاتی دیدگاه هایمان در قبال جنبش کنونی رها سازیم. بر این نکته واقف باشیم که برخی عادت های حک شده در ناخودآگاه اجتماعی ما سبب می شود که جنبش را در برخی از محدوده های جغرافیایی، محتوایی و مطالبانی زندان کنیم و امکان رشد و گسترش حرکت را از میان ببریم یا بسیار کند کنیم.

بر اساس آن چه آمد نباید شک کنیم که امروز رها شدن از بند یک حکومت ظالم و فاسد نیازمند دیدی است که در ورای قشربندی اجتماعی یا قوم گرایی جغرافیایی قرار می گیرد. بی شک ما می خواهیم از بند این حاکمیت ضد مردمی رها شویم اما برای این منظور لازم است که خود را از بندهای خودساخته درونمان نیز رها سازیم. ترس و مصلحت نگری و قوم گرایی و گروه گرایی و خودمحوری را کنار بگذاریم و به سان انسان هایی بالغ، شجاع و همسو دست در دست هم سرنوشت خویش را به دست گیریم.

فراموش نکنیم کیفیت روش و نیرویی که سبب تغییر یک رژیم می شود تعیین کننده کیفیت آن چیزی خواهد بود که بعد از تغییر رژیم روی خواهد داد. بنابراین اگر در فاز کنونی با ماهیتی انسان مدار و دمکرات منش با یکدیگر در مسیر مبارزه کار کنیم شک نکنیم که همین جو و محتوا را برای دوره ی بعد از کنار زدن استبداد کنونی نیز خواهیم داشت.

پیوند نیروهای اجتماعی و قشرها و استان ها با هم در شرایط کنونی می تواند زمینه ساز دمکراسی و مشارکت جویی مردمی فردا باشد.

سایت دانشجو

http://www.daneshjoonews.com

1 Comment

  1. مسعود

    همه باید کتاب از دیکتاتوری تا دموکراسی جین شارپ رو بخونیم تا بفهمیم چطوری می تونیم منابع دیکتاتوری رو ازش جدا کنیم تا در نهایت دیکتاتوری اینقدر ضعیف بشه که مجبور به تسلیم بشه. این اتفاق در مصر افتاد. اگر مبارک از پشتیبانی ارتش اطمینان داشت هرگز قدرت رو ترک نمیکرد. در ایران هم به محض اینکه دیکتاتوری نسبت به حمایت بدنه نیروهای مسلح تردید کنه مجبور به امتیاز دادن میشه. کتاب رو بخونید حد اقل چهار پنج بار.

Comments are closed.