چهار پارامتر است که ما را به احتمال یک تغییر در ایران نزدیک می کند:
1) اسرائیل می خواهد به عنوان آخرین خدمت از رژیم همدست خود در ایران، اجازه ی بمباران و تجزیه ی ایران را دریافت کند و بزرگترین کشور خاورمیانه را به چند کشور کوچک قابل سلطه تبدیل کند.
2) آمریکا ممکن است برای ایجاد تحرک اقتصادی و پرهیز از بحران اجتماعی ناشی از بحران های اقتصادی سرمایه داری آمریکا به جنگ به عنوان یک راهکار نگاه کند.
3) سپاه ممکن است که جنگ را ابزار پیمودن یک شبه ره صد ساله قرار داده و بخواهد از طریق آن به تمامیت قدرت چنگ بیاندازد، آن گاه براساس این که زورش چقدر می چربد جنگ را خاتمه و با عقب نشینی، کشور را در اختیار گیرد.
4) چشم انداز سه سناریو بالا ممکن است جنگ قدرت را تشدید کرده و نبرد برای حذف سپاه در درون نظام تشدید شود. در این صورت موفقیت آن و یا واکنش سپاه به شکل کودتا این احتمال چهارم را تعیین تکلیف خواهد کرد.
با در نظر گرفتن این چهار احتمال در می یابیم که دیر یا زود جریان تغییر در ایران کلید خواهد خورد.
در دو سناریو اول، جنگ می تواند به سرعت به صورت تمام عیار درآید و ضرورت حذف رژیم را برای خطر زدایی منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه مطرح سازد. حذف رژیم نیز به معنای شکل دهی به یک آلترناتیو است. نیروی جایگزین رژیم از کجا تامین می شود؟ برخی معتقدند از میان اپوزیسیون خارج از کشور( به نظر می رسد که به زودی رقابتی بر سر این موضوع در خواهد گرفت). بعضی می گویند از میان اپوزیسیون درون کشور. عده ای نیز به ترکیبی از هردو باور دارند. تشخیص این که کدام یک از این سه گزینه عملی خواهد شد در حال حاضر مشکل است، اما هرکدام از این ها تابع یک عامل مهم دیگر نیز می باشد: آیا حذف رژیم از طریق یک روند نظامی است یا از طریق یک حرکت اجتماعی تحریک شده توسط حمله ی نظامی. درصورتی که رژیم فقط به واسطه عملیات نظامی فروپاشد هر یک از سه سناریو آلترناتیو سازی که مورد اعتماد و اطمینان هجوم آورندگان نظامی است می تواند مورد توجه و استفاده قرار گیرد. در صورتی که این مردم باشند که رژیم را پایین می کشند باید خواست عمومی نیز مورد نظر قرار گیرد.
در صورتی که جنگ از جانب سپاه خواسته و برنامه ریزی شود، یعنی سناریو سوم، این احتمال هست که سپاه بعد از تصفیه ی نظام از همه ی جناح ها و کسب تمامیت اهرم های قدرت، با کرنش در مقابل هجوم آوردندگان، خود را به عنوان خدمتگزار ابرقدرت های بزرگ در منطقه و همدست غارت ثروت های آنها معرفی سازد. در این صورت قدرت های بزرگ غربی و حتی روسیه و چین که می بینند مانع اصلی نفوذ سرمایه داری جهانی در ایران، یعنی بازار و شبکه های مافیایی روحانیت، توسط سپاهیان برداشته شده است، می توانند این باند سپاهی را به سان عربستان و کویت و بحرین و حتی پاکستان – به عنوان گماشتگان خود بر ایران قبول کنند. در این سناریو و در نبود قدرت مردم، هیچ مانعی برای تحقق این ایده وجود ندارد.
در حالت آخر، غلبه سایر جناح های رژیم بر سپاه، راه را برای مذاکره و سازش باز می کند. در این صورت و در حالتی که مردم به صحنه نیاییند رفوکاری رژیم و تامین بقای چند ده ساله آن تضمین شده است.
با جمع بندی این موارد در می یابیم که اگر مردم در ماه ها ی آینده به طور فعال در صحنه نباشند بی شک باید مننظر بود که یکی از این طرح ها و یا سناریوهای ضد مردمی روی دهد:
یا استقرار یک آلترناتیو مورد قبول غرب برای کنترل مردم ایران و تامین غارت کشور؛ یا قبضه ی قدرت توسط سپاه و تبدیل شدن به ژاندارم منطقه وحکومت سرکوب و غارت را برای دهه ها در اختیار داشتن و یا سرانجام رفتن به سوی تصفیه حساب های درون رژیم برای تامین یک ترکیب پایدار حکومتی که دوام آورد.
می توانیم انتخاب خود را براساس بررسی این احتمال ها و یا امکان هایی نزدیک به این ها انجام دهیم. آینده ی ایران را چگونه می خواهیم؟ پاسخ در دست ماست.
منبع: سايت ديدگاه