انسان شناسی پویا – قسمت دهم

خردورزی روشمند سبب امکان پذیری رفتار روشمند می شود. .

* *

پاسخ گویی این گونه به مسله به آن معناست که ما از یک قانومندی حاکم بر علم حقوق پیروی می کنیم: « نمی توانید بگویید هیچ چیز درست است مگر آن که قادر باشید آن را ثابت کنید.» اما به طور مشخص برای ثابت کردن درستی یا نادرستی یک امر ما می بایست به صورت روشمند عمل کنیم. روشی که پیش از این توضیح داده شد در همین راستاست. بکارگیری روش خردمندانه به معنای آن است که ما نخست دلایل را می یابیم و بعد بر اساس آن قضاوت می کنیم که آیا باید آن امر را تایید و یا رد کنیم. به عبارت دیگر از قبل در مورد آن تصمیم نگرفته ایم.

نکته ی بسیار مهم در بکارگیری خردورزی روشمند در این است که اثرات فراوانی را با خود در ذهنیت و عینیت افراد به دنبال دارد. تاثیر این روش فقط در درست اندیشیدن و رسیدن به تفکری واقع گرایانه از موضوعات نیست، بلکه باید به تاثیرات مثبت آن بر روان و رفتار فرد نیز اندیشید. پایبندی به درستی اندیشه سبب استحکام راستی رفتار می شود. این نکته که ما می خواهیم به واقعیت وفادار باشیم سبب می شود که نسبت به ارزش هایمان نیز وفادار باشیم. به همان ترتیب که نمی خواهیم خود را در عرصه ی برخورد با واقعیت بیرونی فریب دهیم در زمینه واقعیت های درون ذهنمان نیز تلاش خواهیم کرد خود را فریب ندهیم و در مقابل خود واقعی مان قرار بگیریم. این هماهنگی بین درون و بیرون در ما یک تعادل روانی و رفتاری به وجود می آورند که به واسطه ی آن می توانیم با گسترش آن در روابط شخصی و حرفه ای خویش زندگی موفقی داشته باشیم.

تفکر روشمند به این ترتیب ما را به سوی رفتار روشمند هدایت می کند. رفتار ترکیبی است از تعقل و احساسات. زمانی که ما بخش تعقل خود را به صورت روشمند درآوریم بخش احساسی ما نیز تابع روش می شود. یعنی دیگر احساسات ما به گونه ای نامنظم و بی حساب بیرون نمی زند، ما را به سمت رفتارهای غیر معقول و نا مترقبه نمی کشاند. روش رفتار را عاقل می کند، رفتار را چارچوب بندی می کند. به این ترتیب به سوی آن می رویم که به طور کم یا بیش دقیق می دانیم که به سوی چه نوع رفتاری می رویم. قرار است چگونه از خود واکنش نشان دهیم. به عبارتی هرگز توسط احساسات غلیظ مانند خشم، غضب و عصبانیت تحت سلطه قرار نمی گیریم و به سوی حرکت ها و رفتارهایی که پشیمانی به بار آورد نمی رویم.

رفتار روشمند برای خود شرایطی دارند که باید بررسی کنیم:

نخست آن که از منبع ارزشی مشخص و تعریف شده ای تغذیه می کند. ارزش های انسانی باید در وجود ما به صورتی روشن و واضح تعریف و ترسیم شده باشد. یعنی نیاز به آن نداشته باشند که در موقع استفاده از آنها تازه بخواهیم درباره ی تعریف ها و حدود آنها فکر کنیم و لذا نتوانیم به موقع تصمیم هایی را اتخاذ کنیم که بعدها نسبت به آنها احساس پشیمانی نداشته باشیم. ارزش های بنیادین باید در ذهنمان تعاریف دقیق و عینی و قابل اجرا داشته باشند. چنین دستگاه ارزشی ی روشنی بدون کار هدفمند روی آن نمی تواند حاصل شود یعنی احتیاج به کار فکری-فلسفی مشخص دارد. خود این کار نیز باید از انتظام و روش برخوردار باشد تا بدانیم که خوب و بدها را بر اساس چه معیارهایی باید تشخیص دهیم. این معیارها براساس ترکیبی از مطالب نظری، تجربه ی شخصی و ارزیابی فردی از این دو حاصل می شود. به هر روی حاصل کار باید تصویری روشن از هر ارزش و گستره و عمق آن باشد، به گونه ای که بتوانیم از این داده ها به صورت کاربردی بهره بریم. بدون یک تصویر روشن از ارزش ها این بسیار سخت خواهد بود که تشخیص دهیم آیا این ارزش در شرایط الف یا ب می تواند مصداقی بیابد یا خیر. این ابهام ارزشی سبب می شود که نتوانیم یک منبع الهام دقیق برای هدایت رفتارهایمان به گونه ای منظم و پایدار، یعنی به گونه ای روشمند در اختیار داشته باشیم. به همین دلیل روشمندی رفتارها ایجاب می کند که این شرط نخستین – روشن بودن محتوای دستگاه ارزشی را – به صورتی ارادی و آگاهانه و با کار مشخص عملی و نظری تامین کنیم.

(ادامه دارد)