هیچ ظالمی بدون یاری مظلوم نمی تواند به ظلم ادامه دهد. این قانومندی ساده هم در مورد روابط ستمگرانه ی میان افراد صادق است و هم در باره ی روابط ظالمانه ی میان یک حکومت ستمکار و یک ملت ستمدیده. یک حکومت ظالم بدون همدستی میلیون ها ایرانی ستم پذیر قادر به ادامه ی بقای خود نیست. آن دهها هزار نفری که در طول نه ماه جنبش خرداد 88 خواستند تا زنجیر اسارت پاره کند با بی تفاوتی میلیون ها نفری روبروشدند که به واسطه ی ناآگاهی، ترس و عادت، ستم و غارت و تجاوز از جانب حکومت را پذیرفته اند. پذیرفتن به معنای تایید کردن نیست، به معنای رد نکردن است. به معنای صحه گذاشتن نیست به معنای طردنکردن است.
ین که چرا میلیون ها نفر از هموطنان ما در مقابل این همه فرصت های از دست رفته در طول سی سال گذشته برای پایان بخشیدن به یک نظام جهنمی بحثی است طولانی و مفصل و چند بعدی. لیکن در شرایط کنونی که بخش مهمی از جامعه ایرانی بیدار شده است و با پرداخت بهایی سنگین بهای بیداری خود را می پردازند جا دارد که این موضوع هر چه بیشتر باز شده و نسبت به راهکارهای پایان بخشیدن به این مشکل حساسیت و فعالیت بیشتری اعمال شود. وقت آن است که با درک این واقعیت که سی و یک سال فقر مادی و معنوی و نیز سرکوب و تهدید و ترس و بسیاری از مردم به انزوا و انفعال کشیده شده اند.
برای پایان بخشیدن به این حالت روانی حاکم شده بر بخش مهمی از جامعه باید به روشنگری دست زد. جهت موفقیت در این امر مهم باید هم به شکل وابزار ارتباط هم توجه کرد و هم به محتوای مناسب برای آن. بخش های مهمی از افرادی که به این انزوای اجتماعی در غلطیده اند و در تغییرگری جامعه نقش فعالی را ایفا نمی کنند از قشرهای محروم جامعه هستند. همان ها که از حیث اقتصادی افرادی زیر خط فقر یا زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند، از حیث اجتماعی در پایین ترین رده های جامعه هستند، از حیث فرهنگی دربرگیرنده ی بیشترین درصد بیسواد و یا کم سوادان هستند، از حیث جمعیتی اکثریت جامعه را تشکیل می دهند و در عین حال از حیث سیاسی کمترین دخالت ورزی را دارند.
این اکثریت را چگونه می توان در رسیدن به مرحله ی خودآگاهی یاری داد؟ این سوالی است که پاسخ آن تعیین کننده ی سرنوشت جنبش و در امتداد آن، سرنوشت ایران خواهد بود.