بنام خدا
باید دوباره از ریشه رویید
نوشته ی : اختر چرخ ادب
ویرایش از دفتر تولید خودرهاگران (1)
درددل
ایرانی گرامی سلام
می دانیم جامعه ای را می توان جامعه سالم نامید که در آن ، میان مردم برابری حقوقی برقرار بوده و
هر فرد در آن برای زندگی و تکامل آزاد باشد . چنین وضعیتی ر ا با حاکمیت چکیده خواست مرد، که قانون نامیده میشود، می توان پدید آورد . متاسفانه نگاهی به جامعه وحکومت ایران امروز ما و به ویژه رخداد های سال 1388نشان می دهد، شرط دخالت مردم در سیاست ، پیروی از خواست حکومت و هوادارانش بوده و از این رو عدالتی در اجتماع برقرار نیست. از سوی دیگر، کسان زیادی را می شناسیم، که به دلیل سخنی یا عملی در زمینه حقوق اجتماعی ، اقتصادی یا فرهنگی شان دچار حبس و کتک و ربایش و گاه، قتل و تجاوز شده و می شوند. بی گمان واقعیت تلخی که سخن از آن رفت چیزی نیست که اگر کسی به آن متوجه نباشد، آسیب و زیانی نبیند و اگر برای تغییرش، چاره ای نشود بر وخامت آن افزوده خواهد شد. برای تغییر وضعیت کنونی نیاز به همدلی، همکاری و همفکری مردمی می باشد. آیا شما اینطور فکر نمی کنید ؟
همفکر و همکار کجاست ؟
در این روزها که گفتار و دیدار و گردهم آمدن آزاد نیست، نیاز به ارتباطی پایدار و
گسترده و پنهان داریم. هرچه زودتر باید تنهایی دستهای ما با دست هم آشنا شود و یک شبکه مردمی پدید آید. پس بیاییم هر یک، درددل بالا را با دست کم دو عزیزمان در
میان گذاشته و قانع و آگاهشان کنیم. ما همیاران پیمان ببندیم که پیوسته و مرتب، مثلا هفته ای دو ساعت ، درباره سرنوشتمان گفتگو و تبادل خبر کنیم. به شرطی که هر کس قول بدهد دو تن دیگر را به
همین روش به شبکه بیافزاید و برای امنیت بیشتر، دو همیارش را به هم معرفی نکند. آیا ترویج این روش مردم را همدل و همراه نخواهد کرد؟
هماهنگی و رهبری هم لازم است
درهر زمان یک خبر یا موضوع از دیگر چیزها مهم تر است و در سرنوشت مردم تاثیر بیشتری
دارد. همچنین گاه، انجام یک تصمیم هماهنگ بدست مردم لازم می آید. اگر آزادی بیان وجود داشت، کس یا کسانی می توانستند سخنگوی ما و هماهنگ کننده ما باشند. حالا که نمی شود ، باید به انتخاب رهبر یا رهبران پنهانی روی آوریم . ولی تا وقتی شبکه مردمی به صورت گسترده ایجاد نشود ، آن رهبر یا رهبران از خواسته ها و تصمیم های مهم و لازم برای مردم آگاه نخواهند شد و نیز نمی شود در جامعه معرفی شوند. باید یک پشتوانه مردمی پرشمار وجود داشته باشد تا کسی نتواند به رهبری تعرض کند. شاید هم مجبور شویم هماهنگی جمعی و شبکه ای را که کندتر است بپذیریم و یا رهبر برای امنیت داشتن از کشور خارج شود. به هر حال شبکه مردمی همیاران تا حدی می تواند باعث هماهنگی در آگاهی ها و تصمیم ها شود. نظر شما و همیارانتان چیست ؟
به حال وضع بد اقتصادی ما ، یارانه ها را قطع و پخش کردن چه سودی دارد ؟
شاید بتوان گفت امروزه مهم ترین و ملموس ترین مساله بیشتر مردم، مساله اقتصادی است .به زبان ساده یا خود بی پولی و بیکاری، یا اضطراب از دست رفتن پول و کار. بر طبق آمار حکومتی در کشور ما پنج میلیون بیکار وجود دارد و قیمت ها با سرعت (تورم) 18 تا 24 درصد، بالا میروند . بنگاه های صنعتی و کشاورزی، اگر خیلی خوب بچرخند با 30 درصد توانشان می توانند تولید کنند. در این میانه پرآشوب ، حکومت تصمیم دارد سوخت و برق را از سال 89، طی حداکثر 5 سال به 5 تا 6 برابر قیمت کنونی اش برساند. بهانه اش این است که فرسودگی صنعت نفت و نیرو، و افزایش جمعیت و مصرف، دیگر اجازه ارزان فروشی نمی دهد و ضمنا در عوض می خواست نیمی از سود این گرانفروشی را مستقیم به حساب مردمی- که زیر 130000 تومان در ماه در آمد داشتند- بریزد تا مثلا حق به حقدار برسد که سپس پا پس کشید و گفت به حساب همه خواهد ریخت. در این صدقه دهی تنها در حد ماهی 10000 تومان به هر کس میرسد ولی گرانی وحشتناکی که از گرانفروشی سوخت و برق در همه خدمات و کالاهای دیگر ایجاد میشود، مردم کارگر و کارمند وکشاورز را، که زندگی متوسطی دارند، به علاوه بیکاران به فقر و بیچارگی و بیکاری خواهدکشید. نیم دیگر سود این کار را هم می ریزند در صندوق حکومت که دست کم سالی ده هزارمیلیارد تومان خواهد بود. حکومتی که در طول عمرش 3 برابر حکومت پهلوی پسر درآمد نفتی داشته، حالا می خواهد هزینه بی تدبیری اش را با کردن خون ما در شیشه از دسترنجمان بردارد و منتش را با عنوان پخش یارانه ها به سود تهی دستان به سر خودشان بگذارد. در این روزگار برای زنده بودن باید قارون بود، یا باید گدا بود و آزاد از تکلف، چماقی در دست گرفت و به خرج قارون ها به جان دانشجو و کارگر و کارمند و معلم و دیگر زحمتکشان افتاد تا مبادا به فکر دخالت در سیاست و حکومت بیافتند.
اعتصاب ، اعتراضی موثر است
بنا به آمار حکومتی ، چیزی در حد 5 میلیون نفر، کارکنان بخش های کشوری و لشکری هستند. رهبر و دیگر مدیران این حکومت نه فرمانی و نظارتی از مردم می پذیرند و نه آمدن و رفتنشان به اختیار مردم است. با اجرای به اصطلاح هدفمند کردن یارانه ها، هر کس که در استخدام این حکومت به کار ادامه دهد، یکراست آب به آسیاب بهره کشی از خود و دیگر بستگان و هم میهنانش می ریزد. و هر کس هم کار خصوصی دارد، ناچار به تقدیم دسترنج خود به شرحی که گفته شد خواهد بود. آیا کار کردن برای چرخاندن بهره کشی حکومت قارونی و پادوهای چماق بدستش با شان و شایستگی مردم ایران زمین سازگاری دارد؟
اگر بنا بود انتخابات و روزنامه ها و آقای موسوی و راهپیمایی و اعتراض خیابانی آرام و گاه درگیری، اثری داشته باشند، کار به اینجا نکشیده بود . باید دکان فقر فروشی و آماده خواری را تعطیل کرد. همه بی عدالتی ها و حق کشی ها، تقلب های انتخاباتی و رد صلاحیت های بی منطق برای نشستن بر سر سفره دسترنج مردم است. تنها اتحاد و اعتراض آنانی که کار می کنند است که متقلبان را بر سر جایشان می نشاند، باید نافرمانی کاری را تشویق کرد و دردسر آن را هم به جان خرید. فرمانده مغرض
باید بی فرمانبر بماند و گرنه به قصد فقیر کردن پیشه ور و صنعتگر و کشاورز و کارگر به سود خودش ادامه می دهد و شوخی هم ندارد.
اعتصاب در مشاغل گوناگون مردم، امکان شکل گیری دارد. روشن است که اعتصاب فراگیر کشوری، ناگهان ممکن نیست بلکه مهم آن است که نخست اندیشه اعتصاب در میان بیشتر جامعه و شبکه مردمی، مدت ها به گفتگو و قانع سازی گذاشته شود و همزمان در عمق جامعه و از حلقه های دورتر از دسترس حاکمیت آغاز و گسترده شده و تدریجا به سوی مرکز و بالا سرایت و پیشروی کند. کارکنان بخش خصوصی نگرانی های امنیتی کمتری در این باره دارند. پیشه وران آزاد و بازاریان گرامی نیز این فرصت را دارند تا اثبات کنند درباره حاکمیت قانون و مردمسالاری تفاوتی میان تولید کننده و بازرگان و مصرف کننده و بی پول و پولدار نیست. چند ماه تعطیلی کسب، بهتر از کسب در سایه آشوب روزمره و حکومت چماقی است. حکومتی که برای استخدام چماقدار و آدمربا ، سوخت و برق را به مردم گران بفروشد و در همان حال در قانون، حداقل دستمزد ها را پایین نگه دارد، تیشه به ریشه تولید کالا و خدمات می زند و تنها رابطه کارفرما، کارگر و بازار را دچار آشوب و دلخوری می کند.
می توان با آغاز کم کاری و گسترش آن از مثلا ادارات و کارخانه های سراسرکشور، سپس همراهی مشاغل خصوصی و به ویژه خدماتی مانند رانندگان و نانوایان و آنگاه مشاغل خدماتی دولتی مانند شهرداری ها آغاز کرده و سپس کارمندان مشاغل حاکمیتی مانند بخشداری ها و فرمانداری ها را در برگرفته و تا کارکنان وزارتخانه ها بویژه وزارت نفت و نهاد های رهبری و قوه قضاییه اعتصاب را گسترد. در این رهگذر، حلقه های آگاهی و نارضایتی مردمی، خودکار به هم خواهند پیوست.
به آنها که بیکارند و حتی آنانی که برای پول یا نا آگاهی، مزدور حاکمیت شده اند بگوییم درد ما فقر آنها هم هست ولی باید چاره ای از ریشه کرد. به آن ها که از ترس فقر حاضر به اعتصاب نیستند کمک مادی کنیم و بدانیم همه باید برای حل مشکلی بسیار بزرگ، مدتی همکاری و تحمل کنیم.
اگربتوانیم اتحادی برای اعتصاب در اعتراض به قطع یارانه ها به و جود آوریم، نه تنها
از رخ دادن مصیبت اقتصادی آن و قوی تر شدن حاکمیت غیر مردمی جلوگیری کرده ایم بلکه
همان اتحاد را برای نشاندن حرف مردم به کرسی و برقراری مردمسالاری و نیز سازندگی پس از آن بکار خواهیم گرفت.
کشور ما به گونه شایسته، اداره نمی شود، تنها راه چاره آن است که هرکس کاری و هنری دارد و هرکس که در پی ابراز استعداد خود به در بسته خورده است از لاک نومیدی ، انزوا و تکروی خارج شود سخن آگاهی از ریشه دردها با دیگری بگشاید. دست همیاری به سوی دیگری دراز کند و با پیوندی پایدار حق خود را در اداره شایسته ایران زمین بخواهد و بر سر آن بایستد .
1) نوشته هایی که به اسم افراد منتشر می شود بیانگر نظرات شخصی آنان بوده و گویای مواضع و دیدگاه های سازمان خودرهاگران نمی باشد.