به هر نوع تغییری نمی گویند انقلاب
کورش عرفانی
انقلاب یعنی دگرگون ساختن ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. جنبش هایی می توانند تبدیل به انقلاب شوند که امکان تغییر ساختاری را از قبل فراهم آورده اند، در غیر این صورت در حد تغییر حاکمیت سیاسی باقی می مانند اما ساختارها را به هم نمی زنند. برای این که یک جنبش تبدیل به انقلاب شود لازم است که انقلابیون چند عنصر را تهیه و تدارک ببینند: 1) نظریه ی دگرگون ساختن ساختارها را تدوین کرده باشند. 2) ضرورت آن را برای بخشی از نیروهای اجتماعی جا انداخته باشند. 3) روش مدیریت دگرگونی های ساختاری را بلد باشند. 4) نیروی اجتماعی کافی برای انجام این دگرگونی ها را بسیج کنند. دلیلی که می توان برای انقلاب نبودن حرکت های مصر و تونس آورد این است که هیچ یک از شرایط لازم برای تبدیل جنبش های کنونی این کشورها به انقلاب موجود نیست.
اما ضرورت این عناصر از کجا می آید؟
اگر نظریه ی انقلابی موجود نباشد نمی توان فکر دگرگونی ساختاری را اجتماعی کرد، یعنی به صورت منسجم در بین نیروهای اجتماعی جا انداخت. پس نیاز به نظریه ی دگرگون سازی ساختاری می باشد تا جامعه بتواند برای به دست گیری سرنوشت تاریخی خویش از حیث نظری مجهز باشد.
اگر نظریه ی انقلابی موجود باشد اما کار لازم برای جا انداختن آن، یعنی اجتماعی کردن فکر تغییرات ساختاری، صورت نگیرد آینده زیاد درخشان نیست. انقلاب بدون مردم انقلاب نیست حتی اگر آن را این گونه بنامند. انقلاب به طور ذاتی اجتماعی یعنی مردمی است.
اگر نظریه ی انقلابی موجود و اجتماعی هم شده باشد اما انقلابیون ندانند که چگونه باید آن را پیاده کنند باز هم انقلاب ناقص خواهد بود. تا زمانی که نیروهای مردمی (انقلابی) مجهز به دانش مدیریت برای پیاده کردن دگرگونی های ساختاری نباشند انقلاب روی نمی دهد.
اگر نظریه باشد، اجتماعی هم شده باشد و انقلابیون روش مدیریت آن را هم بدانند اما نتوانند نیروی لازم را بسیج کنند باز هم کار کامل نخواهد بود. هیچ دگرگونیی که از پایین نباشد نمی تواند ساختاری و ریشه ای و لذا انقلابی باشد.
اما برای تهیه و تدارک این عناصر به چه چیز احتیاج داریم:
برای داشتن نظریه ی انقلابی مناسب نیاز به یک دستگاه ارزشی انسان مدار، اطلاعات دقیق و مستند و روش تحلیل علت و معلولی می باشد. نظریه ی انقلابی در پی ساختن جامعه ای است که در آن جان و کرامت انسان از طریق تغییرات ساختاریی است که مردم پیاده کننده ی آن هستنند به طور نهادینه مورد حفاظت و تامین قرار می گیرد. هر نظریه ای که بخواهد چیزی جز انسان را اعتلاء بخشد نمی تواند انقلابی باشد. انقلاب یعنی ابزار نهادینه کردن حفظ جان و کرامت بشر.
برای اجتماعی کردن نظریه انقلابی نیاز به کار شبکه سازی، ساده سازی مطالب و تبلیغات توده گیر می باشد. برای این منظور هم شکل و محتوای ارائه ی نظریه ی دگرگونی ساختاری باید متناسب با سطح فرهنگی مخاطبان مختلف در میان مردم باشد. در روند اجتماعی کردن نظریه ی انقلابی باید زمان لازم را گذاشت، توده ها را به اندیشیدن دعوت کرد و هرگز به جای مردم فکر نکرد.
برای دانستن روش پیاده سازی نظریه ی انقلابی نیاز داریم به دانش مدیریت. انقلابی گری عبارت است از بکار گیری دانش مدیریت و تخصص های علمی برای ایجاد هدفمند، عقلایی و پایدار دگرگونی های ساختاری برای دستیابی به جامعه ای که در آن جان و کرامت انسان ها به طور نهادینه حفظ شده است و انسان ها برای رشد معنوی و مادی خود برخوردار از دو عنصر آزادی و امکانات هستند. این نگرش انسان مدار می تواند هم چنین پایه ای مشترک برای گسترده ترین شکل همبستگی میان نیروهای تغییر طلب باشد.
برای بسیج نیروهای لازم نیاز به اجتماعی شدن نظریه ی انقلابی، دانش مدیریت برای پیاده کردن آن و نیز مشروعیت ناشی از عملکرد مردمی داریم. دگرگونی ساختاری جز از طریق مردمی آگاه، خودباور و خودسازمان یافته ممکن نیست. تغییرات انقلابی تنها توسط مردم است که ممکن است و در غیر این صورت ممکن نیست.
اما برای ما در ایران چطور: آیا یک نظریه (تئوری) انقلابی برای دگرگون سازی ساختارها داریم؟ آیا ضروت دگرگونی ساختاری (انقلابی) را در بخش هایی از نیروهای اجتماعی جا انداخته ایم؟ آیا می دانیم روش مدیریت دگرگونی ساختاری چگونه است؟ آیا قادر خواهیم بود که نیروی کیفی کافی برای ایجاد دگرگونی های ساختاری را بسیج کنیم؟
سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هم لازم است هم ممکن، اما برای چه نوع از تغییری. فراموش نکنیم که از طریق کودتا و شورش نیز می توان یک رژیم را سرنگون کرد، مانند مصر و تونس، اما آیا این تغییر رژیم در راستای یک انقلاب است؟ پاسخ با هریک ازشما.
کورش عرفانی
**
6 March 2011