خوشبختی و آگاهی در هم تنیده اند

خوشبختی انسان در گرو چیست؟
– در گرو بهره بردن از خرد.
خرد چیست؟
– استفاده ی درست از ذهن.
چگونه می توان از ذهن درست استفاده کرد؟
– از طریق تفکر دارای روش.
چه روشی؟
– روشی که بتواند شناخت ما را هرچه بیشتر به واقعیت نزدیک کند.
پس خوشبختی انسان در گرو نزدیکی شناخت ما به واقعیت بیرون از ذهنمان است. درست است؟
– آری در سایه چنین شناختی انسان می تواند با واقعیت آن گونه که هست ارتباط برقرار کند و به این ترتیب براساس تشخیص و اراده ی خود آن واقعیت را بپذیرد و یا درصدد تغییر آن برآید.
در این صورت،
راز بدبختی چیست؟
– راز بدبختی در بهره نبردن از خرد است.
یعنی در عدم استفاده درست از ذهن؟
– آری، یعنی تفکر فاقد روش.

چه روشی؟
– همان روشی که باید شناخت ما را هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک کند.
پس آیا بدبختی انسان به دلیل عدم نزدیکی شناخت انسان به واقعیت است؟
– آری، این همان جهل است. جهل یعنی نداشتن شناخت منطبق با واقعیت بیرون از ذهن ما. انسانی که جاهل است نه می تواند آن چه را که در جهان بیرون از ذهنش می گذرد به درک بکشد و نه می تواند آن را تغییر دهد.
اگر شناخت منطبق با واقعیت را آگاهی و شناخت دور از واقعیت را ناآگاهی بدانیم می توان گفت کسانی طعم خوشبختی را می چشند که آگاهند و انسان های نا آگاه هرگز رنگ خوشبختی را نخواهند دید، حتی اگر احساس آن را داشته باشند.
خوشبختی از دل هماهنگی درون و بیرون انسان حاصل می شود، این هماهنگی نیز به کیفیت شناخت یعنی میزان آگاهی و یا ناآگاهی افراد بر می گردد. هر چه انسان آگاهتر باشد توانش برای هماهنگی با عوامل برون ذهنی بیشتر و اصطکاک آن کمتر می شود. . و هرچه فرد ناآگاهتر باشد مشکلات بیشتری را از جانب جهان بیرون از ذهن خود تحمل خواهد کرد.