جنبش آزادیخواهی مردم ایران بیش از یکصد سال است که ادامه دارد. فراز و نشیب های آن کم نبوده است اما در نهایت خط خود را مبنی بر درخواست آزادی حفظ کرده است: هم انقلاب مشروطیت، هم نهضت ملی زمان مصدق و نیز انقلاب سال 1357 این خواست را به طور مشخص عنوان کردند. حرکتی که به بهانه ی تقلب در انتخابات آغاز شد نیز همین خواسته را داشته و دارد. و این تلاطم تاریخی جامعه ی ایرانی تا زمان به دست آوردن آزادی – به معنای نسبی اما پایدار آن هم که شده است – ادامه خواهد یافت.
رژیم جمهوری اسلامی یک مانع تاریخی در این مسیر است. بخشی از نظام که ضرورت آزادی برای رشد و پیشرفت خود را دریافته است – جریان اصلاح طلبان- به این موج پیوسته است تا به شکلی این مانع را از سر راه بردارد. اما این جریان تلاش خود را بر این اساس قرار داده است که رژیم را وادار به باج دادن کند، حال آن که مخالفان دیرینه ی رژیم بر آن هستند تا با برداشتن رژیم به این آزادی دست یابند. اصلاح طلبان می خواهند رژیم بماند اما تبدیل به یک حاکمیت دمکراتیک شود، اما اپوزیسیون می خواهد رژیم را بردارد تا یک حاکمیت دمکراتیک را مستقر سازد. پس این دو در ظاهر هدف مشترکی دارند لیکن راه های متفاوتی را توصیه می کنند.
این که نیروهای برانداز و غیربرانداز دمکراسی خواه- با تعاریف و تعابیر متفاوت – چگونه با هم تعامل کنند تعیین کننده شتابی است که جنبش آزادیخواهی در آینده خواهد داشت: اگر نیروهای برانداز نیروهای غیر برانداز را طرد کنند حرکت کند می شود، اگر نیروهای غیر برانداز نیروهای برانداز را نفی کنند بازهم حرکت کند می شود. جنبش در صورتی شتاب می یابد که این دو نیرو همدیگر را به رسمیت بشناسند و راه های یک همسویی، ضمن حفظ اصول و ارزش های خویش را بیابند. اما چگونه؟
نگارنده به عنوان یک فعال جریان براندازی راه حل زیر را به کار بسته است و تاکنون جواب داده است: به نظر می رسد که اگر ما نیروهای برانداز نگران موفقیت نیروهای غیر برانداز باشیم معنای مستقیم یا ضمنی آن این است که هنوز به اصلاح پذیر بودن این رژیم و لذا موفقیت نیروهای اصلاح طلب که بدنه ی اصلی نیروهای غیر برانداز هستند باور داریم. این باور، خواسته یا ناخواسته، مشروعیت افکار و عملکرد اصلاح طلبان را به دنبال دارد. رژیمی که بتواند اصلاح شود می تواند خود را از براندازی نجات دهد. بنابراین ما نیروهای برانداز باید از خود بپرسیم که آیا به اصلاح پذیر بودن رژیم همچنان معتقدیم یا خیر. اگر بلی، طبیعی است که عده ای به دنبال آن باشند تا این راه را امتحان کنند. اما اگر ما به این امر باور نداریم که رژیم اصلاح پذیر است چرا باید از طرح شدن این موضوع نگران باشیم؟
به نظر می رسد که رژیم نه از حیث بافت مافیاهای های باقیمانده در قدرت و نه از نظر روابط ساختاری خویش شانسی برای تغییر و تحول از درون به سوی دمکراسی یا حتی اعطای آزادی های بدیهی داشته باشد؛ جمهوری اسلامی رژیمی کمابیش یکدست و تمامیت گرا شده است که جز با کنترل جریان های حاکم بر جامعه زنده نیست. این رژیم حتی قادر به مدیریت طرح های خودساخته و خودخواسته ی خویش نیست چه رسد به این که بتواند طرح یک تحول دمکراتیک و تبدیل شدن به یک نظام حکومتی متعارف را دنبال کند. جزییات این ناتوانی بسیار است اما اشاره به پنج بحران مشروعیت اجتماعی، وخامت اقتصادی، جنگ قدرت، ستیز با جامعه ی جهانی و فروپاشی ایدئولوژیک آن کافی است تا در یابیم که آینده حتی کوتاه مدت این رژیم با سوال و تردید و ابهام روبروست، چه رسد به آینده ی دراز مدت و یا حتی میان مدت آن.
باور عینی، و نه ذهنی، به تغییر ناپذیر بودن این رژیم از طریق اصلاحات و دگرگونی درونی به ما نشان می دهد که تا چه حد تلاش اصلاح طلبان و نیروهای غیر برانداز آب در هاون کوبیدن است. تلاش آنها برای زنده نگه داشتن فکر اصلاح رژیم جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از یک عادت سیاسی و ایدئولوژیک و نیز به دلیل ترس و نگرانی از آینده ای نامعلوم و هم چنین پیوندهای طبقاتی، منفعتی و سیاسی با نظام حاکم است. سایر نیروهای غیر برانداز مانند اکثریتی ها و توده ای ها نیز از سر گمگشتی هویتی و سرگردانی سیاسی هنوز در زیر این پرچم دور خود می گردند. آن بخش از نیروهای اصلاح طلب که واقع گرا و صادق باشند بی شک در فرایند مبارزاتی در پیش رو به جبهه ی براندازان خواهند پیوست.
جریان اصلاح طلبی و یا غیر برانداز البته از حمایت مستقیم و آشکار دولت های غربی برخوردارست. زیرا این دولت ها از یک دگرگونی دمکراتیک بنیادین در ایران و تبدیل شدن کشورمان به یک الگوی دمکراسی برای منطقه ی آشوب زده ی خاورمیانه، که تشنه ی آزادی است، سخت نگرانند. آنها یک جراحی در درون نظام جمهوری اسلامی و قرار گرفتن مهره های متمایل به همرنگی با جریان جهانی شدن را برای خود از هر گزینه ی دیگری بهتر می بینند. اما مشکل آنها و نیز اصلاح طلبان و نیروهای غیر برانداز حامی آنها همگی یک چیز است: چگونه می توان یک رژیم نظامی آدمکش و فاسد را به راه راست هدایت کرد.
همزمان که این جبهه برای یافتن پاسخ به این دشوارترین پرسش ها سرگرم و دلخوش است نیروهای برانداز می توانند بدون فرسوده ساختن خویش در ستیزه گری با جریان اصلاح طلب، خط براندازی را با قاطعیت و به طور کارآ و موثر پیش برند. ما می دانیم که این رژیم اصلاح ناپذیر است، پس یا می ماند و می کشد و یا باید آن را با قهر جارو کرد. به همین دلیل بد نیست که نیروهای برانداز با تکیه بر دو محور مشترک با هم همکاری و تعامل کنند: همه آنها براندازی را می خواهند، همه آنها دمکراسی را می خواهند. این دو نکته البته امر تازه ای نیست، اپوزیسیون برانداز برای رسیدن به درجه ای از کارآیی که بتواند او را به هدفش برساند نیازمند کار زیادی در درون خود است. از جمله بر طرف کردن ضعف هایی که سبب شد نیروهای حتی همسوی این طیف نتوانند با یکدیگر همراهی کنند. نیروهای برانداز رژیم باید این ضعف ها و اشکالات را برطرف سازند. از جمله کار روی وجه فرهنگی و رفتاری خویش و قرار دادن ارزش هایی مانند خودباوری، احترام به خویش و دیگران، انتقاد پذیری، نقد سالم، آسان گیری و مدارا و نیز خارج شدن از فرهنگ گفتار گرایی و روی آوردن به عمل گرایی هدفمند، سازمان یافته و دمکرات منش. زمان به خودمشغول بودن پایان رسیده است اینک باید به دشمن پرداخت.
**
16 March 2011
منبع: سايت ديدگاه