روانشناسی اجتماعی استبداد زدگی – 25 – پژوهشی از کورش عرفانی

استبداد نافی حق انسانی زندگی است. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشراین حق برای همه ی انسان ها بدون هیچ استثنایی پذیرفته شده است. این حق هر چند به صورت قانونی به رسمیت شناخته شده ، اما در پشت آن یک فلسفه نهاده شده است. بر اساس این فلسفه جان و حرمت انسان نه به هیچ دلیل دیگری، بلکه فقط به دلیل انسان بودنش، باید رعایت شود. اجباری که در این باره وجود دارد نیاز به هیچ توجیهی ندارد و به طور صرف به یک مفهوم برمی گردد: انسانیت. و به واسطه ی این مفهوم، تمامی مصدایق آن باید مورد رعایت قرار گیرد، بدون نیاز به هیچ گونه مفهوم کمکی و فرعی

انسان به عنوان موجود انسانی و آن که انسانیت در او متبلور می شود؛ درورای هر عامل دیگری که بخواهد خود را بیافزاید تا به ما این احساس را دهد که به خاطر آن، جان و حرمت یک موجود انسانی را مورد احترام قرار دهیم. به عبارت دیگر، رعایت این حرمت نمی تواند از اصالت برخوردار باشد مگر آن که توسط کسانی باشد که فقط به صرف انسان بودن یک فرد، زندگی و حرمت او را حفظ می کنند و نه به خاطر هیچ اجباری از جانب مذهب یا حتی قانون یا تعهد نسبت به چیز دیگری جز درک فردی خود. به همین دلیل نیز رعایت حقوق انسان فقط از جانب کسانی برمی آید که در انتخاب این حرمت گذاری آگاه، آزاد و مختار هستند. همه ی کسانی که برای حفظ جان و مقام انسان به چیز دیگری جز درک و اراده ی خویش مراجعه می کنند، به صورت بالقوه، آمادگی تبدیل شدن به یک تجاوزگر به حقوق، آزادی، جان و حرمت انسان ها را دارند.
بر همین مبنا باید دانست که در سطح اجتماعی نیز تا زمانی که ارزش جان انسانی به عنوان یک ارزش مطلق و خدشه ناپذیر در میان افراد جا نیافتد نمی توان امیدوار بود که حفظ حقوق بشر در آن جامعه به صورت نهادینه یا عملی درآید. اما برای اینکه این اتفاق در یک جامعه روی دهد، یعنی، برای آن که حرمت و زندگی انسان ها در یک جامعه ای به صورت نهادینه رعایت شود، نیاز به برخی دگرگونی های اساسی در زیربناها و روبناهای جامعه است.
نخستین نکته، درک دلایل وعلت هایی است که درجامعه ی استبدادی سبب می شود نه حفظ زندگی و حرمت انسان ها، بلکه سلب زندگی و هتک حرمت انسان ها به صورت یک ضرورت درآید. بنابراین، نیازبه یک فلسفه است. فلسفه ای که پایه های نظری چرایی فوق را برای ما توضیح دهد. یعنی جا بیاندازد که برچه اساسی رعایت وحفظ زندگی و کرامت انسانی بهتر از زیر پاگذاشتن آن است.
دراین دید فلسفی، به این نقطه خواهیم رسید که در نهایت، این تنها انسان خردگرا است که می تواند نسبت به چنین تعهدی پایبند باشد. یعنی انسانی که رفتارش را بر اساس خرد انسانی خویش تنظیم می کند و پایبندیش به هنجارهای اخلاقی، نه از روی معیارهای مذهبی یا سنتی یا حتی قانونی و به هر روی فرا فردی، بلکه از روی باورهای فردی و به طور آگاه دست یافته است؛ معیارهای سوار شده برنگرشی که هر عملی را بر این اساس مورد سنجش قرار می دهد که آیا از خصلت جهان شمول برخوردار است یا خیر، آیا امکان بازتولید آن در میان همه ی اعضای بشریت می تواند یک قاعده باشد یا خیر؟ چنین موجودی، با بنای زیربناهای اخلاقی خود به دست خویش، با تکیه بر این روش های خردگرا می داند که چگونه باید عمل کند. بنابراین، احترام او به دیگری نه از روی بهره و منفعت و فایده ی آن، بلکه بر اساس یک ارزش ذاتی است که صورت می پذیرد. رعایت ارزش انسان به خاطر خود و نه به خاطر هیچ چیز دیگر.
این تنها در چارچوب یک اخلاق خودساخته، جهان شمول و خردگراست که می توان به اصالت و پایداری رفتار احترام آمیز یک فرد درقبال جان و حرمت انسان های دیگر باور داشت.
فرصت برای شکل گیری جمع کثیری از افراد خردگرا در یک جامعه در سایه ی دو عنصر به وجود می آید:
1) آزادی
2) شکوفایی محتوایی
امر آزادی به آن برمی گردد که فرد بتواند آزادنه بیاندیشد، بیاموزد، بگوید و بشنود. در سایه ی آزادی، رشد فکری افراد میسر است و این که بتوانند بر اندیشه ی خویش تکیه کنند و رفتارهای خود را با انتخابی آگاهانه شکل بخشند.
شکوفایی محتوایی یعنی حداقل های محتوایی و تولید گری که باید از پیش در جامعه شکل گرفته باشد تا در شرایط آزادی بتواند به کار گرفته شوند و منجر به تولید اخلاق خردگرا شود. یعنی ادبیات اجتماعی انسان مدار و عامه فهم.
در جامعه ی استبدادی به دلیل نبود آزادی، اندیشه ورزی رها شده از قید وبندهای فرافردی ناممکن، بسیار دشوار و پرهزینه است؛ به همین دلیل اندیشه ای که برای اساس جهان شمولی رفتارها باشد نمی تواند پا گیرد؛ زیرا تن دادن به اخلاق جهان شمول برابر پذیرش خصلت عقلایی عمل کردهای فردی و جمعی است. اما یک مستبد هرگز به این نمی پردازد که اخلاق خویش را بر اساس وجه مشترک انسان ها قرار دهد؛ چه دراین صورت، بسیاری از موارد مانند نابرابری، بی عدالتی و فاصله ی طبقاتی زیر سوال خواهد رفت. پس، استبدادگر با آزادی به این دلیل مخالفت می کند که نمی خواهد اخلاق جهان شمول جا بیافتد؛ نمی خواهد انسان ها خود را مسئول بار آورند، نمی خواهد که شهروندانش به سوی تفکری روند که در آن، معیارهایشان را خود ساخته اند و تعهدشان را بر اساس باورهای آگاه خودساخته ی درونی شان اجرا می کنند. استبداد نیاز به برده و برده صفت دارد

2 Comments

  1. salam harf hesab mishenavam. mobarak ast. sayte mohandes bahram moshiri ra dar mahali shayesteye vey dar bakhshe farhangi khod gharar dahid. In marde bozorg dar bakhshe farhangi 10 sal zood tar shoro karde . va jelo dar ast. az o khahesh konid.HAMIN

  2. vaght va tarikh dar in saat be vaght IRAN 35 daghighe AM shanbe 30 mordad ast. saat va tarikh rooz ha ra be vaght IRAN begozareed .hese man in ast ke shoma ham dakhelid ham kharej ama meydane bazi dakhel ast Pas……OK?.

Comments are closed.