طبقه ی محروم
غایب جنبش سبز، پیروز انقلاب تونس
کورش عرفانی
آن چه مردم تونس صورت دادند هنوز آینده ای نامعلوم دارد اما تا به این جا مشخص شده است که بساط یک دیکتاتور عقب مانده ی دزد و غارتگر و جنایت پیشه را جارو کردند. تا همین حد هم کار بزرگی صورت دادند که بسیاری از آن به عنوان «انقلاب تونس» نام می برند. هر چند که هنوز برای تجزیه و تحلیل این حرکت زود است و مردم هنوز در خیابان ها هستند، اما مقایسه ی تاکتیکی آن با آن چه سال گذشته در ایران گذشت می تواند نکات مثبتی را داشته باشد. برخی از این یاد می کنند که رهبری جنبش مردم تونس توسط نخست وزیر سابق و نقاش و مجسمه ساز فعلی انجام نشد، بعضی می گویند که تونسی ها یک دو جین روشنفکر صادراتی در بی بی سی و صدا آمریکا نداشتند که به مردم بگویند به خیابان ها نیایید یا اگر می آیید فقط دست تکان دهید و شعار ندهید. پاره ای اشخاص عنوان می کنند که در تونس صد نفر تظاهرات می کردند یک نفر فیلم برداری می کرد در ایران یک نفر تظاهرات می کرد صد نفر فیلم برداری. در این سوی و آن سوی اینترنت هم می خواندیم که در تونس سه هفته تظاهرات شد کار را تمام کردند ما در طول یک سال و نیم هشتاد تا بیانیه صادر کرده ایم….
همه ی گفته های بالا به شکل جدی یا طنز بخشی از حقیقت را که از دل چنین مقایسه ای بیرون می آید عنوان می سازد. کارهای تحلیلی و پژوهشی دقیق و مفصل خواهد آمد. اما بگذارید دامنه ی بحث را بسیار محدود کرده و فرضیه وار به یکی از جنبه ها بپردازیم که شاید ضرورت دارد بیشتر به آن توجه کنیم: جنبش معروف به جنبش سبز به طور عمده توسط طبقه ی متوسط انجام شد و نتوانست طبقه ی پایین جامعه را به میان خود بکشاند. بافت اجتماعی و طبقاتی جنبش به او اجازه نداد که تظاهرات و تجمعات را از شمال یا مرکز شهر پایین تر آورد. این جغرافیای خاص در برگیرنده ی لایه هایی از جامعه نبود که بتواند جنبش سبز را به سرانجامی برساند. علیرغم فدارکاری ها و رشادت های بسیاری که از جانب جوانان لایه های پایین و میانی طبقه ی متوسط صورت گرفت این امکان پدید نیامد که دستگاه سرکوب رژیم فرو بپاشد. محصور شدن جنبش سبز در جغرافیای بالا شهر و مرکز شهر از یک سو و محدود شدن سقف مطالباتی آن توسط جریانی که هدایت فکری و تبلیغاتی آن را در داخل و خارج بر عهده گرفته بود- اصلاح طلبان- سبب شد که در نهایت جنبش به عنوان یک حرکت اجتماعی بسته و در خود جلوه کند نه یک قیام باز و همگانی. جنبش سبز به دلیل ماهیت اجتماعی خود مرده زا شد و نتوانست در میان 74 میلیون ایرانی رشد کند و به بلوغ برسد.
قیام تونس را یک بیکار کلید زد، جوان تحصیل کرده ای که وقتی از دست فروشی هم محروم شد خود را به آتش کشید تا این پیام را بدهد که برای اعتراض باید فداکاری کرد. پس، این بحران بیکاری بود که مردم را به خیابان کشید نه اعتراض به عدم انتخاب نخست وزیر سابق به ریاست جمهوری. کشور تونس از لحاظ اقتصادی قوی بود. هشتاد درصد تولیدات صنعتی کشور به خارج صادر می شد و از حیث قدرت رقابت پذیری اقتصادی این کشور بالاتر از کشورهای اروپایی ایتالیا و اسپانیا قرار دارد.[1] اما همه این امکان ها قرار بود که در خدمت طبقه ی حاکم باشد و سهم اکثریت مردم از آن فقر و بیکاری. مردم تونس به این منطق استثماری آشکار نه گفتند و به خیابان ها ریختند. ریس جمهور تونس، زین العابدین بن علی، کشور خود را با تمام امکانات در اختیار بانک جهانی، صندوق جهانی پول و سازمان تجارت جهانی گذاشته بود و شرایطی بسیار خوب برای سرمایه داری این کشور فراهم کرده بود. اما قرار بر این بود که مردم فقیر نگه داشته شوند تا مبادا هوس آزادی و دمکراسی کنند. وی در نظر داشت تا آخر عمر، شاید بیست-سی سال دیگر برای خود سلطنت کند. اما محرومان جامعه ی تونس رویای ضد دمکراتیک وی را بر هم زدند.
کشاورزانی که در سایه ی سیاست های مدرن سازی بن علی زمین و زندگی را از دست داده بودند به شهرها روی آوردند و به خیل فقرایی پیوستند که در حاشیه و جنوب شهرهای بزرگ، محروم از کمک های دولتی و یارانه ها، برای امرار معاش چاره ای جز کارهای کوچک و موقتی مانند کارهای ساختمانی و خرده کاسبی و دستفروشی نداشتند. در همین حال اما طبقه ی متوسط به واسطه ی شرکت در فرایند تولید صنعتی و ارائه ی خدمات به توریست ها رشد کمی و کیفی کرد و از وضعیت زندگی بهتری برخوردار شد. بنابراین اگر قرار بود که لایه ای از ساختار طبقاتی از وضعیت مادی خود ناراضی باشد طبقه ی متوسط نبود. هر چند که این طبقه خواهان آزادی های سیاسی و مدنی بیشتر و مشارکتی فعالتر در عرصه ی حکومتگری بود. اما قیام مردم تونس را طبقه ی متوسط به راه نیانداخت؛ جوانان طبقه ی محروم و بی آینده ی پایتخت و سایر شهرهای بزرگ به راه انداختند.
در اینجا برخلاف ایران تظاهرات نه از شمال یا مرکز شهر که از جنوب شهر آغاز شد و جوانان جان به لب آمده ی قشرهای محروم نیروهای سرکوبگر را به چالش کشیدند. رادیکالیسم مبارزاتی ناشی از پایگاه طبقاتی شان به آنها اجازه داد که دستگاه سرکوب را ذلیل و عاجز کنند. موفقیت آنها در مقابله با سرکوب در نهایت قشرهای کهتر و میانی طبقه ی متوسط را نیز به میدان کشید و کار دیکتاتور تونس به پایان رسید.
نگارنده در مقاله ای در تاریخ تیر ،1388 در حالی که تنها یک ماه از آغاز جنبش اعتراضی خرداد می گذشت، در مقاله ای آورد: “ﭘﺎراﻣﺘﺮی وﺟﻮد دارد ﮐﮫ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ھﻢ ﺿﺮورت و ﺟﺒﺮی ﺑﻮدن ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯿﺎن ﺟﻨﺎح
اﺻﻼح ﻃﻠﺐ و ﻣﺮدم ﻣﻌﺘﺮض را ﮐﺎھﺶ دھﺪ و ھﻢ ﺣﯿﺎت و اﺑﻌﺎد دﯾﮕﺮی ﺑﮫ ﺟﻨﺒﺶ دھﺪ و آن ﺣﻀﻮر اﻗﺸﺎر و
ﻃﺒﻘﺎت ﭘﺎﯾﯿﻦﺟﺎﻣﻌﮫ اﺳﺖ ﮐﮫ ﺗﺎ ﺑﮫ ﺣﺎل در اﯾﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﻧﻘﺶ ﻓﻌﺎﻟﯽ ﻧﺪاﺷﺘﮫ اﻧﺪ. ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت آﻧﮭﺎ اﻟﺒﺘﮫ ﺑﯿﺶ از آن ﭼﮫ
ﻓﺮھﻨﮕﯽﯾﺎ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺎﺷﺪ اﻗﺘﺼﺎدی اﺳﺖ: ﺑﯿﮑﺎری، ﻓﻘﺮ، ﺗﻮرم، ﮔﺮاﻧﯽ، ﻣﺴﮑﻦ و… از اﯾﻦ ﺣﯿﺚ اﻟﺒﺘﮫﻣﻨﺎﻓﻊ و
ﺧﻮاﺳﺖ ھﺎی آﻧﺎن در ﺗﻀﺎد ﺑﺎ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﻗﺘﺼﺎدی ﺟﻨﺎح درون ﺳﺎﺧﺘﺎری، ﮐﮫ ﺑﮫ دﻟﯿﻞ ﻣﻐﻀﻮب ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺷﺪن ﺑﮫ
ﻃﻮر ﺗﺎﮐﺘﯿﮑﯽﻣﺘﺤﺪ ﻣﺮدم ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮد و ﺳﺒﺐ ﺟﺪاﯾﯽ آﻧﮭﺎ از ﺟﻨﺒﺶ ﺧﻮاھﺪ ﺷﺪ. اﻣﺎ اﯾﻦ اﻣﺮھﻢ
ﻣﺜﺒﺖ اﺳﺖ. زﯾﺮا ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻣﺮدم و ﺟﻨﺒﺶ را در ﺧﻄﯽ دورﺗﺮ از ﮐﻞ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺟﻤﮭﻮری اﺳﻼﻣﯽ و ﺟﻨﺎح ھﺎی
ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن آن ﻗﺮار ﻣﯽ دھﺪ، ﺧﺼﻠﺘﯽ ﻣﺮدﻣﯽ ﺑﮫ ﺟﻨﺒﺶ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ و آن را ﺑﮫ ﺳﻮی آرﻣﺎن ھﺎﯾﯽ واﻻﺗﺮ و ﺑﮭﺘﺮ
رھﻨﻤﻮن ﻣﯽ ﺷﻮد.”[2]
این اتفاق هنوز روی نداده است. طبقه ی متوسط در ایران به دلیل ساختار اجتماعی و بافت فرهنگی خویش قادر نیست حرکت برانداز راه بیاندازد. براندازی رژیم غارتگر جمهوری اسلامی تنها با حضور وسیع لایه های محروم جامعه امکان پذیر است. زیرا فقط آنها هستند که می توانند آغاز گر و ادامه ی دهنده مبارزه ای باشند که وجه رادیکال و قهر آمیز آن به حدی است که قادر است خشونت نهادینه دستگاه سرکوب حکومتی را خنثی سازد. طبقه ی متوسط در جریان جنبش سبز وقتی در مقابل این خشونت قرار گرفت نتوانست واکنش به اندازه ی کافی رادیکال و قاطع را از خود نشان دهد و به انزوا، افسردگی، خودتبعیدی و خودزنی در افتاد. تنها کسانی که احساس می کنند زندگی با آنها قهر کرده است می توانند به گونه ای قهر آمیز با رژیم برخورد کنند. سرنگونی این رژیم نیاز به حضور توده های محروم خودآگاه و خودسازمان یافته دارد. هر تلاشی که در این مسیر صورت گیرد شانس آن را دارد که تعیین کننده باشد، به ویژه در شرایط کنونی که طرح حذف یارانه ها فقر بیشتر را به درون خانه ی میلیون ها ایرانی خواهد برد.
**
16 January 2011
[1] تونس و انقلاب نان و کرامت – مهرداد فرهمند – بی بی سی بیروت ( لینک :http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/01/110115_u02_mf_tunisia.shtml
[2] تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران – کورش عرفانی – صفحه 22 ( لینک:http://www.korosherfani.com/neveshteha/TahlilJonbesh.pdf
با توجه به نوشتارهای شما درباره رویدادهای تونس نکته ای که جالبتر مینماید اعتقاد شما به کاربرد خشونت است که در پس دعوت از اقشار پایین جامعه آن را مد نظر دارید. بعبارتی صرف نظر از برتری کمی مخالفان، شما به “مبارزات همراه با درجه ای از خشونت” اعتقاد دارید. نکته اول همین که شما موافق صد در صد “مبارزه بدون خشونت” نیستید.
به نظر شما طبقه متوسط نمیتواند به اقدام قاطع دست بزند. یعنی از لحاظ فرهنگی آمادگی آنرا ندارد.
به باور من همواره در مبارزه برای رهایی از استبداد ناگزیر از بکار بردن اقدامات خشن هستیم و این را نظریه پردازان مبارزات بی خشونت هم ابراز داشته اند. متاسفانه کسانی که بکل این وجه از مبارزه را منکر می شوند درنهایت به ضرر مبارزات مسالمت آمیز عمل خواهند کرد. در واقع بحث در بکار بردن بجا و حداقلی اقدامات خشن است که خواهش من از شما این است که در اینباره بحث و روشنگری کنید. خواهید دید که طبقه متوسط هم قاطع عمل میکند. در ضمن فکر میکنم شما به طبقه پایین شهری یک بعدی نگاه می کنید(یعنی طبقه ای که باید وجه رادیکال و قهر آمیز مبارزه را تامین کند).