هادی خرسندی
سروده ای برای منصور اسانلو
(به خسرو باقرپور که این سروده را از تشویق او دارم)
گردیده فرشته خجل از منزلت او – منصور اسانلو
تف کرده ز سلول به شمشیر و ترازو – منصور اسانلو
بینائی او رنجه ز تصویر عدالت – در قاب جهالت
بویائی او خسته از آن مسلک بدبو – منصور اسانلو
سلول به سلول کشانند به بندش – در کار گزندش
خندیده نیاورده خمی نیز به ابرو – منصور اسانلو
لب باز نکردهست به اقرار دروغین – جرمیست چه سنگین!
وندر طلب حق ننشسته ز تکاپو – منصور اسانلو
فریاد برآورده ز خونخواری ضحاک – با جرأت و بیباک
این کاوهی آهنگر رزمنده و حقجو – منصور اسانلو
او طالب حق همهی کارگران است – جانش نگران است
وز بهر همه رنجبران گشته سخنگو – منصور اسانلو
شد مظهر آزادگی و خواستن حق – در بند و موفق!
با قدرت ادراک نه با قوت بازو – منصور اسانلو
منصور اسانلو چه جهانی شده نامش – هورا به مرامش
لرزیده ز نامش تن دیکتاتور ترسو – منصور اسانلو
یادش به همه حال گرامیست گرامی – زندانی نامی
حقش بود این نام خوش و شهرت نیکو – منصور اسانلو
خسرو تو بیا تا که شب اول می ماه – تا بعد سحرگاه
نوشیم می و یاد کنیم از شرف او – منصور اسانلو