نظریه ی مبارزه ی مسالمت آمیز در بوته ی آزمایش جنبش 88

کورش عرفاني

جنبشی که از خرداد 88 آغاز شد فرصتی بود تا بحث نظری مبارزه ی غیر خشونت آمیز به طور عملی مورد آزمایش قرار گیرد. فراموش نکنیم که در ایران نیز همسو با جریان جهانی طرح این بحث، فعالیت های بسیاری شکل گرفت. در سطح جهانی نظام سرمایه داری، بعد از فروپاشی رقیب اصلی خود- اتحاد جماهیر شوروی-، این برداشت را ارائه داد که از این پس، جهان می تواند فارغ از خطر سرخ به سوی استقرار الگوی سود به عنوان هدف تا قلب روستاهای بنگلادش پیش رود و مانعی نباید بر سر راهش باشد. به همین خاطر، هر آن چه که از آن پس  تحت نام جنبش اجتماعی و اعتراضی در سراسر جهان می خواست نظم جهانی و یا نظم اجتماعی محلی و ساخته ی سرمایه داری را زیر سوال برد، به عنوان یک مانع و اشکال ارزیابی کرد. در همین راستا، جریانی به راه افتاد که ضمن تقویت سیستم سرکوب سفید (نرم) و سرکوب قرمز (خشن ) در سراسر جهان، تلاش کرد تا نوع جدیدی از فرهنگ مبارزه ی سیاسی را در میان جوامع تحت ستم مطرح و نهادینه سازد. در این جریان حرکت های انقلابی یک عنوان تازه یافتند تا بتوان آنها را منزوی و متلاشی کرد: حرکت های خشونت طلب. به همین ترتیب که تمام نیروهای مبارز و انقلابی مسلح در سراسر جهان یک عنوان جدید به خود دیدند: سازمان های تروریستی. آمریکا و اتحادیه ی اروپا، دو قطب اصلی سرمایه داری، برای این منظور حتی لیست مخصوصی متشکل از سازمان های مبارز و ارتش های آزادیبخش را قرار دادند و بعدها برای رد گم کردن سازمان های برخاسته از روابط مافیایی و استراتژی های ضد انسانی خویش مانند القاعده را قرار دادند.

براین اساس جدید، هر جامعه ای که می خواست با قهر اجتماعی از شر رژیم های ضد مردمی رها شود متهم به خشونت طلبی می شد و هر نیرویی که به دنبال آن بود تا بامبارزه ی قهر آمیز به حیات یک دیکتاتوری خاتمه دهد، به عنوان نیروی تروریستی. این دو مفهوم کار را تا آن جا آسان کرد که رژیم های دیکتاتوری نیز به سوی آن رفتند که از این چماق «خشونت طلبی»  برای سرکوب مخالفین و کشتار کسانی که برای آزادی و حقوق خود دست به سلاح برده بودند، به اسم تروریست، استفاده کردند. رژیم جمهوری اسلامی در این زمینه گوی سبقت را از همه ربود. رژیمی که قتل عام برنامه ریزی مخالفانش را از فردای کسب قدرت آغاز کرده بود به ناگهان و درزمانی که جامعه می رفت تا آبستن جنبش های اجتماعی مهمی باشد پرچم مبارزه ی غیر خشونت آمیز را به دست رئیس جمهور خود داد تا به صحنه بیاید و با شعار عدم خشونت و مبارزه ی مسالمت آمیز، امکان هر نوع سرکوب و دستگیری و قتل و اعدام را در پشت یک  تابلوی خوش آب و رنگ فراهم سازد.

جریان دوم خرداد به ریاست جمهوری آخوند محمد خاتمی در این باره دست به کار شد و با آویختن پرده ی «گفتگوی تمدن ها، مبارزه ی مسالمت آمیز، جامعه ی مدنی و فرهنگ پرهیز از خشونت» اجازه داد که هیولای سپاه پاسداران در پشت آن رشد کند، سر ببرد، 18 تیر را به خون کشد و خود را برای استقرار جنایت سالاری علنی در دوره های بعد آماده سازد. خیل عظیم نویسندگان و روزنامه نگاران و سیاستمدارانی که قرار بود در سال88  تبعید و بازداشت و شکنجه و «هتک حرمت» شوند به دفاع از این نظریه «ضرورت پرهیز از خشونت» پرداختند. اینان تا آن حد به این نظریه ی ایمان آورده بودند که حتی کشتار 88 نیز چشم آنها را باز نکرد تا ببینند که با نظامی طرف هستند که خشونت را از نه از سر اجبار، که از روی اختیار، به کار می گیرد.

جامعه ی ایرانی اما برخلاف اصلاح طلبان وابسته به رژیم و ناتوان از بریدن بند ناف فکری خویش از پیکر نظام، یک گام جلوتر رفته و در رخدادهایی مانند عاشورای 88 نشان دادند که راه درست، اتفاقا، پرهیز از برخورد مسالمت آمیز با نیرویی است که برای اعمال خشونت برمردم مغز شویی شده، آموزش دیده، مجهز شده و با وعده ی خانه و ماشین و حج و کربلا و شغل و وام به میدان آورده شده است. سرکوب 88 نشان داد که نظریه ی پرهیز از مقابله ی قهرآمیز در مقابل خشونت دولتی تضمین بقای نظام است. بر همه آشکار شد که هر کس که مردم را از دفاع از خویش در مقابل آدمکشان نظام فرا می خواند پاداشش را با گذار به کهریزک و بعد بخشش عاملان جنایات آن دریافت می کند.

به نظرمی رسد که در این مقطع از مبارزات کلیه روشنفکران و فعالانی که می توانند تاثیر گذار باشند باید تصمیم خویش را در این باره بگیرند که آیا می خواهند همچنان برای حفظ منافع مادی و معنوی خویش سر لخت مردم را بر طناب دار سرکوبگری تهاجمی رژیم بیاویزند تا مبادا شانس حضور خویش در صدای آمریکا و بی بی سی و این کنفرانس و آن سمینار را از دست دهند و یا آن که شجاعانه و صادقانه به شرافت روشنفکری خویش پاسخ می دهند و این واقعیت عریان را باز می کنند که برای توقف خشونت دولتی جمهوری اسلامی، راهی جز مقاومت عملی و مقابله ی قهر آمیز نیست. جنبش 88 نشان داد که از این پس، این افرادی که سفارش مبارزه ی غیر خشونت آمیز را می کنند هستند که برخورد ایدئولوژیک با موضوع دارند و آن کسانی که قهر اجتماعی را توصیه می کنند، با واقع گرایی با معادله ی سیاسی ایران برخورد می کنند. کمترین درک واقع بینانه از رژیم سپاهی-بازاری-آخوندی نشان می دهد که بساط این ها را نه با بادکنک و اسکناس نویسی و بیانیه و امضای این یا آن لیست اعتراضی، بلکه با رزم اجتماعی سازماندهی شده می توان برهم زد. رزم اجتماعی سازماندهی شده یعنی آموزش و آماده ساختن نیروهای اعتراضی جامعه برای خودسازماندهی و فراگیری چگونگی قیام خلع قدرت از حاکمیتی که تا ثانیه آخر به طور فکرشده خواهد کشت، چه طرفداران مبارزه ی مسالمت آمیز بخواهند، چه نخواهند.

منبع: سايت ديدگاه