چشم انداز فلسفۀ انسان مداری – قسمت اول

چشم انداز فلسفۀ انسان مداری

نوشته ای از: فردریک اِدوُردز (Frederick Edwords)

چاپ مجدد بهمراه تغییرات و تصحیحات جزئی، با اخذ پروانه از نشریۀ The Humanist

ژانویه/ فوریه 1984

برگردان به فارسی: داریوش افشار

*****************

هیچگاه تا به امروز موضوعیّت و تبادل نظر در مورد انسان مداری اینچنین با استقبال روبرو نشده بوده است و در عین حال، هیچگاه تا بحال شاهد این میزان از درک پائین از این فلسفه در میان هواداران و همینطور مخالفین این فلسفه نبوده ایم.

انسان مداری چگونه فلسفه ای است؟ اگر به بسیاری از کسانیکه به این فلسفه کم بها میدهند توجه کنیم، ممکن است اینگونه تصویری را بما ارائه دهند که انسان مداری مجموعه ای از اهداف اجتماعی فرضی و غیر عملی هستند که توسط آنانیکه دارای یک جهان بینی متعصب ماتریالیستی_آتئیستی میباشند مطرح میشود. برای نمونه، از رهبران دست راستی امروزی (New Right) اغلب شنیده میشود که “انسان مداری یعنی باورمند نبودن به خدا” و یا اینکه، “اصل تکامل در طبیعت، سنگ بنای فلسفۀ انسان مداری محسوب میشود” و یا حتّی “تمامی طرفداران انسان مداری معتقد به آیین اخلاقی موقعیّتی(1) (Situation Ethics)، آسان میری و اعتقاد به داشتن حق خودکشی هستند” و در آخر اینکه “هدف اصلی انسان مداری، تشکیل یک دولت واحد جهانی است”.

براستی اینها از کدامین منابع به اینچنین نظریاتی از انسان مداری دست پیدا کرده اند؟ یکی از منابعی که اغلب اینگونه افراد به آن رجوع میکنند، “مانیفست دوّم انسان مداری” (Humanist Manifesto II) است، که درواقع تمامی موارد اشاره شده در بالا را میتوان در این منبع پیدا کرد. اوّلین بند مانیفست دوّم انسان مداری اعلام میکند که: “در مقام ناباوران دینی، ما با انسان و نه با خدا، وبا طبیعت و نه با آفریدگار آغاز میکنیم.” در بند دوّم این مانیفست آمده است که: “علم بما نشان میدهد که موجودی بنام انسان محصول نیروهای تکاملی طبیعت است.” در بند سوّم ذکر شده است که: “اخلاقیات، مستقل و موقعیّتی هستند و نیازی به تأئیدات ایدئولوژیکی و یا احکام الهی ندارند.” بند هفتم این مانیفست صحبت از “حق فردی برای مرگ شرافتمندانه، آسان میری و داشتن حق خودکشی” میکند. بخش آخر این مانیفست، یعنی از بند دوازدهم تا هفدهم، تأکید بر روی “جامعۀ واحد جهانی” دارد، و بخصوص در مورد “یک نظام قانونمند واحد جهانی و سیستمی که بر اساس یک دولت فدرال فراملّی پایه گذاری شده باشد”، پافشاری میکند.

با چنین شواهدی، اینطور بنظر میرسد که بیشتر تقصیر میبایستی متوجه خود ما باشد؛ چرا که فلسفۀ ما به اشتباه تفهیم شده است.

ما همواره نظریات مطلوب خودرا مکررأ و با نتیجه گیری های فهرست وار بیان کرده ایم. هربار هم ظاهرأ، نتیجه گیری های ما بهمان میزان که همیشه بطور پایه ای در میان طرفداران انسان مداری مطرح شده بودند، مورد پذیرش واقع شده اند. این امر میبایستی خود مصداقی بر نهادینه شده بودن “احکام” نتیجه گیری شده در میان طرفداران این فلسفه بوده باشد.

ما هیچگاه فلسفۀ خودرا به اجزاء مختلف تقسیم نکردیم و در هیچ جائی هیچ بخشی از آنرا از جزئی دیگر منتج ندانستیم. در واقع، در بیشتر موارد ما همواره سعی کرده ایم تا معرفت علمی خودرا با فلسفۀ عالم هستی، اخلاقیات و درمانهای اجتماعی چنان در هم بیامیزیم که معرف ارتباط تنگاتنگ این مفاهیم با یکدیگر باشند.

برای رفع هرگونه برداشت نادرست ، ما نیاز داریم تا فلسفۀ خودرا بصورت سلسله مراتب  بهتری پایه بندی کرده و توضیح بدهیم. به همین خاطر، ما لازم میبینیم که از اصول پایه ای آغاز کنیم. یعنی آن نظریات مطلوبی را که زیر بنای این فلسفه را تشکیل میدهند و طرفداران انسان مداری با آنها اشتراک فکری دارند را بهتر توضیح دهیم. زمانیکه که این امر مهم انجام بگیرد، ما قادر خواهیم بود تا جهان را با باورهای خود تشریح کنیم. باورهائی که با تکیه بر ماهیّت علمی تحقیقاتمان لزومأ میبایستی از بوتۀ آزمایش عبور کنند تا صحت و سقم آنان به اثبات برسد. تنها با فراهم کردن چنین زیربنائی است که ما قادر خواهیم بود تا با در نظر گرفتن اختلافات نظری در میان صفوف خود، سیاستهای اجتماعی مناسبی را توصیه کنیم. با یک چنین شیوۀ برخوردی به این مقوله، مردم به همان شناخت دقیقتری از انسان مداری دست پیدا خواهند کرد که من از آن دارم، و این خود بنوعی ماهیـّت غیر متعصبانه و همواره پالایشگرای این فلسفه را بر همگان آشکار خواهد کرد.

بمنظور ترویج فلسفۀ انسان مداری، من سعی کرده ام تا تفکر این فلسفه را در یک چارچوب عملی و به موازات آنچه که در خطوط پیشتر به آن پرداختم تنظیم کنم. اگر چه اغلب صاحب نظران این فلسفه بدینگونه با یکدیگر تبادل نظر نمیکنند، امّا، به باور من روشی را که من برای توضیح انسان مداری گزیده ام ، تصویری از این فلسفه را بدست خواهد داد که بیشتر طرفداران این فلسفه از آن در نظر دارند.

ادمه دارد…

(1)- آیین اخلاقی موقعیّتی، یک نظریۀ اخلاقی مربوط به دین مسیحیّت است که بانی آن یک کشیش بالارتبۀ مسیحی بنام ژوزف فلچر (Joseph Fletcher) در دهۀ 1960 بود. پایگاه فکری این نظریه بر این اصل بنا شده است که گاهی در موقعیّتهای بخصوصی، بمنظور اعمال عشق و محبّت در حق کسی، کنار زدن برخی از پرنسیبهای اخلاقی مجاز است -برگرداننده