چشم انداز فلسفۀ انسان مداری – قسمت چهارم

چشم انداز فلسفۀ انسان مداری

نوشته ای از: فردریک اِدوُردز (Frederick Edwords)

چاپ مجدد بهمراه تغییرات و تصحیحات جزئی، با اخذ پروانه از نشریۀ The Humanist

ژانویه/ فوریه 1984

دفتر تولید سازمان خودرهاگران

برگردان به فارسی: داریوش افشار

*****************

قسمت چهارم:

معلومات تجربی و نسبی در مورد جهان

1-      کرۀ زمین در حال گردش به دور خورشید است. خورشید، ستاره ای است با حجم و جسمی متوسط که در نزدیکی حاشیه ی بیرونی کهکشانی که خود از انداز ه ی نسبی متوسطی برخوردار است قرار دارد. کهکشانی که خورشید در آن قرار گرفته است متعلّق به گروه بزرگتری از مجموعه ی  کهکشانهایی است که شامل 19 کهکشان دیگر می شود. این مجموعه، تنها بخشی کوچک از کائناتی به طور عمومی سرد و تاریک است که دائمأ در حال گسترش می باشد. اضافه بر این مجموعه از کهکشان ها، احتمال داده می شود که یکصد میلیارد کهکشان دیگر وجود داشته باشند. بطور نسبی، و در مقایسه با دانش به دست آمده ی موجود در مورد کائنات، موجودات کر ه ی زمین برای مدّت زمان بسیار کوتاهی وجود داشته اند؛ چراکه خود کر ه ی زمین و کهکشانی که در آن قرار گرفته است عمر نسبی بسیار کوتاهی در مقایسه با کهکشان های دیگر دارد.

بنابراین، هستی ما برروی کره ی زمین در مقایسه با کلّ کائنات را، می توان به قطره ای کوچک در اقیانوسی بسیار وسیع و در حال گسترش تشبیه کرد! با رویکرد به یک چنین واقعیّتی، این برای ما بسیار عجیب است که متفکرین مذهبی بدون ارائه ی هیچ گونه شواهد و یا دلایل منطقی، به این نتیجه می رسند که تمامی کائنات و یا یک قدرت برتر که در ماورای این کائنات قرار دارد، دایگی نظارت بر زیستن ما در زمان حال و یا آینده را به عهده داشته باشد.

تمامی شواهد و قرائن موجود با دلایل منطقی نشان می دهند که این خود انسانها هستند که می بایستی مسئولیّت سرنوشت خودرا برای بهتر زیستن برای حال و آیندۀ خود به عهده بگیرند.

2-      نوع بشر، در مقام مقایسه با دیگر اشکال موجودات زنده برروی کره ی زمین، نه تنها به هیچ عنوان کاملأ منحصر به فرد نیست، بلکه ماحصل نهایی  هیچ گونه برنامه ی  توسعه یافته ی موجوداتی که از پیش برنامه ریزی شده اند هم نیست. علوم اکتشافی به ما نشان می دهند که جوهرۀ دستگاه ساختمان انسان ها از همان است که دیگر اشکال زنده برروی این سیّاره از آن ساخته شده اند و همگی در ارتباط با یک قانونمندی طبیعی مشخّص قرار دارند. تمامی اشکال و انواع متنوع بودنی ها در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، چه جاندار و چه غیر جاندار، برپایه ی عناصر همگونی به وجود آمده اند که دارای همان اتم ها و با ذرّات زیرساختی تشکیل دهنده ای هستند که در چندین چرخه ی تولید و بازتولید عالم هستی و قبل از آنکه ذرّات تشکیل دهندۀ جهان مارا به وجود بیاورند، شکل گرفته بوده اند.

انسان کنونی، نتیجه ی یک دور ه ی بسیار طولانی از تغییرات تکاملی طبیعی است که همچنان ادامه داشته است و خواهد داشت. اضافه براین، این روند طبیعی در نقطه ی کنونی در سیر تکاملی خود محدود نمی شود و به پایان مرحله ی تکاملی هم نرسیده است. تغییرات دائمی و ممتد، همواره در حال تأثیرگذاری بر ما انسان ها و دیگر اشکال حیات و تمامی عالم هستی به مثابه یک مجموعه می باشند. این طور به نظر می رسد که در پیمودن این مراحل تکاملی هیچگونه نقطۀ غایی در شروع و یا پایان آن وجود ندارد.

3-      مغز انسان بخشی از بدن اوست. هیچ گونه دلایل و یا شواهد قانع کننده و قابل توجهی وجود ندارد که نشان دهندۀ مستقل بودن تفکر، از مغز انسان باشد. تمامی شناخت و شاخص هایی که ما دربار ه ی مجموعه ی دربرگیرندۀ وجود هر انسانی در دست داریم، نشان دهنده ی این واقعیّت هستند که این مجموعه ی ساختاری، مشمول تغییرات است. علت های این تغییرات می توانند گذشت زمان، امراض، جراحت های بدنی و یا در نهایت، مرگ باشند. وجود “روح” و یا نوعی زندگی پس از مرگ از هیچ گونه پایه و اساس مستدل و کافی برای اثبات آن برخوردار نیست.

4-      انگیزه های بنیادی و پایه ای که تعیین کننده ی ارزش های ما هستند، در نهایت امر ریشه در بافت ساختاری مربوط به زندگی، و تجارب اکتسابی اولیه ی ما در آغاز زندگی دارند. این بدین خاطر است که ارزش های ما بر اساس نیازها، اشتیاق ها، و خواسته های ما، که خود اغلب با بقای نوع بشر در ارتباط مستقیم قراردارند، تعیین می شوند. از آنجایی که اغلب نیازها، اشتیاق ها و خواسته های ما مشترک هستند، و همۀ ما در یک محیط زیست اشتراکی زندگی می کنیم، پس می بایستی که ما انسان ها قابلیّت رسیدن به تفاهم و موافقت بر روی ارزشهای بنیادی و پایه ای را داشته باشیم.

نتیجتأ، تا آنجایی که به نکات نظری مربوط می شود، می بایستی که ارائۀ یک طرح علمی بر پایۀ ساختارهای مبتنی بر اصول و آیین اخلاقی مطلوب که با ارزش های مشترک انسانها همخوانی دارد امکان پذیر باشد. این امر زمانی به سوی تحقق گرایش پیدا می کند، که از یکسو، ما به اندازۀ کافی نیازهای اساسی بشر، نیروی محرکه ی آن، انگیزه ها و ویژگی های آن را شناخته و درک کنیم، و از سوی دیگر، با پرداختن پیگیر عنصر عقلانیّت به برطرف کردن این نیازها و توسعه ی قابلیّت های بشری بکوشیم.

پرواضح است که در خلال چنین امری، مسائلی از قبیل اخلاقیّات انسانی، قوانین، نظام های اجتماعی، و مذاهب به مثابه بخشی از ادامه ی کنشهای انسان ها از مرحله ی آزمون و خطا گذر خواهند کرد تا راه های مطلوب برای بهتر زندگی کردن انسان ها به دست آورده شوند.

5-      زمانی که انسان ها آزاد باشند تا بتوانند پیگیر اهداف و تأمین منافعشان باشند، و همراه با آزادی اندیشه و بیان و با شرکت در گرداندن جامعه ای که آزادی را ترویج می کند، قادر به گسترش استعدادهای خود باشند، برآیند دست آوردها و مکشوفات سودمند افزایش خواهند یافت و بشریّت گامهای بلندی را در جهت نیل به شناخت بهتر از خود، قوانین بهتر، نهادهای بهتر و در یک کلام، زندگی بهتر خواهد برداشت.

ادامه دارد…

1 Comment

  1. An attention-grabbing discussion is value comment. I think that it is best to write more on this topic, it might not be a taboo subject however generally individuals are not enough to speak on such topics. To the next. Cheers

Comments are closed.