زن، آفریدگار بشریت است
به مناسبت روز جهانی زن
در زبان استعاره ای ادبیات، زن به عنوان نمود باروری طبیعت معرفی می شود، اما واقعیت این است که زن، هم چنین نمود باروری تاریخ است. به واسطه ی او بوده است که کشاورزی کشف شد و نسل بشر از گرسنگی و چه بسا از انقراض رها شد، به واسطه ی زن بود که انسان از شکار و کوچ اجباری آزاد شد و توانست سکونت گزینی و شهر نشینی را تجربه کند، زن، نهاد خانواده را شکل داد و روابط اجتماعی انسان ها را بنیان نهاد و از دل آن، قوم و قبیله و روستا و شهر و کشور و در یک کلام جامعه پدید آمد، به همت او بود که آموزش و پرورش و انتقال دانش از نسلی به نسل دیگر ممکن گردید. به واسطه ی زن بود که بشر وحشی غارنشین، انسان متمدن شهر نشین شد. هم او بود که در تلاش برای برقراری ارتباط با فرزندش ریشه های ارتباط کلامی و زبان را بنیاد گذاشت. در یک کلام، تمدن را زن بنا نهاد.
و باز از طریق آنچه زن در طول دو فرایند باروری نسل بشری و باروری تاریخ انسانی تجربه کرده و آموخته بود، دارای آن درجه از پیچیدگی ذهنی، توانایی شخصیتی و لطافت روحی شد که آغازگر آفرینش فرهنگ شد. فرهنگ به معنای آنچه زاییده ی خلاقیت ذهن است. زن، به عنوان مادر، این پیچیدگی ذهنی و این ظرافت روحی را در فرایند تعلیم و تربیت به فرزندان خود آموخت و آنها را فرهنگ مند و فرهیخته کرد. بعد آن را با کردار و رفتار وگفتار خود به سایر اعضای جمع منتقل کرد. مرد را زن متمدن ساخت. مرد را زن فرهنگ آموخت. مرد به همت و تلاش زن، از حیوان وحشی شکارگر به انسان فرهنگ مند تبدیل شد.
مرد هستی خود را مدیون زن است، بشریت بقای خود را مدیون زن است. نسل انسان، تاریخ بشر و تمدن جهانی زاییده ی دست زن است و به این خاطر، بشریت تا پایان وجود خویش مدیون زن باقی خواهد ماند.
در این چشم انداز، از همان ابتدای تاریخ بشری رابطه ی زن و مرد، رابطه ی تمدن و توحش بوده است، زن به عنوان نماد تمدن و انسانیت ومرد به عنوان تولید محیط طبیعی و میراث دار حیوانیت. زن به عنوان سازنده و خلق کننده و مرد در مقام تخریب گر و نابودکننده. هزاره ها طول کشید تا زن مرد را تربیت کرد و به او انسانیت و خلاقیت آموخت. آموزشی که گویی که هنوز ادامه دارد، زیرا بعداز هزاران سال تلاش مستمر، صبورانه و سخاوتمندانه ی زن برای فرهیخته سازی مرد نرینه صفت وحشی، مرد هم چنان از قدرت به ارث رسیده از تاریخ حیوانی خویش به عنوان ابزاری برای تسلط بر زن سوء استفاده می کند ، سلطه ورزی بر زنی که او را آفریده، وی را از نابودی نسلش رها ساخته و به وی تمدن و شهرنشینی و ادبیات و فرهنگ آموخته است،. حتی امروز، در قرن بیست و یکم، مرد از زور، این حیوانی ترین و ابتدایی ترین ابزارها، برای حفظ برتری خویش بر زن بهره می برد. یا زور جسمی یا زور هنجارها و قوانین مردسالارانه . مردسالاری همانا باقیمانده ی توحش حیوانی مرد در دل تمدن ساخته ی زن است.
بی شک همه ی مردانی که از مردسالاری عبورکرده اند انسان هایی هستند که به طور آگاهانه به مقام هستی بخش زن پی برده و جایگاه تاریخی او را درک کرده اند و به واسطه ی درک بزرگی زن و مشاهده ی کوچکی مرد، در پیش خودآگاه خویش شرمنده شده و دست از رفتارهای زشت و زورگویانه ی مرد سالاری برداشته اند.
روز زن در واقع روز بشریت است، روزی که مردها باید در مقابل حقارت شخصیت و جایگاه تاریخی خویش در مقابل عظمت جایگاه زن شرمنده باشند. هزاران سال است که بشریت به همت بزرگواری، سخاوت و بخشایندگی زنان دوام آورده است و هزاران سال است که بشریت به واسطه ی حقارت، نفرت زایی، خشونت گرایی و تنگ نظری مردان در رنج و عذاب است.
در این نباید شک کرد که یک جامعه ی به راستی انسانی جامعه ای است که در آن زن باید از هرگونه زور و ستمی رها شده باشد و نه فقط حقوق برابر با مردان به دست آورده باشد، بلکه عدالت ایجاب می کند که مقام و نقش زن، به عنوان خالق بشریت و آفریننده ی تمدن و فرهنگ، مورد ستایش و تمجید نهادینه و مستمر قرار گیرد.
در جهان امروز که جنون سود و سرمایه و گنداب تفکر تحجرگرا و روابط طبقاتی آن را به سوی افق هایی تیره و تار می برد، روشنایی امید به آینده ای بهتر، نه در تصمیمات این یا آن حکومت و اقدامات این یا آن سیاست باز، بلکه در وجود پر مهر زنان پرتو می گیرد. زن، به واسطه ی تجربه ی بی نظیر تاریخ سازی خود، امروز یگانه وارث لایق ارزش های انسانی و تنها امانتدار اصالت و عمق این ارزش هاست. به همین دلیل نیز مردسالاری و زن ستیزی و تبعات فردی و جمعی نه فقط زهر مهلک روابط انسانی واجتماعی، بلکه نابود ساز آینده ی بشری است. این تنها با قرار دادن مقام زن در جایگاه حقیقی خود است که جهان در بن بست کنونی می تواند با خیالی آسوده، بقا و سرنوشت خویش را در دست با کفایت زنان، این آفرینندگان پرمهر و بخشنده ی دیروز، امروز و بی شک فردای بشریت، بسپارند؛ و در نقطه ی مقابل، تداوم مرد سالاری و زن ستیزی، سماجت مخربی است که انهدام اخلاق و بشریت را با خود به همراه خواهد آورد.
در پایان، من، به عنوان یک مرد و به سهم خود، درمقابل همه ی زنان جهان، از ابتدای تاریخ تا کنون، بزرگی وصف ناشدنی جایگاه آنان را ستوده و آرزو می کنم که تعالی طلبی زنان، مردان را ازعدم بلوغ تاریخی خویش رها ساخته و انسانیت، در پرتو کمال گرایی آنها، به آینده ای درخشان دست یابد.
korosherfani@yahoo.com
8 March 2009