گفتم و گفت: آغاز کار جمعی با ثبات

گفتم: از کجا می آیی؟

گفت: از یک نشست با دوستام.

گفتم: خوب، کجا؟ با کی؟

گفت: قرار گذاشته بودیم بشینیم با هم صحبت کنیم شاید بتونیم دسته جمعی کاری کنیم

گفتم: چه خوب، چی شد؟

گفت: قرار بود پنج نفر باشیم، ولی سه تا بیشتر نبودیم. برا همین هم گفتیم بذاریم هفته ی بعد که اونها هم بیان.

گفتم: خوب چرا سه نفره شروع نکردید؟

گفت: آخه با سه نفر که نمی شه باید بیشتر باشیم.

گفتم: حتی با دونفر هم می شه

گفت: چطوری، با دو نفر؟

گفتم: کار جمعی از یک نفر به بالا شروع می شه، یعنی دو نفر.

گفت: آخه چطور ممکنه، برای کار جمعی آدم باید حداقل پنچ-شش تایی باشه.

گفتم: نه، جمع یعنی حداقل یک به اضافه یک.

گفت: خوب دو نفر چه می تونن بکنن.

گفتم: خیلی کارها. آنچه مهم است این است که این دو نفر در کارشون جدی باشن.

گفت: یعنی چی جدی؟

گفتم: یعنی این که اگر برای چند وقتی نفر سومی مثلا به اونها اضافه نشد ناامید نشن و کار رو قطع نکنن.

گفت: خوب نفر سوم یا حتی چهارم می آن اما نمی مونن و بعد می رن.

گفتم: درسته، برای همین می گم که اون دو نفر اصلی باید خیلی جدی باشن که اگر یکی دو یا سه نفر اومدن و رفتن اونها ناامید نشن و کاررو ادامه بدن.

گفت: آخه اون دونفر چی کار می تونن کنن؟ وقتی نتونن دو سه تای دیگه رو به خودشون جذب کنن.

گفتم: راز قضیه همین جاست. وقتی اون دو نفر جدی باشن و ادامه بدن، تمام افرادی که جدی نیستن می آن و میرن.

گفت: یعنی دوام نمی آرن.

گفتم: آره، اونها می آن و بعد از یک یا دو یا چند جلسه غیبشون می زنه، اما در این میون یکی دوتا هم می آن که می مونن.

گفت: منظورت آدمای جدیه؟

گفتم: بله، و این افراد جدی فقط وقتی خودشونو نشون می دن که ببینن پایه ی کار جدیه و خوب پیش می ره.

گفت: منظورت از پایه کار همون دو نفر اصلیه که می گفتی باید جدی باشن؟

گفتم: دقیقا، اون دونفر آدم جدی مثل دو تا ستون می مونن برای یک بنا. می تونن یک چیزی را بنا بذارن و بسازن بیان بالا.

گفت: پس در این صورت نفر جدی سومی هم پیدا می شه؟

گفتم: بله، شک نداشته باش. و وقتی نفر جدی سوم آمد می شه کارهای بیشتر و بهتری کرد.

گفت: ولی آیا این می تونه همین جور ادامه پیدا کنه؟

گفتم: بازم بستگی داره به جدیت همین نفرات. همین سه نفر. اگر اونها پیگیر کار باشن و با ثبات پیش برن دیر یا زود یک فرد جدی چهارمی خواهد آمد.

گفت: پس آدمای جدی هستن که بیان.

گفتم: بله، معلومه که هستن. اما این افراد اینقدر کارهای غیر جدی دیدند که چشمشان ترسیده. قدری دیر اعتماد می کنن.

گفت: چه جوری می شه اعتماد اونها را جلب کرد؟

گفتم: خوب معلوم شد دیگه با ثبات در کار و پایداری در ادامه ی جلسات و فعالیت ها.

گفت: و اگر این طوری پیش بره یک جمع فقط از آدمهای استوار و ثابت قدم تشکیل می شه.

گفتم: بله، دقیقا. و این جمع هاست که می تونه باعث یک تغییر و تحولی بشه.

گفت: حتی اگر تعدادشون کم باشه.

گفتم: بله، تعدادشون زیاد مهم نیست. کیفیت کار و رفتارشون که مهمه. آنها می تونن خیلی کارآ کنن. با همون تعداد اندک.

گفت: آیا این که می گی تجربه شده است؟

گفتم: این نه فقط تجربه ی من، بلکه تجربه همه تاریخ بشریته. در تمام تاریخ فقط آدم های جدی و پایدار و باثبات بودند که تونستن سیر تاریخ را با اراده ی خودشون تغییر بدن.

گفت: این نکته ی جالبی است، من حتما با دوستام در میون می گذارم که کار را همین سه نفری با هم شروع کنیم.

….