تروریسم: فرصت اندیشیدن به سرنوشت بشریت
دکتر کورش عرفانی
ویژه خبرنامه گویا
جمعه سیزدهم نوامبر ۲۰۱۵ پاریس، پایتخت فرانسه، شاهد چند حمله ی تروریستی بود که سبب کشته شدن ۱۲۹ نفر و مجروح شدن ۵۰۰ شهروند بیگناه دیگر گردید. شدت و گستردگی این حملات بی سابقه بسیاری را غافلگیر کرد، لیکن این امر نباید سبب شود که از پرداختن به موضوع، در ورای احساسات قابل فهم و احترام، پرهیز کنیم. برعکس، در این مواقع است که نیاز است تا موضوع را به فرصت و بهانه ای برای رفتن به ریشه ها و دریافت ابعاد مختلف آن تبدیل کنیم. نگارنده در جریان ماجرای حمله به نشریه ی شارلی ابدو، به ریشه یابی اجتماعی تروریسم در فرانسه پرداخت و دیگر دلیلی برای تکرار آن مطالب نمی بیند.
این بار، واقعه ی سیزدهم نوامبر را باید در بستری جدی تر، عمومی تر و پایه ای تر قرار داد. زیرا علائم نگران کننده ای از این رخداد و رویدادهای بعد از آن آشکار شده است که ما را دعوت می کند تا به مسئله، نه به شکل یک اتفاق سیاسی و گذرا، بلکه به سان نماد یک بیماری جدی در پیکر دنیای امروز نگاه کنیم. به همین دلیل، نگارنده به جای پرداختن به ابعادی از این واقعه، آن را دستمایه ی یک تفکرورزی در باره ی شرایط عمومی جهان کنونی قرار داده است و در این چارچوب البته به بیان مختصری بسنده می کند.
پدیده ی تروریسم
یک تعریف عمومی از تروریسم می تواند چنین فرموله شود: ]در مسیر اهداف سیاسی[، دست بردن به ابزارها و استفاده از روش هایی که زندگی روزمره ی یک جامعه را مختل کرده و تلفات جانی و آسیب های مادی وارد می کند. رفتن برای کار و یا رفتن و خرید کردن از بازار در بغداد اموری است که زندگی روزمره ی ساکنان آن را تشکیل می دهد، بمب گذاری در این بازار برای کشتن خریداران و فروشندگان، پس، تروریسم است. وقتی عده ای مسلح به دهکده ای در نیجریه حمله کرده و اهالی آن را که مشغول کارهای روزانه ی کشت و زرع و دامداری هستند کشتار می کنند، این تروریسم است. وقتی اهالی شهر لبنان در حال استفاده از اتوبوس و تاکسی برای رفت و آمد، توسط افرادی که به خود مواد منفجره بسته اند کشته می شوند، این تروریسم است. و یا اهالی پاریس که خسته از یک هفته کار، جمعه شب در تراس یک رستوران غذایی می خورند و شرابی می نوشند، این هم تروریسم است.
همه ی این مصادیق با مفهوم تروریسم هم خوانی دارد. ویژگی مشترک همه ی آنها این است که شهروندانی را که به زندگی روزمره ی خود مشغول هستند هدف قرار می دهد. مکان هایی که به آنها اشاره شد محل جنگ نیستند و افراد حاضر در آن نیز جنگجو و آماده ی جنگ نبوده اند. این خصوصیات است که این گونه اقدامات را به تروریسم شبیه می سازد. جریان هایی مانند القاعده، داعش، بوکو حرام و الشباب نمونه ای از جریان های تروریستی هستند. آنها مردم را در شرایط عادی زندگی خود هدف قرار می دهند.
حال بیاییم و با حفظ همین خصوصیت ها موقعیت های دیگری را بررسی کنیم: یک روستای کرد را در کردستان ترکیه در نظر بگیریم که هواپیماهای ارتش ترکیه به آن حمله کرده و با بمباران، روستاییان را که به کارهای روزمره ی زندگی روستایی مشغولند، می کشند. مدرسه ای را در نظر بگیریم، پر از دانش آموز، که هلی کوپترهای ارتش سوریه بر سر آن بشکه های انفجاری پرتاب می کنند. محله ای را در شهر حلب سوریه در نظر بگیریم که بمب افکن های روسیه هدف قرار می دهند و مردم را در خانه هایشان قتل عام می کنند. بیمارستان تحت نظر «پزشکان بدون مرز» را تصور کنیم که هوایپماهای آمریکایی در افغانستان بمباران کرده و پزشکان و پرستاران و بیماران را قتل عام می کنند، کودکستانی را در نظر بگیریم که با گلوله ی توپخانه ی ارتش اسرائیل، محل قتلگاه کودکان فلسطینی می شود. این جا نیز، در تمامی موارد، کسانی که به قتل رسیده اند شهروندان غیر جنگجویی هستند که در محل زندگی خود کشتار شده اند. بنابراین، مشابه موارد نخست، همه ی این موارد دوم نیز مشمول تعریف تروریسم شده و مصداق تروریسم هستند. پس، ارتش ترکیه، ارتش سوریه، ارتش روسیه، ارتش آمریکا و ارتش اسرائیل نیز جریان های تروریستی هستند. و از آن جا که این ارتش ها تحت امر دولت هایشان هستند دولت های این کشورها نیز تروریست محسوب می شوند. آیا این درست است؟
در حالی که ممکن است عقل و منطق پاسخ مثبتی به این سوال دهد، افکار عمومی با این جواب همراه نیست. زیرا نیک می دانیم که در حال حاضر، برای افکار عمومی، تنها موارد نخست شامل تروریسم می شود و موارد دوم به عنوان «جنگ»، «نبرد نظامی»، «دخالت بشردوستانه» و یا حتی «نبرد علیه تروریسم» معرفی می شوند. به عبارت دیگر، در شرایط فعلی، این ماهیت مشخص پدیده نیست که تعیین می کند پدیده چیست، بلکه برچسب مورد استفاده برای نام بردن از پدیده است که تصوری از ماهییت آن را شکل می بخشد. ذات پدیده مهم نیست، تیتر و اسم آن اهمیت دارد.
در این جاست که عقل و قضاوت عینیت گرا مسیری را در پیش می گیرد که با مسیری که افکار عمومی در آن قرار داده شده است شباهت یا نزدیکی ندارد. اولی به ذات رویدادهای منجر به کشتن مردم بی دفاع در صحنه ی زندگی توجه می کند و دومی اما به این که این عمل را چه کسی انجام می دهد و بر آن چه نامی می گذارد. به این صورت است که به یک موقعیت دارای تناقض می رسیم که بر اساس آن، تروریسمی داریم که تروریسم است و تروریسمی که «ضد تروریسم» است. تروریسم اولی نامش تروریسم است و بد است و تروریسم دومی ضد تروریسم است و قرار است خوب باشد. از این جاست که عقل و شعور انسان ها فدای چیز دیگری می شود که گذاشتن نامی بر آن آسان نیست.
ابهام آفرینی هدفمند
تمام پیچیدگی و ابهام و آشفتگی ذهنی امروز مردمان سراسر جهان نیز از همین جا آغاز می شود. میلیاردها شهروند در پنج قاره ی زمین دعوت می شوند که در پیوند با این موضوع، دستگاه ذهنی خود را از عقل و عینیت به دور سازند و بر اساس کدهای دیکته شده توسط وسایل ارتباط جمعی فکر کنند. در حالی که عقل می گوید، کشتن انسان های بیگناه در محیط زندگی روزانه ی آنها به هر شکل، با هر عنوان و به هر بهانه ای، عملی است زشت، غیر اخلاقی و ضد انسانی؛ دستگاه تبلیغاتی سیستم حاکم به ما می گوید که در برخی از موارد، کشتن انسان های بیگناه در محیط زندگی روزانه ی آنها- یعنی تروریسم-، بد است و در بعضی موارد خوب است و میلیاردها نفر نیز باید این حرف را بپذیرند. باید قبول کنند که کشتار بد و قتل عام خوب داریم.
اگر می خواهیم بدانیم که جهان برای برون رفت از جنایت هایی مثل آن چه در پاریس گذشت شانسی هم خواهد داشت یا خیر، باید ببینیم آیا جهان فرصت این را خواهد داشت که بر اساس عقل و منطق خود فکر کند و آن چه را خرد و شعور انسان ایجاب می کند بپذیرد و یا این که از فکر کردن با مغز خویش محروم است و باید با ادبیات و شبه استدلال های صاحبان قدرت و ثروت و ارباب رسانه ها فکر کند. حقیقت زشت مرگ و کشتار را ببیند یا صحنه سازی و بزک کردن جنایت را.
برای درک مغایرت این تفکیک نادرست با عقل بشری، می توانیم آن را مانند خانه ای ببینیم که در آتش می سوزد و کسی به ما می گوید بخشی از آتش را که «بد» است خاموش کنیم و به بخشی از آن که «خوب» است کاری نداشته باشیم تا ادامه یابد و بسوزاند.
جهان امروز اسیر این ارائه ی ضد عقلانی شرایط است، توسط دولت ها و شرکت ها و موسسات. توسط کسانی که قدرت را و ثروت را در اختیار دارند و برای حفظ آن هم از بمب استفاده می کنند هم از دروغ، هم از اینترنت، هم از تحریف و جعل و هم از رادیو و تلویزیون و نشریات. آنها می دانند که باید حقیقت در جایی پنهان باشد تا افکار عمومی در ابهامی مدیریت شده آن چه را که آنها می خواهند باور کنند: این که تروریسمِ از نوع «ضدتروریسم» خوب است و باید با تمام قوا ادامه یابد. این که مردم باید از آزادی های مدنی و مالیات خویش بگذرند تا بتوان این نوع از تروریسم «ضد تروریسم» را ادامه داد و گسترش بخشید. مردم باید بپذیرند که آتش خوب را، هر چند که زندگیشان را تهدید می کند و می سوزاند، دست نزنند و چه بسا آن را دامن بزنند.
این صاحبان قدرت و ثروت امروز جهان را با این سرکوب عقل و تحریف واقعیت در آستانه ی بدترین وضعیت های تاریخ بشر قرار داده اند: نابرابری عظیم ثروت ها، فقر انباشته شده، جنگ های بی انتها، کشمکش های قومی ونژادی و مذهبی، فاجعه ی زیست محیطی و در نهایت، برای رفتن ناگزیر به انتهای این خط عقل ستیزی، یک جنگ جهانی که کره ی زمین و بشریت را تهدید می کند. دشمنی با عقل انسان، به دشمنی با نوع انسان می انجامد.
مطمئن باشیم، آنها که قادرند چنین آشکار حقیقت را نفی و پنهان کرده و این گونه وقیحانه دروغ گویند، هم چنین قادرند، در نهایت، موجبات نابودی نوع بشر و حیات در کره ی زمین را نیز فراهم سازند. در حالی که توجه ما را به آتش بد جلب کرده اند، آتش خوب آنها جهان را خواهد سوزاند.
در این وانفسا این مردم بیگناه هستند که باید با جان خود، در سالن نمایشی در پاریس، یا در بازاری در بغداد و یا در مهد کودکی در غزه، بهای سنگین پنهان کاری و تحریف و مغزشویی این دروغگویان و ثروت پرست و تشنه ی قدرت را بپردازند. تروریست های بد و خوب به جان مردم جهان افتاده اند و با قتل عام بیگناهان تلاش دارند که اهداف ضد انسانی خود را به پیش برند. در یک منطق قابل پیش بینی کنش و واکنش، تروریست های بد به دنبال ضربه زدن به تروریست های خوب هستند و این کار را با گرفتن جان شهروندان بیگناه و بی دفاع می کنند و در واکنش به آنان، تروریست های خوب، جان عده ای دیگر از شهروندان بیگناه را می گیرند. شهروند فرانسوی در ورزشگاهی در پاریس و شهروند سوری در زیر خاک و آوار بمباران قربانیان این دور باطل هستند. و این دور تسلسل تخریب گر تا جایی ادامه می یابد که برای بشر و بشریت نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
وظیفه ی انسانی و شهروندی ما
در این میان، این وظیفه ی ما شهروندان بی دفاع و بی گناه است که نه فریب تروریست های بد را بخوریم و نه به دام گفتمان تروریست های خوب بیافتیم. هر دوی آنها ما را قربانی مطامع و اهداف پلید خود می کنند، یکی به اسم خدا و دیگری به اسم تمدن؛ یکی به اسم مذهب و دیگری به اسم مدرنیته؛ یکی به اسم تعصب و دیگری به نام مدارا. لیکن وجه مشترک هر دو، خالی بودن واژه هایشان از معنا و تلاش در این مسیر است که برای پیشبرد اهداف و تامین منافع و موقعیت خود، از جان ما شهروندان بیگناه مایه بگذارند، یا در پاریس، یا در حلب، یا در بغداد و یا در کابل.
ما شهروندان عادی، می توانیم با معیار قرار دادن «اهمیت بی قید و شرط جان و کرامت انسان»، هرگونه ترور و قتل عام و کشتار را به هر اسمی، چه به نام تروریسم و چه به اسم ضد تروریسم، محکوم کرده و وارد این بازی پر از حماقت و جنایت نشویم. آنها هر دو به ریش ما می خندند وقتی یکی از آنها را باور کنیم. تنها چیزی که باید باور داشت اهمیت مطلق حفظ جان انسان است، در هر کجا، با هر مذهبی و با هر ملیتی. تا وقتی قتل عام بد و قتل عام خوب داشته باشیم، تا وقتی تروریسم بد و تروریسمِ ضد تروریسم داشته باشیم، کشتار می شویم و مورد تحقیر و تمسخر آنها قرار می گیریم. تا وقتی به آتشِ خوب باور داشته باشیم خواهیم سوخت. وقت آن است که با در دست گرفتن قطب نمای مشترک انسانیت، یعنی اهمیت بدون قید و شرط حفظ جان انسان، در پی نجات خود، نجات زمین، نجات عقل، نجات تمدن و نجات بشریت باشیم. وقت آن است که شعور انسان بر شعار های پوچ خدای عاشق جنایت و سرمایه ی علاقمند به کشتار غلبه کند. باید که انسان کشی، تحت هر بهانه و عنوانی، پایان یابد و این، در گرو عقل و اراده ی فردی و جمعی ماست.
#
Leave a Reply