نگرشی بر زیربنای اقتصادی طبقات اجتماعی در ایران
نوشته ی : پاشا
12/4/1389
دفتر تولید سازمان خودرهاگران
———————–
نوشتار زیر توسط فردی که در بطن فعالیت های اقتصادی ایران است تهیه شده است. در این بررسی تجربی می توانیم تقسیم بندی طبقات اجتماعی در شرایط ویژه کنونی ایران تشریح شده است و برای هر طبقه ای زیرساخت و عملکرد اقتصادی آن تشریح شده است. نگارنده هم چنین به عوارض سیاسی و فرهنگی هر یک از این موارد اشاره می کند.
*****
طبقات اجتماعی ایران در شرایط فعلی ویژه گی های خاصی پیدا کرده که با وضعیت طبقات در سالهای گذشته متفاوت اند و این موقعیت جدید، تقابل وتناسبات خاصی به وجود می آورد
1) طبقه ی برتر
در حال حاضر طبقه مرفه ، درایران عملاً شامل عناصر وابسته به حاکمیت هستند که با در انحصار داشتن اهرم های سیاسی ، به قدرت اقتصادی مبدل شده اند . فعالیت اقتصادی کلان به صورت کامل دراختیار دارندگان این قدرت جدید قراردارد. واردات انحصاری، رانت های اقتصادی، غارت به اسم واگذاری شرکتهای دولتی، تاراج زمین ها، وام های بزرگ بدون برگشت، مناقصه های فرمایشی و… عملاً طبقه بالای اجتماع، که از نظر تعداد بسیار اندکند، به طور کامل وابسته به سیستم سیاسی بوده و به واسطه ی حمایت دائمی دستگاه حکومتی یکه تازی می کنند.
دراین سیستم و شرایط حاکم بر مناسبات اقتصادی، بنگاه های تولیدی و یا خدماتی امکان فعالیت و یا رشد اقتصادی بر اساس رقابت آزاد را نداشته و نوآوری و سود حاکی از تولید واقعی ثروت عملاً مفهومی ندارد. در این شرایط ، تمامی منابع اقتصادی جامعه در اختیار یک طیف خاص قرارداده شده و این درندگان اقتصادی و اجتماعی به چپاول کامل می پردازند.
البته عده ای از افراد نیز هستند که بدون وابستگی به سیستم حکومتی، با تکیه بر دارائی ها و ساختارهای موجودشان، به صورت محدود و کاملاً کنترل شده به فعالیت خود ادامه می دهند. این خرده بازرگانان و لایه متوسط کسبه ی بازار، و البته نه اصناف سنتی که زیر خط فقر قرار دارند، در شرایطی که اقتصاد مبتنی بر تولید و رشد صنعتی متوقف شده، از فضاهای باقی مانده برای فعالیت استفاده می کنند. اینان به خاطر ویژه گیهای خاص اقتصادی که دارند به طور طبیعی هرگز حاضر به بخطر انداختن سرمایه و موقعیت هرچند روبه افول خود نیستند و در نتیجه روال مشخصی را ادامه می دهند.
به دلیل عدم وجود ساختار ثابت و قانونمند، این عده هیچ گونه ثبات سرمایه گذاری و فعالیت نداشته و شدیداً تابع نوسانات و شوک های اقتصادی بوده و آسیب پذیرند .
2) طبقه ی متوسط
بازماندگان طبقه متوسط هم حتی اگر هنوز توانی داشته باشند معمولاً برخلاف سایر جاها که درآن درآمد ، ارتباط با مصرف و هزینه دارد، عملاً هزینه هایشان در حد هزینه طبقه پائین بوده و خود را از بسیاری ازامکانات رفاهی که می توانند داشته باشند محروم کرده اند. درآمد جزئی هم که بالاتر از سقف خط فقر می توانند داشته باشند صرف افزایش امکانات شغلی و یا پس اندازی می شود که در مقابل ترس از آینده صورت می گیرد، به عبارتی، درآمد مازاد بر خط فقر آنها عملاً مورد استفاده شخصی واقع نمی شود و مصرف آنها در حد طبقات پائین بوده و لذا تأثیراتی که تفاوت درآمد می تواند درتغییر سطح زندگی داشته باشد را نداشته و بنابراین از نظرخصوصیات فرهنگی-طبقاتی جزو طبقه پائین محسوب می شوند. تمامی سلیقه های مصرفی و معاش شان، مشابه رژیم مصرفی طبقه پائین بوده و از این بابت تفاوت درآمد اقتصادی تاثیری در سطح زندگی شان ایجاد نمی کند.
طبقه متوسط سابق که به صورت سنتی شامل کارمندان و خرده بازاریان یا اصناف هستند، در شرایط فعلی به دلیل شکاف اقتصادی وسیع ، افزایش هزینه ها و نرخ فقر، عملاً دیگر در طبقه متوسط جای نمی گیرند. این قشرغالباً بدهی های متعدد و گوناگون به بانک ها، با بهره های سنگین، دارند؛ ضمن اینکه این طبقه با بوروکراسی پیچیده اداری و خدماتی حاکم بر رفتارها، نیازها و امورات شخصی و اجتماعی از طرفی و گرفتاری های بیهوده و روزانه از سوی دیگر، مواجه و با تلف شدن انرژی و اتلاف وقت و محدودیت امکانات درگیر و با مشکلات متعدد، دست و پنجه نرم می کنند .این ستیز روزانه مانند زنجیرهای دست و پا گیری هستند که فرصت اندیشیدن را گرفته و به عنوان سیاهی لشگر دیکتاتوری، باعث استهلاک می شوند.
دانشجویان و تحصیل کرده گان جامعه نیز به دلیل قرار گرفتن در شرایط اقتصادی و موقعیت مشابه، در جهت حرکت اجتماعی خود با همین موانع خواه ناخواه روبرو هستند، حاکمیت جهت کنترل و محدود ساختن رشد طبقه مدنی جامعه و جلوگیری از استقرار در ارکان اجتماعی و فکری در مسیر علمی و آکادمیک، مهندسی سهمیه بندی و مهندسی گزینش را اعمال وبا کنترل مسیر منابع علمی و مالی اختصاصی، عملاً از تشکیل تشکل های حتی صنفی و یا علمی و به تبع آن، پیشرفت های علمی و اقتصادی غیر وابسته ، جلوگیری می کند.
دانش آموختگان درزمینه مدیریتی واحدهای اداره کننده اجتماعی نیز هیچ جایگاهی ندارند. استخدام گزینشی کارمندان، بی کفایتی مدیریت، بیهودگی ساختاری، انحراف اهداف سازمانی و فساد حاکم بر آن همه و همه موانعی هستند که این طبقه بالنده را که در همه برهه ها وجوامع روحیه خروش و کنشگری داشته، باکالیبره شدن مسیرهای پیشرفت طبیعی خود چه در بخش علمی ، چه بخش اداری و بوروکراتیک واحد های اجتماعی و چه فعالیت های اقتصادی، از کلیه اهداف شان باز می دارد.
تحصیل کردگان به عنوان ماشین های علمی و تخصصی و مدیریتی، طراحی و ساخته شده اند وبا امکانات تمامی یک اجتماع، رشد یافته و به بلوغ کاری رسیده اند. میلیونها آیتم های تربیتی، ژنتیکی، اقتصادی، اجتماعی و غیره باعث به وجود آمدن و تولید آنان شده و هزینه های سنگین مالی ومعنوی در شکل گیری آنان صرف شده است.
با این توضیح، اینان از آینده ای برای خود و رشد طبقاتی یا انفرادی خود، با وجود آنکه به صورت طبیعی حق فعالیت دارند، محروم هستند و به طور عملی از جذب و فعالیت پویای این طبقه در ارگانهای اجتماعی ممانعت می شود.
ضمن این که، بیکاری تا حدودی مصنوعی ایجاد شده نیز به این سرخوردگی قشر تحصیل کرده دامن می زند و با تخریب شخصیتی، به دامن افسردگی افتاده و درمسیرهای مخرب روزگار می گذرانند. بیکاری تقریباً همه اقشار تحصیل کرده آزاده و غیروابسته را دامن گرفته، چه تازه فارغ التحصیلان که پشت درهای غول پیکر استخدام در جا می زنند و چه قشر مستخدمی که به جهت عدم تطبیق با هنجارهای رسمی حاکمیت، عملاً منفعل و درگوشه های ادارات دولتی بلا استفاده مانده اند و درعین حالی که ظاهراً شاغل به نظر می رسند، اما با همان مشکلات بیکاران رسمی درگیر و هیچ جایگاه برازنده سازمانی ندارند.
3) طبقه ی محروم جامعه
طبقات پائین اجتماعی، که به صورت سنتی شامل کارگران و کشاورزان می باشند، درشرایط فعلی با شدید ترین مشکلات اقتصادی درگیر و به جهت محرومیت سنتی از آموزش و فرهنگ های اجتماعی، در برخورد با مسائل و مشکلات تحمیلی، ضربات بیشتری می خورند و به نوعی قشری با آسیب پذیری بیشتر هستند. آنها هم چنین فرصت ها وامکانات اطلاع رسانی از حق و حقوق خود و یا چپاولهای حاکمیت را کمتر دارند و آن قدر درگیر معیشت روزمره هستند که منافع خود و طبقه اقتصادی خود را به موقع نمی توانند تشخیص دهند. این طبقه به دلیل ویژه گیهایی که دارند واز جمله سخت کوشی، غالباً انسانهای کنش گر فعال هستند، اما حکومت از سوئی با هدایت برنامه ریزی شده اعتیاد – به عنوان مسکنی برای درد مندی فردی واجتماعی- و از سوئی دیگر، با در نظر گرفتن سود سرشاراین معاملات برای وابستگانش در تخریب آنان می کوشد و در کنار آن، با تبلیغ فساد اخلاقی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم مخصوصاً با خلاء افکار و تشکل های فکری صورت گرفته، در جهت نابودی این کنش گران می کوشد و سعی می کند این طبقه را از تأثیر گذاری مستقیم بر جریانات سیاسی باز دارد.
وقتی انسان جهت رفع مشکلات اقتصادی خود در آستانه ناچاری، کارهای غیر اخلاقی را می پذیرد، کم کم و با قبول اجبارها به تحمل ناهنجاری ها عادت می کند و به مرور شخصیت بالنده و تأثیر گذارش را از دست داده و بهترین موقعیت انسانی را برای ادامه و استمرار غارت وچپاول توسط استبداد حاکم فراهم می آورد.
طبقه پائین اجتماعی در ایران عملاً به طبقه ای بسیار دردمند تبدیل ماهیت داده و در بحرانی ترین موقعیت اقتصادی و انسانی خود بسر می برد.
طبیعی است که در شرایط مناسب، این طبقه، ضمن این که سریعاً اطلاعات صحیح را دریافت و پذیرا خواهد بود، سریعاً هم واکنش نشان داده و حقوق انسانی خود را مطالبه خواهند کرد.
وجه سیاسی ساختار طبقاتی
ما در ایران عملاً طبقه متوسطی نداریم، اکثریت مردم در طبقه پائین قرار دارند و عده بی شماری از این طبقه هم محروم مطلق هستند. اکثریت خاموشی هم نداریم، چون روحیه کنشگری در همه آنان آماده و فقط نیاز به شروع کننده می باشد.
و طبیعی است در شرایطی که امکان سازماندهی موجود نیست، منتظر فرصت ایستاده اند و این، نه به معنی بی تفاوتی است ونه سکوت، بلکه مترصد یک فرصت یا بهانه اند.
بنابراین، واکنش این طبقه با واکنش عمومی نسبت به جریانات دهه 60 متفاوت خواهد بود. ضمن اینکه درآن سال ها به دلیل سابقه کم رژیم ومخفی نگهداشتن ماهیتش، با اعمال عملکردهای احساسی که جنگ عراق نیز به آن دامن زد از سوئی، وسیل وعده ها از سوئی دیگر، سطح تشخیص مطالبات عمومی از حکومت را انرژی بر نمود. و به علت تأمین حدودی برخی از نیازهای اقتصادی و یا عمومی، از طرفی به دلیل نقص و کمبود نیروها ی تخصصی در بدنه سیستم، حاکمیت در مقابل طبقه تحصیل کرده و فعالان اقتصادی و علمی جامعه، تا حدودی مدارا و انعطاف نشان داد. اما در شرایط فعلی، دستگاه سرکوب درهمه ارگانها به انتصاب وابستگانش پرداخته و به عناصر غیر وابسته جامعه و یا به هیچ شهروندی ایرانی، در سازماندهی اش نیازی احساس نمی کند .
از آنجائی که به علت این نابسامانی ها، امنیت اخلاقی و امنیت اجتماعی و یا حتی امنیت شغلی برقرار نمی باشد، هرج و مرج کامل برقرار است، لذا بدنه جامعه با نفرت به حکومت نگریسته و آن را به سان بیگانگان دانسته و به چشم یک نیروی متجاوز به یک کشور به عمال رژیم می نگرد.
هرچند مردم سازماندهی لازم را دراین برهه برای مقابله با حاکمیت متجاوز را ندارند، اما به ترتیب با دلسوزی و نزدیکی افراد عادی به بدنه اپوزیسیون، صف مقاومت همه گیر شده و عملاً به نبردی بین خیر و شر تبدیل خواهد شد. در چنین وضعیتی، شخصیت های کاریزماتیک در ابعاد و واحد های متوسط ، مقبولیت اجتماعی بسیار مناسبی خواهند داشت .