تحلیلی از دفتر تولید سازمان خودرهاگران
7 مرداد 1389
گزارش هایی که در هفته های گذشته از درون و بیرون می رسد حکایت از آن دارد که رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت خود سرگیجه گرفته است، زیرا هر روز خبرهایی بد و بدتر در مورد آسیب هایی که به آن وارد می شود می رسد. از تحریم های گسترده ی بین المللی گرفته تا ریزش نیرویی درون سپاه. بیش از 250 تن از فرماندهان سپاه به دلیل عدم حمایت از روند جنایتگری این نیرو در جریان سرکوب های پس از 22 خرداد 88 از کار برکنار شدند. تصور رژیم این است که می تواند با تصفیه و اخراج و سرکوب مخالفین مشکلاتش را حل کند. اما این ها دلیل آن نمی شود که به زودی بحران های عظیم اقتصادی و اجتماعی سر باز نکند و جنگ نیز به عنوان یک واقعیت مشخص بر رژیم تحمیل نشود.
در حالی که مشروعیت نظام در جامعه به حداقل رسیده و جز خانواده های مزدوران درجه ی یک نظام کسی به عنوان هوادار نظام مطرح نیست رژیم چه راهی می تواند برای بازسازی یک حداقل مشروعیت داشته باشد؟
در حالی که تحریم های جهانی و نیز تحریم های گسترده ی اتحادیه ی اروپا و آمریکا راه تنفس اقتصادی کشور را تنگ و تنگ تر می کند چه راهی برای بازگشت به روابطی عادی و جذب سرمایه وجود دارد؟
در حالی که دست کم پنج کشور آمریکا، اسرائیل، فرانسه، انگلستان و آلمان در حال لشگرکشی به خلیج فارس هستند و کشورهای عربی نیز به صورت مشوقی برای حمله ی نظامی به ایران عمل می کنند، چه امکانی برای بازداشتن این کشورها از آغاز یک حمله موجود است؟
در حالی که ساختار قدرت و ارکان آن به دلیل جنگ جناح ها و مافیاهای درون نظام در حال از هم پاشیدن است چه طریقی برای ایجاد حداقل انسجام دوباره در حاکمیت وجود دارد؟
و در نهایت، در حالی که فقر و بیکاری و نابسامانی در حال افزایش امکان یک انفجار اجتماعی است که می تواند کلیت نظام را در آتش خشم بسوزاند چه راه حلی برای ایجاد حداقل رفاه و آرامش جامعه موجود است؟
این ها سوالاتی است که اگر بدون پاسخ گذاشته شود یکی یا دو تا یا همه ی آنها با هم در نهایت این رژیم را در کلیت خود نابود خواهد ساخت. اما پرسش این است که پاسخ آنها چه می تواند باشد؟
به نظر می رسد که اگر رژیم بخواهد انفعال را در این باره کنار گذاشته و به گره گشایی بپردازد باید با یک مانوور سیاسی آغاز کند. این مانوور بسیار زیرکانه خواهد بود تا شیرازه ی امور را از هم نپاشاند. جمهوری اسلامی موفق شده است از زمان خاتمی با «شخصیت سازی» تبلغاتی ساختار و جوهره را در پشت ظاهر سازی و در پس یک فرد پنهان کند. در طول هشت سال دوره ی خاتمی در حالی که فقر و غارت و جنایت ادامه داشت، شخص خاتمی با لبخند و گفتمان نرم خود جهان، بخش های مهمی از جامعه و نیز قسمت هایی از اپوزیسیون رژیم را خواب کرده و توجهات را از روی ساختارها به سوی فرد جلب کرده بود. جریان اصلاح طلبی در وجود او خلاصه شد و او نیز با تبعبت از مصلحت ها، اصلاحات را قربانی کرد.
بعد از آن، رژیم باز هم همان تاکتیک را با باری منفی در شخص احمدی نژاد پیاده کرد. وی به جای گفتمان نرم گفتمان سخت را پیشه گرفت و دستگاه تبلیغاتی رژیم او را به عنوان نمود نظام و نه به عنوان جوهره ی نظام معرفی کرد. وسایل خبری غربی نیز به این دام افتاده و یا آگاهانه شروع کردند به شیطانی جلوه دادن شخص احمدی نژاد و نه نظام جمهوری اسلامی که احمدی نژاد نمایندگی می کند.
در جریان انتخابات 88 نیز چنین اتفاقی به اوج خود رسید و توجه جنبش را به فرد احمدی نژاد معطوف داشتند. گویی اوست که بد است و حقه باز و دروغگو و متقلب است، نه مجموعه ی یک سیستمی به اسم جمهوری اسلامی با دستگاه ولایت فقیه و مجموعه ی نهادهایی که در طول بیش از سه دهه، فقر و جهل و جنایت را در جامعه به صورت نهادینه و برنامه ریزی شده تحمیل می کنند. به همین دلیل شعار جنبش تبدیل شد به: تا احمدی نژاده هر روز همین بساطه. اما شاید شعاری درست تر، همانی بود که سازمان خودرهاگران مطرح کرد و آن این که «تا وقتی استبداده هر روز همین بساطه».
این شخصی سازی نظام تاکتیک بسیار موفقی بوده است و می تواند عامل نجات دوباره ی نظام جمهوری اسلامی از گرداب کنونی باشد. به این معنا که می توان یک فرد را قربانی کرد تا رژیم را نگه داشت. همان کاری که شاه سابق می خواست با نخست وزیر خود هویدا بکند و نتوانست. اما جمهوری اسلامی که موفق شده است نفرت اجتماعی را به جای رفتن به سمت ساختارها، منطق سلطه ورزی و نیز نظم اجتماعی نابرابر و ضد انسانی روی یک نفر متمرکز کند به موقع نیز می تواند با کنار گذاشتن برنامه ریزی شده این فرد، نفرت اجتماعی را تخلیه کرده و با ایجاد یک صلح اجتماعی کاذب، برای خود دو دهه عمر اضافی خریداری کند.
جای سوال است که چرا باید هدف مخالفین به جای نهاد ولایت فقیه روی احمدی نژاد باشد؟ چرا باید توجهات به جای نهاد جنایتگر سپاه روی احمدی نژاد باشد؟ چرا باید به حواس ها به جای نهاد غارتگر بازار و سرمایه داری خصوصی همدست و چپاولگر حاکم بر جامعه، روی احمدی نژاد باشد؟ چرا باید درک اجتماعی به جای کلیت نظام در تمامیت خود، با ساختارها و منطق ضد مردمی ساختاریش، بر روی یک پاسدار در حال اجرای ماموریت، یعنی احمدی نژاد، بنا شده باشد؟
پاسخ مفصل است، اما باید بگوییم زمانی که سی سال یک ملت را زیر سلطه ی جهل سالاری و فقر فرهنگی و خفقان اندیشه نگه دارید، زمانی که همه ی اندیشه ورزان مخالف را خفه و زندانی و زیر خاک کنید، زمانی که اپوزیسیون خود را با مانوورهای تبلیغاتی بازی داده و هشت سال در پی جریانی که خودتان ساخته اید به سرچشمه ببرید و تشنه برگردانید، زمانی که با دهها وسیله ارتباط جمعی آشفتگی و تناقض وسرگیجه را میان مخالفان خود تقویت کنید، زمانی که جنبش مخالف شما رهبران خود را از میان یاران وفادار به نظامی که شما می خواهید حفظ کنید بیابد، زمانی که سی سال فرهنگ شکست و نا امیدی را میان مخالفان خود ترویج داده اید، زمانی که امکان شکل گیری هر نوع انجمن و حزب و سندیکا را از جامعه سلب کرده اید و در نهایت زمانی که می دانید اپوزیسیون برانداز شما از هم پاشیده و متفرق و استبدادخو می باشد، آیا کار دشواری است که بتوانید توان تحلیل ساختاری و بنیادین را از جامعه و روشنفکران و مخالفان سلب کنید و آنها را با یک روایت نمایشی و فردی و تبلیغاتی از رژیم خود سرگرم سازید؟
این واقعیت، امروز در دل جامعه و نیز در میان مخالفان بیرونی و درونی رژیم دیده می شود که آن قدر سطحی گرا شده اند که جمهوری اسلامی شاید باز بتواند در دقیقه ی نود بازی شوم خود، با اخراج احمدی نژاد از صحنه، یک گل سرنوشت ساز به جهان و جامعه و مخالفان بزند و با پیش گرفتن راهی به ظاهر آرام تر برای خود بیست یا سی سال عمر اضافی خریداری کند.
سازمان خودرهاگران از همه ایرانیان می خواهد که به واقعیت تشریح شده در این نوشتار و سایر مطالبی که در این باره هشدار می دهند توجه کنند تا این بار بازی نخوریم. برای این منظور نیز چاره ای نیست جز آن که جنبش آزادیخواهی و عدالت جویی ایرانیان، خود را بندهای خودساخته اش رها کند. تا زمانی که خط فکری این جنبش در دست نظریه پردازان نظام – دقت کنید می گوییم نظام نه دولت احمدی نژاد – باشد این جنبش با همه فداکاری های خود، ره به جایی نخواهد برد. یعنی اگر قرار باشد که نظریه پردازان جنبش سروش و کدیور و مهاجرانی و امثال آنها باشند یا اتفاقی نمی افتد و یا اگر بیافتد تغییر فرد است برای حفظ ساختار. به همین ترتیب است موضوع رهبری جنبش که اگر به دست کسانی باشد که نگرانی شان در مورد حفظ نظام – دقت کنید می گوییم نظام و نه دولت احمدی نژاد – به همان میزان باشد که دشمنان قسم خورده ی جنبش، در این صورت نیز اگر معجزه ای روی دهد در حد کنار گذاشتن فرد احمدی نژاد است و نه بیشتر، با این هدف که ساختارها وبنیادها و روابط کلان دست نخورده بماند.
به همین دلیل شاید بد نباشد پیش از آن که دیر باشد و رژیم بخواهد برای نجات خود، از بازی حذف احمدی نژاد برای حفظ ساختار تولید کننده ی احمدی نژاد بهره برد، با قرار دادن شاخص هایی روشن و تعریف شده برای خود، بدانیم که چه نوع و چه سطح از تغییر را می خواهیم و چه نمایش و شارلاتان بازیی را به عنوان تغییر باز نمی شناسیم.