- بندهای استبداد از پایمان باز نمی شود مگر بندهای استبداد منشی را از ذهنمان بگشاییم
- یکی از بزرگترین خیانت ها به روح جمعی ایرانیان در زمینه ی دخالت ورزی در سرنوشت خویش این جمله بوده است: سیاست پدر و مادر ندارد
- سیاست پدر و مادر ندارد یعنی یک سیاست برای مزدوران و خودفروشان و خائنین است و بس. آیا چنین است؟ آیا چنین باید باشد؟
- سیاست هم پدر دارد و هم مادر. آنها که این را انکار می کنند می خواهند بدون ارائه ی هویتی از خویش هر چه می خواهند بکنند و مسئولیت هم نپذیرند
- اگر عنصر اخلاق را از سیاست حذف کنیم می رسیم به فن مزدوری برای کسب و حفظ قدرت به هر بهایی
- این تنها از طریق اخلاق است که می توان سیاست را به یک ابزار در خدمت رشد و تعالی بشر قرار داد
- تا زمانی که ما شهروندان سیاست را به مشتی دروغگو و جنایتکار و دزد سپرده ایم ما را غارت می کنند و می کشند و فریب می دهند
- دوران گفتن این که سیاست باید در خدمت مردم باشد گذشته است، از این پس سیاست باید در اختیار مردم باشد و بس
- حضور شهروندانی آگاه و سازمان یافته سبب می شود که سیاست دیگر قصری برای حکمرانان خائن به منافع مردم نباشد
- آن چه می تواند گوش قدرت سیاسی را درست داشته باشد و به او اجازه کمترین حق کشی در قبال منافع مردم ندهد قدرت اجتماعی است. یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم
- در مقابل قدرت سیاسی و تا زمانی که مدیریت سیاسی در جامعه به نفع مدیریت اجتماعی محو شود باید یک ضد قدرت داشت. ضد قدرت نیز عبارت است از قدرت اجتماعی، یعنی شهروندانی آگاه، سازمان یافته و آماده دفاع از منافع خویش
- سازمان خودرهاگران جامعه ی ایده آل را جامعه ای می داند که مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش آن چنان گسترده و نهادینه شده است که مدیریت اجتماعی امور خرد و کلان جامعه دیگر موردی برای وجود مدیریت سیاسی باقی نگذارد. شهروندان خود در تمامی سطوح جامعه حضور داشته و تصمیم گیری و عمل می کنند.
- استراتژی سازمان خودرهاگران کاهش هرچه بیشتر قدرت دولت و دستگاه حکومت و افزایش هرچه بیشتر قدرت مردم و نهادهای اجتماعی، مردمی و مدنی است. تا جایی که دولت به یک نهاد کوچک هماهنگ کننده تبدیل شود