- در بحث اصراری بر اثبات نظر خویش نداشته باشیم، نظر درست راه اثبات خویش را می یابد
- سلامت بحث میان دو نفر در احترام متقابل به همدیگر است، نه به صورت ظاهری بلکه به شکل عمیق و درونی شده
- در بحث به موضوع بپردازیم نه به شخص بحث کننده، مگر آن که موضوع بحث شخص بحث کننده باشد
- شکل بحث به طور مستقیم بر محتوای آن تاثیر دارد، فحاشی ارزش ایده ها را پایمال می کند
- استفاده از کلمات نامناسب و طعنه و کنایه و فحش نموداری است از ضعف محتوایی، فکری و شخصیتی استفاده کننده
- محال است از یک بحث ناسالم نتیجه ای سالم حاصل شود
- فن بحث سالم خیلی پیچیده نیست: 1) رعایت اخلاق 2) رعایت انضباط مرتبط به یک روش مدیریت بحث
- در صورتی که دو طرف مبنا را براستدلاب و عینیات بگذارند و نظر خویش را روی آن ها بنا کنند در این صورت می توان امیدوار بود که بحثی پربار و سازنده داشته باشیم
- سازمان خودرهاگران از تمامی ایرانیان دعوت می کند تا با بکار گیری عملی اخلاق و روش در بحث از حالا فرهنگ برخورد سالم و سازنده را در خود و دیگران جا بیاندازند تا در فردای ایران فرصت داشته باشیم جامعه را بر مبنای مشورت و استفاده از خرد جمعی اداره کنیم
Comments are closed.
داریم سقوط می کنیم…؟
داستان آن آدمی را شنیده اید که از بام یک برج 100 طبقه به پایین پرتابش کردند؟ او در حالی که مثل برق از کنار پنجره های طبقه بیستم عبور می کرد به خودش گفت: خب، تا اینجا که الحمدالله به خیر گذشت! این همان حکایت مردم است در آستانه فاجعه ای که انتظارشان را می کشد. خیلی ها ترجیح می دهند فکرش را هم نکنند که با حذف یارانه ها واقعا چه در انتظار جامعه خواهد بود. خیلی ها به حساب ویژه ای که برای «دریافت» یارانه نقدی باز کرده اند دل بسته اند که «بالاخره هر چقدر بدهند باز هم غنیمت است.» خیلی ها ژست اقتصاددان ها را می گیرند و برای راضی کردن دل خود و دیگران می گویند: «البته از نظر اقتصادی این کار ضرورت دارد و در درازمدت به نفع جامعه است.» خیلی ها هر روز صبح روی بساط روزنامه فروشی ها خم می شوند تا ببینند که دولت بالاخره قیمت های جدید برای کالاهای اساسی را اعلام کرده است یا نه. خیلی ها هر روز که از بازار بر می گردند متوجه می شوند که سفره شان کوچکتر و بی رونق تر و جیب شان خالی تر شده است. خیلی از سرمایه داران از همین الان اعلام کرده اند که «اگر مواد اولیه گران شود، قیمت یدکی ها و هزینه نگهداری ماشین آلات بالا برود یا مالیات ها زیاد شود، ما همه کاسه و کوزه ها را بر سر کارگرانی که زیر دستمان کار می کنند و مردم مصرف کننده می شکنیم.» گرانی هر ساعت به شکل خزنده جلو می آید و عرصه را بر توده های محروم تنگ می کند و رژیم فریبکار مذهبی با وعده دادن ها و مخفی کاری ها و جنگ های زرگری اش در مورد زمان و نحوه حذف یارانه ها، همه را سر کار گذاشته است.
واقعیت چیست؟
واقعیت اینست که در دوره کنونی، حذف یارانه ها یک سیاست ضروری اقتصادی برای نظام سرمایه داری حاکم بر ایران است. درست همانطور که سیاست تزریق یارانه ها به اقتصاد ایران در گذشته، برای نظام هم لازم بود و هم ممکن. بنابراین اول از همه باید بدانیم که حذف یارانه، نتیجه بدجنسی یا منافع فردی جانوری به نام احمدی نژاد و دار و دسته اش نیست. منافع نظام در میان است. اگر امثال موسوی و کروبی یا توکلی و مرتجعان دیگری که امروز به دولت و سیاست های اقتصادیش نق می زنند، سکان این کشتی توفان زده و بحرانی را در دست داشتند نیز همین کار را می کردند. مناظره های انتخاباتی را که یادتان هست. همین که بحث از «هدفمند کردن یارانه ها» پیش می آمد، موسوی و کروبی و رضایی با احمدی نژاد هم زبان می شدند و می گفتند ما هم قبول داریم که بالاخره این تحول اقتصادی باید انجام شود! محض اطلاع باید بگوییم که این بحث حدود 20 سال پیش یعنی در آغاز ریاست جمهوری رفسنجانی مطرح شد. این سیاست را برنامه ریزان اقتصاد جهانی سرمایه داری در «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» برای کشورهای تحت سلطه منجمله ایران طراحی کردند ــ برای ایرانی که بخشی از درآمدهای نفتی اش را به توزیع یارانه در بخش های مختلف اقتصاد اختصاص داده بود. وضعیت ویژه جامعه ای که تازه جنگ هشت ساله را از سر گذرانده بود و قرار بود با وعده های «بازسازی و رفاه و مصرف» به گرد دولت متحد شود، و بعد از آن برخی ملاحظات و تردیدها از واکنش مردم محروم نسبت به حذف ضربتی یارانه ها، اجرای کامل رهنمودهای نظام امپریالیستی را تاکنون به تعویق انداخته است.
به طور کلی، تبلیغات دولت های سرمایه داری منجمله جمهوری اسلامی به مساله یارانه ها به گونه ای است که انگار دارند از جیب خودشان به مردم صدقه می دهند. و حالا دیگر وقتش رسیده که این پول را قطع کنند تا مردم تنبل نشوند و برای گذران زندگی کمی به خود زحمت بدهند! ادعاهای مسخره احمدی نژاد را جدی نگیرید که صحبت از «نقدی کردن یارانه ها» می کند. انگار تا به حال، مردم به شکل غیر مستقیم و از روی قیمت عرضه شده کالاها، یارانه می گرفتند اما حالا قرار است یارانه را به صورت پول دریافت کنند و با آن وارد بازاری شوند که کالاهایش به قیمت واقعی (یعنی گران تر از قبل) عرضه می شود. یادتان هست که دو سال پیش، همین احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونی اش بر سر مردم شیره می مالید و منت می گذاشت که: «بگذارید یارانه را به شکل پول نقد به مردم بدهیم تا هر کس هر استفاده ای که خواست از آن بکند و بر مبنای میل و نیازهای روزمره اش آن را خرج کند»؟ یادتان هست که می گفت: «بگذارید سریعتر طرح هدفمند کردن یارانه ها را اجرایی کنیم تا مردم هر چه زودتر شیرینی اش را بچشند»؟! معنی واقعی این حرف ها را حالا می فهمیم: اول بروید 10 هزار تومان در بانک بگذارید تا یک حساب ویژه برایتان باز کنند. بعد هم که مبلغ ناچیزی به عنوان یارانه در آن حساب ریخته شد «تا اطلاع ثانوی» حق برداشت پولتان را ندارید. حتی همان 10 هزار تومان خودتان را! شاید خیلی ها از خودشان بپرسند این مسخره بازی ها دیگر چیست؟ بیایید پرده های توهم و دروغ را کنار بزنیم و بدون گوش دادن به حرف های مقامات و رسانه های دولتی، مساله را وارسی کنیم:
اول اینکه، از همین حالا، یعنی پیش از اعلام رسمی حذف یارانه ها، بسیاری از کالاهای مصرفی گران شده است. بانک مرکزی و دولت تلاش می کنند با صحبت از پایین آمدن نرخ تورم (که در واقع چیزی نیست مگر کم شدن سرعت بالا رفتن قیمت ها و نه ارزان شدن کالاها) به مردم القاء کنند که گرانی رو به اتمام است. در این میان، همه با افزایش نرخ سوخت خودرو روبرو هستند که زیر پوشش سهمیه بندی و نرخ آزاد انجام گرفته، مستقیما بر افزایش قیمت کالاهای دیگر در بازار تاثیر گذاشته است.
دوم اینکه، میزان دستمزدها برای سال جاری (با احتساب افزایش صوری ناچیزی که در پایان اسفند ماه 88 انجام گرفت) ثابت مانده است.
سوم اینکه، هزینه های غیر قابل حذف از سبد مصرف خانوارها، مانند آب و برق و گاز و تلفن بین هشت تا ده برابر افزایش پیدا می کند. یا به قول مقامات جمهوری اسلامی «به نرخ جهانی عرضه می شود.»
چهارم اینکه، بخشی از دستمزد مردم هر ماه تحت عنوان «یارانه نقدی» در بانک گرو گذاشته می شود تا تضمینی باشد برای پرداخت قبض های برق و گاز و تلفن….
پنجم اینکه، ظاهرا دولت پولی را از یک جیب خود بر می دارد و به نام مردم در هوا می چرخاند و در جیب دیگرش می گذارد. اما این فقط ظاهر قضیه است. وقتی که به جیب خود، به وضع سفره خود، و به نیازهای مادی و روحی و تفریحی خود نگاه می کنیم متوجه می شویم که همه چیز به شکل تکان دهنده ای دارد آب می رود. در واقع، دولت پولی را از جیب ما بر می دارد، در هوا می چرخاند و می گوید این پول ما شماست و سپس آن را در جیب خود می گذارد.
معنی واقعی حذف رایانه، بهره کشی شدیدتر از توده های کارگر و زحمتکش است. یعنی فلاکت بیشتر جمعیت حقوق بگیر بخش دولتی و خصوصی. یعنی محروم تر و گسترده تر شدن توده بیکاران و تهیدستان. یعنی رشد مصیبت ها و بیماری های اجتماعی نظیر اعتیاد و تن فروشی و دزدی و ناامنی که پاسخی است مستقیم به تشدید فقر و محدود شدن فرصت های کاری و رفاهی. شاید خیلی از ما هنوز متوجه رشد سریع جرم و جنایت در شهرهای مختلف به شکل زورگیری و جیب بری، سرقت مسلحانه و قتل های بیرحمانه نشده باشیم. کافیست در این موارد، پای صحبت افرادی از اداره آگاهی بنشینید تا گوشه ای از رشد سریع ناامنی را برایتان تصویر کنند.
اصلا این یارانه چیست؟
ببینیم یارانه از کجا می آید و چرا نقش آن در بعضی دوره ها مهم شده است، و در بعضی دوره ها این نقش باید کاهش یابد. دولت های سرمایه داری و اقتصاددانان بورژوا این طور جلوه می دهند که یارانه از خزانه دولت و یا از ثروت های طبیعی جامعه استخراج و در بین قشرهای مختلف اهالی تقسیم می شود. در این نوع توضیح، استثمار نیروی کار جامعه که در فرایند پیچیده ای از تولید و توزیع و تقسیم کار اجتماعی انجام می گیرد از معادله حذف می شود. انگار هیچ رابطه ای بین ارزش اضافه ای که در این فرایند حاصل می شود با تامین و تخصیص یارانه ها وجود ندارد. اما در واقعیت، یارانه یک جور «مساعده» است. حقوق بگیرانی که دستشان تنگ است با این پدیده به خوبی آشنا هستند. برای اینکه نیاز معین و فوری ای را رفع کنید، صاحبکار یا اداره ای که برایش کار می کنید، مقداری از دستمزدی را که قاعدتا باید تا پایان سال بگیرید امروز با شرایط معینی در اختیارتان قرار می دهد و بعدا از حقوق تان کسر می کند. اعتبار شما برای گرفتن این مساعده، پایدار بودن شغل تان حداقل در یک دورنمای چند ماهه یا چند ساله است. یعنی روشن است که از پس این تعهد مالی می توانید برآیید. از طرف دیگر، صاحبکار یا اداره مربوطه نیز با پرداخت اینچنینی دستمزد شما، می تواند تضمین کند که نیروی کار با ثبات تر و بی دغدغه تری را در اختیار خواهد داشت که برایش خوب کار خواهد کرد. یارانه ها هم در اقتصاد جامعه همین نقش را بازی می کنند با این تفاوت که به جای صاحبکار خصوصی یا اداره ای که در استخدامش هستید، دولت نشسته است. و به جای این کارگر یا آن کارمند جزء، با اهالی یک جامعه که اکثریتشان را توده های کارگر و زحمتکش تشکیل می دهند روبرو هستیم. در واقع، دولت به حساب ارزش اضافه و سودی که جامعه طی سال های آتی تولید خواهد کرد و نیز به حساب درآمدهای ناشی از فروش یا اجاره منابع و ثروت های طبیعی کشور، بخشی از دستمزدها را زودتر می پردازد. البته این یک تصویر بیش از حد ساده و تجریدی از یارانه است که ما برای ساده فهم کردن مساله ارائه کرده ایم. نکته اینجاست که نسل های موجود در جامعه امروز، بخشا از حساب پتانسیل ها و امکانات تولیدی و ارزش هایی که نسل های هنوز نیامده تولید خواهند کرد، سهم یارانه شان را دریافت می کنند! این درست است که بدون کار کردن و استثمار شدن نسل های موجود، پتانسیل و امکانات و ارزش های فردا هم بی معنی و دست نیافتنی خواهد بود ولی به هر حال، بخشی از ارزش ها و ثروت هایی که خصلت و کارکردی ماندگارتر دارند و ذخیره نسل های آینده هستند نیز در قالب یارانه برای امروزی ها هزینه خواهد شد.
آیا دولت های سرمایه داری به قضیه اینطور نگاه می کنند و هنگام طراحی سیاست های اقتصاد و تعیین بودجه کشور، اینطور حساب و کتاب نسل های امروز و فردا را می کنند؟ اساسا خیر. یارانه از نظر برنامه ریزان اقتصاد سرمایه داری، ابزاری است که در شرایط و مقاطع معین می تواند با تحریک جامعه به مصرف بیشتر و در نتیجه گردش سریعتر و گسترده تر سرمایه پولی، باعث تحریک و رونق بازار شود. یارانه می تواند در چارچوب اقتصادی که دائما با خطر بروز یا اوج گیری بحران و فشارهای رقابتی در بازار بین المللی روبرو است، ابزاری باشد که به شکل مواد اولیه و ماشین آلات و اعتبارات بانکی و پولی ارزانتر در خدمت سرمایه داران قرار می گیرد تا بخش های مختلف صنعت و کشاورزی و تجارت را تحریک کند. تزریق یارانه همانطور که در جمهوری اسلامی می بینیم حتی می تواند مثل مواد مخدر باعث نشئه مصنوعی و توهم شود. به این صورت که جامعه خیال کند ارزش ریال نسبت به ارزهای خارجی نسبتا یکسان و با ثبات «باقی مانده» است، یا اینکه بازار سهام ایران دچار تلاطم یا سقوط آنچنانی ارزش ها «نشده» است. یارانه می تواند بار هزینه های دستگاه سرکوبگر و امنیتی رژیم و تبلیغات سیاسی و مذهبی ـ خرافی اش را سبک کند. یعنی در بودجه های علنی یا مخفی کشور به صورت ارز یارانه ای ارزان در بیاید و از جیب مردم خرج خرید سلاح و باتوم و گاز فلفل و بیسیم و دوربین و کاغذ و مرکب وارداتی شود. و بالاخره، یارانه از نظر طبقه حاکمه سرمایه دار و دولتش در شرایط معین می تواند ابزاری باشد برای حفظ ثبات سیاسی از طریق تامین سطح معینی از مصرف برای اهالی هر چند به شکل موقتی.
همه این شرایط و عوامل و اهدافی که برشمردیم از چند دهه پیش، حداقل از دهه 1350، در ایران تحت سلطه امپریالیسم مطرح بوده است. رژیم شاه در دهه آخر موجودیتش سیاست توزیع یارانه ها را به پشتوانه افزایش درآمدهای نفتی در پیش گرفت که البته نتایج متناقضی را به صورت رونق و گسترش بازارهای مصرفی، رشد بادکنکی طبقه متوسط و ایجاد ثبات سیاسی نسبی و موقتی از یک سو، و زمینه چینی برای بی ثباتی و تکان های شدید اجتماعی و سیاسی از سوی دیگر ایجاد کرد. بعد از برقراری رژیم جمهوری اسلامی نیز عملا همان الگوی اقتصادی زمان شاه یعنی اقتصاد متمرکز دولتی، متکی به نفت و همراه با توزیع یارانه، ادامه یافت. نظیر همین الگو در کشورهای تحت سلطه دیگری که ثروت و درآمدهای قابل توجه داشتند و عمدتا اقتصاد تک محصولی داشتند به اجراء گذاشته شد. البته طی دو دهه اخیر، بسیاری از آن ها بر اساس رهنمودهای موسسات برنامه ریزی اقتصاد بین المللی سیاست حذف یارانه ها و شیوه شوک درمانی اقتصادی را در پیش گرفته اند.
چرا الگوهای اقتصادی در سطح بین المللی عوض شدند؟
علل تغییر در سیاست گذاری های اقتصادی بین المللی را قبل از هر چیز باید در چگونگی و تداوم بحران ساختاری جهان امپریالیستی از اواخر دهه 1970 میلادی به بعد جست و جو کرد. علیرغم دوره های موقتی رونق، جهش نرخ رشد در بعضی کشورها و شکل گیری قطب های جدید در اقتصاد جهانی، ما به طور کلی شاهد لغزیدن اقتصاد جهانی سرمایه داری به دامن رکود هستیم که گاه و بیگاه با سقوط های مالی همراه است و به شکل حاد در بحران بورس منعکس می شود. روند گلوبالیزاسیون یا جهانی سازی که از اوایل دهه 1980 به جریان افتاد، تحت تاثیر دو عامل شتاب گرفت: یکم، واکنش های سرمایه جهانی یا در واقع بلوک های سرمایه ای رقیب در سطح جهانی نسبت به بحران ساختاری دهه 1970 که به شکل های جدید تراکم و تمرکز و ائتلاف سرمایه ای انجامید و بنگاه ها و عرصه های تولید سود فراملیتی را تثبیت کرد. آنچه بستر و کاتالیزور چنین حرکتی شد تشدید رویارویی و رقابت بین دو بلوک سرمایه داری غرب و شرق به رهبری آمریکا و شوروی بود که در اردوی غرب، امکانات مادی و حقوقی و ضرورت های سیاسی ادغام های این چنینی را ایجاد کرد. دوم، امکانات و فضاهای بسیار گسترده سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک در سطح بین المللی بود که از پایان دهه 1980 در نتیجه فروپاشی اردوگاه شوروی، یکباره در مقابل سرمایه های امپریالیستی غرب گشوده شد.
در واقع، ساختار جهانی سرمایه هم با ضرورت های تغییر روبرو بود و هم با امکاناتی (هر چند قسمی و نسبی) برای انجام این کار. سرمایه برای عقب راندن گرایش رکود و تحریک تولید و بازار، نیاز به نیروی کار منعطف تر و ارزان تری داشت که در مدارها و خطوط تولیدی جهانی شده به کار گرفته شود. این نیروی کار می بایست منضبط تر ــ و در عین حال بی حق و حقوق تر از قبل ــ در اختیار سرمایه قرار بگیرد. آنچه به نئولیبرالیسم اقتصادی مشهور شد، راه را برای هجوم لجام گسیخته سرمایه ها فارغ از شرایط و تعهدات دوران جنگ سرد و «دولت رفاه» هموار می کرد. بخشی از تجدید سازماندهی موسسات و ساختارهای جهان سرمایه داری به جایگاه دولت ها در اقتصاد و نیز حجم و هزینه دولت ها مربوط می شد. بازنگری در قوانین و حقوق گمرکی کشورها، ایجاد و گسترش «مناطق آزاد اقتصادی و تجاری»، برقراری مناسبات تنظیم شده تر و یکدست تر برای عرضه و تقاضای کالاها که به ویژه شامل نیروی کار جهانی می شود، در همین چارچوب می گنجید. موسسات سیاست گذار مانند «صندوق بین المللی پول»، «بانک جهانی» و «سازمان تجارت جهانی» بر قابل دسترس کردن و ارزان تر کردن نیروی کار، بر کوچک تر و کم هزینه تر کردن دولت ها، و بر کاهش قید و بندهای حقوقی و اتحادیه ای بر دست و پای سرمایه داران و سرمایه گذاری های خارجی تاکید گذاشتند. آنچه به واقعی کردن قیمت کالاها ــ منجمله بهای نیروی کار ــ و واقعی کردن نرخ برابری ارزها مشهور است و قرار است با حذف یارانه ها عملی شود به این سیاست ها خدمت می کند.
همانطور که می بینیم، در این میان آنچه مطرح است دردهای سرمایه و منافع سرمایه داری است. موقعیت نیروی کار انسانی، زمانی و به گونه ای مورد توجه قرار می گیرد و دستخوش تغییر می شود که در خدمت به منافع نظام جهانی باشد و دردی از دردهایش درمان کند. در این دنیای سرمایه داری، عرصه های مختلف زندگی و سطح معیشت و منافع صدها و هزارها میلیون انسان به راحتی می تواند به خطر انداخته شود یا در نتیجه تلاطم های شدید از هم بپاشد.
حذف یارانه و سرنوشت جامعه
امروز در آستانه این فاجعه اقتصادی ــ اجتماعی، فریبکارانی در درون و بیرون رژیم اسلامی هستند که می گویند: حذف یارانه ها یک عمل اجتناب ناپذیر است و اگر چه ممکنست مثل یک عمل جراحی دردناک و خونین باشد ولی نتیجه نهایی کار، رونق اقتصاد و بهبود شرایط زندگی و معیشت مردم خواهد بود. می گویند کشورهای دیگری که دست به اینگونه شوک درمانی ها زدند امروز وضعیت با ثبات و خوبی پیدا کرده اند و در نظام تجارت بین المللی جا افتاده اند. اینان برای اثبات حرف هایشان، مردم را به «نرخ رشد»های بالا در کشورهای انگشت شماری که تا سه دهه پیش در رده های میانی «جهان سوم» جای داشتند رجوع می دهند. اینان واقعیت سخت و تکان دهنده ای که در اعماق کشورهای تحت سلطه می گذرد را پشت این آمار و ارقام ها پنهان می کنند. با این حرافی های مسموم گوش ها را پر می کنند تا صدای شکستن استخوان های میلیون ها زن و مرد تهیدست را در کارگاه های عرق ریزان و زاغه ها و اردوگاه های ارتش ذخیره کار نشنویم. واقعیت اینست که حذف یارانه ها و به اصطلاح «آزاد کردن قیمت ها» همراه با اجزای دیگر دستورات سرمایه جهانی یعنی تعدیل نیروی کار (بیکارسازی ها) و حذف موانع قانونی از پیش پای سرمایه داری دولتی و خصوصی که به استثمار وحشیانه و لجام گسیخته کارگران و زحمتکشان می انجامد، نرخ رشد را بالا می کشد. اما معنی افزایش نرخ رشد، مثلا در هند را باید از آن صدها میلیون دهقان فقیر و مهاجران بیکار در حاشیه شهرهایش پرسید که از دایره زندگی انسانی به بیرون پرتاب شده اند و کلماتی نظیر فقر و فلاکت، ضعیف تر و محدودتر از آن است که بتواند وضعشان را توصیف کند. معنی شوک درمانی و آزاد سازی قیمت ها را باید از صدها هزار دختر جوان تن فروش از روسیه، اروپای شرقی و آسیای جنوب شرقی پرسید که برای تامین هزینه زندگی و بقای خانواده هایشان امروز در گوشه و کنار دنیا به بردگان جنسی تبدیل شده اند. اقتصادهای سرمایه داری به بهای بیکار و بی خانمان شدن توده عظیمی از زحمتکشان و خانواده های آنان، به قیمت سقوط آزاد بخش های بزرگی از جامعه به زیر خط فقر و فلاکت، به قیمت نابودی فیزیکی و انحطاط روحی و معنوی بخشی از نیروی مولده انسانی است که با رکود و بحران دست و پنجه نرم می کنند.
اتفاقی نیست که هر جا این گونه طرح های اقتصادی به اجراء در آمده، مقاومت و ابراز نارضایتی و تلاش برای بقاء به شکل های گوناگون بروز یافته است. شورش های گرسنگان که به «شورش نان» هم مشهور است، پیامد منطقی شوک درمانی سرمایه داری است. هنوز یک دهه از شورشی که در کشور آرژانتین بر پا شد نگذشته است. آن شورش، جامعه را چنان بی ثبات کرد که طی فقط یک هفته چند نخست وزیر بر سر کار آمدند و بر کنار شدند. آتش شورش در کشور یونان که برخاسته از همین تحولات اقتصادی بود نیز هنوز داغ است. در کشورهای آفریقایی، مرتبا از این اتفاقات می افتد؛ هر چند که مردم نقاط دیگر دنیا توجه در خوری به وقایع قاره سیاه ندارند.
واکنش ما چیست؟
آیا خوشخیال شدن و تن دادن به اینگونه سیاست های ضد مردمی، در هر سطحی که اجراء شود، راه را برای تشدید استثمار و ستمگری و پیشروی بیشتر طبقه حاکمه سرمایه دار هموار نخواهد کرد؟ آیا راضی شدن به اجرای خزنده و مرحله به مرحله حذف یارانه ها، معنایی غیر از خواب شدن و «عادت کردن» ما به این درد کشنده مزمن خواهد داشت؟ آیا واقعا و در اساس برای ما فرقی دارد که در نتیجه حذف یارانه ها، سه چهار تا از بلاها و سختی هایی که بالاتر برشمردیم بر سر جامعه ایران بیاید ولی چند تایش فعلا اتفاق نیفتد؟ حتی اگر به فرض محال چنین طرحی از دستور کار هیئت حاکمه ایران خارج شود، یا در نتیجه مقاومت و مبارزه توده های محروم این جانیان مجبور به تعویق و تعلیق آن شوند، آیا ما نباید نسبت به کارکرد نظام سرمایه داری و جنایات روزمره ای که در حق توده های تحت استثمار و ستم دنیا روا می دارد حساس باشیم ؟