چرا جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است؟
نوشته : کوروش (تهران)
ویرایش از دفتر تولید سازمان خودرهاگران
*******************************************
من ذیل هشت بند دلایل خود برای اینکه نمی توان جمهوری اسلامی را اصلاح کرد آورده ام چرا جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است؟ تحولات سیاسی در بطن حوادث سیاسی رقم می خورند وتاریخ سیاست را حادثه ها ساخته اند. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در ایران پدیدآورنده تفسیرهای تازه ای از شکل گیری بطئی یکسری از نتایج گردید که فکر می کنم بتوان آن را در موارد زیر توضیح داد: اول: این واقعیت بیش از همیشه نمایان شد که ایران نیاز به تغییرات ساختاری دارد و با تجربه دوران اصلاحات به وضوح عریان گردید که تغییر”یک فرد” نمی تواند مشکلات انباشته شده جمهوری اسلامی را حل کند؛ “فرد”هر چه قدر هم حسن نیت داشته باشد در قفس آهنی چهارچوبهای نا کارآمد بی اثر می شود. دوم: مشخص شد تعابیری مانند”قرائت دمکراتیک از آراء آیت الله خمینی” یا “استخراج دمکراسی از قرآن” چه اندازه پوچ و خالی از محتوا هستند و رویکرد خشن آقای خمینی به سیاست و نیز مفاهیم پر از تناقض متون مذهبی هرگز نمی تواند ضامن حقوق انسان در دوره مدرن باشد، التقاط و بکارگیری مفاهیم مدرن و مذهبی نه تنها ایران را نسبت به دوره پهلوی جلو نبرد بلکه نا هنجاری و بی انضباطی فکری اصلاح طلبان دینی فرصت مناسبی برای فاشیستهای مذهبی فراهم آورد تا زیر پوشش مقدسات، هر نوع جنایتی را توجیه کنند. سوم: بسیاری از نیروهای سیاسی کشور (از مسعود بهنود گرفته تا فرخ نگهدار) با اشتیاق زاید الوصفی این طور تبلیغ می کردند که “مکانیسم صندوق رای” تنها راه رسیدن ایرانیان به دمکراسی است که به نظرم این تبلیغ دو نوع جهل همزمان را می آفریند، جهل نخست این که “کل ” مفهوم دمکراسی با همه پیچیدگیها و ابزارهای آن را در “رای دادن” خلاصه می کند؛ و جهل دوم آن که رئیس جمهور در جمهوری اسلامی را دارای “قدرت فراوان” جلوه می دهد، در حقیقت تئوری” رای دادن به هر قیمتی” تنها باعث شد رهبر جمهوری اسلامی به طور مکرر از مشروعیت نظام و “حضورچهل میلیونی امت همیشه در صحنه” صحبت کند که به وضوح به خود کامگی رهبر افزود. اشتباه مهمی در خاورمیانه در حال رخ دادن است که من آنر ا”نمایش صندوق رای” می نامم (که البته بعضا دولتمردان آمریکایی هم آن را تشویق می کنند) در این فرآیند ارزشهای دمکراسی عموما فدای صفهای طویل رای دهندگان می شود و به جای”کیفیت دمکراسی” به”کمیت رای دهنده” بها داده می شود که ممکن است حتی منجر به روی کار آمدن دشمنان دمکراسی از طریق رای گیری شود. با تقلب وسیعی که در اتنخابات رخ داد به نظر من کسانی که مدعی رای دادن توده وار بودند مفتضح شدند و نشان داده شد حتی اگر اکثریت مردم در “بازی انتخابات” شرکت کنند ساختار استبدادی ولایت فقیه در نهایت می تواند شخص مورد علاقه خود را به عنوان فرد منتخب به مردم معرفی کند. چهارم: با سرکوب شدید مردم معترض و تجاوزها و کشتارها که تحت نام حکومت دینی و مقدسات انجام گرفت (که من شخصا اعتقاد دارم بخش وسیعی از این اعدام ها و شکنجه ها نه تنها جنبه غیر دینی ندارد بلکه با توجه به متن قرآن و سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین و بنی امیه و بنی عباس زاییده اعتقادات دینی هستند) مشخص گردید ممزوج نمودن اعتقادات مذهبی افراد و گروهها در امر حکومت بیش از آن که باعث رعایت اخلاق گردد منجر به بی اخلاقی های وسیع و توجیه مذهبی قتلهای سیاسی می گردد. بنابراین آن نظریه هایی که معطوف به آشتی دادن اسلام و دمکراسی و حتی آشتی دادن مذهب شیعه و حقوق بشردوستانه بود اگر نگوییم مطلقا شکست خورده است ولی به صراحت می توان گفت تضعیف شده و کارا نبودن آن عیان گردیده و در بلند مدت موجب شده است افق جدایی امر مذهبی از امر حکومتی یا همان سکولاریسم تقویت شود. پنجم: آن کسانی که مدعی بودند “اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی” راهکار خروج از بحران و بن بست هاست بطور آشکاری بطلان نظر خود را مشاهده کردند، چه که نه تنها رهبر جمهوری اسلامی اجازه برپایی حتی یک “راهپیمایی مسالمت آمیز”را نداد بلکه کثیری از اصلاح طلبان و معتقدان به قانون اساسی را به زندان افکند و مجلس خبرگان رهبری نیز نتوانست “طبق قانون” کوچکترین ایرادی به عملکرد رهبر وارد کند و یک نشریه نیمه مستقل هم مجوز نشر نگرفت. معتقدان به اجرای همین قانون اساسی یک نکته مهم را نادیده گرفتند،آ ن که کلیه اصول مندرج در کتابچه قانون جمهوری اسلامی اصولی”مقید”و “محدود”شده هستند مقید و محدود نه به حقوق دیگران بلکه به موازین اسلامی که مفسر این موازین هم شورای نگهبان منتخب ولی فقیه می باشد. بنابراین با چماق قانون نمی توان به جنگ رهبر رفت زیرا او خود بیش از هرکس دیگر خود را “محق” می داند تا مدعی شود برداشت او از موازین اسلام و مذهب اصولی امامیه همین سرکوبهاست و با مقوله”حفظ نظام و بیضه حکومت اسلام”تمام جنایاتش را توجیه کند، کما اینکه در یک استفساء آقای خامنه ای علنا اعلام کرد ولایت خود بر مردم را مانند ولایت رسول الله می داند و اطاعت از خودش را “واجب شرعی” دانست؛ بنابراین عبور از چارچوب این قانون اساسی متعارض می تواند راهی به سوی خروج کشور از انسدادهای کنونی را فراهم آورد ششم: هم آقای مهندس موسوی هم حجت الاسلام والمسلمین کروبی چندین بار بر این نکته تاکید کرده اند این قانون وحی منزل نیست و می توان طبق نیازهای کشور و مردم و به اقتضاء شرایط موادی از آن را تغییر داد. ممکن است این دو نفر در گفتن چنین حرفی حسن نیت دارند ولی طبق اصل آخر قانون اساسی، اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ولایت فقیه و مذهب رسمی اثنی عشری “غیر قابل تغییر” می باشند و اگر در نظر بگیریم بقیه اصول قانون اساسی”تابعی”از این ماهیت مذهبی هستند و مشکل عمده همین “پایه” قانون اساسی است نمی توان با تکیه برهمین قانون اساسی آن را “تغییر” داد، یا لااقل اصولی را می توان عوض کرد که چندان تفاوتی با وضع فعلی ایجاد نمی کند. تازه آن تغییرات سطحی مد نظر مهندس موسوی و آقای کروبی باید با اذن ولی فقیه باشد که بعید است آقای خامنه ای اجازه تغییر حتی یک تبصره قوانین را به نفع قدرت یافتن مردم بدهد. هفتم: نه اصلاح طلبان دینی و نه فاشیستهای اسلامی هیچ کدام راه حل معقول و مشخصی برای برون رفت اقتصاد ایران از رکود و نیز کاهش نرخ تورم و بیکاری و رشد اقتصادی و تنظیم نرخ ارز و مقررات مالیاتی و سایر مباحث اقتصادی کشور ارائه نکرده اند، به نظر می رسد اقتصاد شتر گاو پلنگی جمهوری اسلامی که مانند عهد قاجار به تیولداری شبیه است بیش از گذشته به چشم اسفندیار این رژیم بدل شده است. دستاورد عمده ای که در این موضوع عاید نیروهای ترقی خواه و دمکرات شده این است که بیش از هر زمان دیگری نشان داده شد که نیروهای مذهب گرا و نظامیان مکتبی قادر به اداره امور کشور نیستند، زیرا به نظر من”بحران نا کار آمدی” از “بحران مشروعیت”عینی تر و مهم تر است، مردم ممکن است تا مدت ها متوجه نشوند استبداد سیاسی چه فاجعه زیان باری است ولی وقتی گرانی کالاها و خدمات و تعطیلی واحدهای تولیدی و افزایش بیکاری را به”عینه” لمس می کنند شرایط برای بقا جمهوری اسلامی بسیار مشکل تر خواهد شد و این جاست که مفاهیمی مانند “اقتصاد اسلامی” و یا “بانکداری بدون ربا” پوچ و بی معنی می شوند. هشتم: ادامه موجودیت جمهوری اسلامی که در جهان یک پدیده “ناسازه” و”دردسر آفرین” شناخته می شود کشور ایران را با مشکلات امنیتی مواجه خواهد ساخت؛ زیرا هدف غایی سران رژیم ایجاد ترس (Panic) در منطقه و اخاذی بین المللی است و اصولا آقای خامنه ای خود را در قامت یک سردار جنگ صلیبی می بیند و توهم قدرت باعث شده که این تصور به او دست دهد که پنجه در پنجه ابر قدرتها افکند و اگر بتواند ارزشهای لیبرال دمکراسی را نابود سازد. نمونه آشکار این امر در حمایت کامل رهبر از احمدی نژاد دیده شد و آقای خامنه ای سخنان مشمئز کننده و تنش آفرین احمدی نژاد را ستود و سفر او به سازمان ملل را سفری “پرمغز و پرکار” ارزیابی کرد، این جاست که غرب باید متوجه شود که نمی توان با جمهوری اسلامی کار کرد و با این نظام به گفتگو نشست، رژیمی که سی و یک سال خصم آمریکا بوده است باید در مذاکره”حیثیت”خود را هزینه کند که اصولا این رژیم مایل به انجام آن نیست. با احترام کوروش/تهران
Most what i read online is trash and copy paste but your blog is different. Bravo.