گفتم: خیلی نگران به نظر می رسی؟
گفت: آره حسابی ذهنم درگیر این موضوع شده؟
گفتم: کدام موضوع؟
گفت: همین بحث یارانه ها. داره به کلی اقتصاد مملکت روی به هم می ریزه؟
گفتم: مگه قرار بود غیر از این باشه؟
گفت: آخه یعنی اینها فکر نمی کنن که چه خبر خواهد شد؟
گفتم: خوب اینها اگر قرار بود فکر کنن که اصلا این کار را نمی کردند.
گفت: یعنی ممکن است که این قدر احمق باشند؟
گفتم: اصلا بحث این نیست. سوال درست این است که آیا می توانستند این کار را نکنند؟
گفت: خوب، شاید اگر این کار را نمی کردند خطر کمتری برایشان می داشت.
گفتم: پس اگر خطر بیشتری را می پذیرند باید قبول کنیم که چاره ی دیگری نداشته اند.
گفت: یعنی اجرای طرح یارانه ها برایشان یک اجبار بوده است؟
گفتم: به این معنا که اگر رایانه ها را حذف نمی کردند باید اعلام می کردند که ورشکسته هستند.
گفت: چطور؟
گفتم: خوب وقتی مجبور هستند 100 میلیارد دلار پول یارانه بدهند و تنها 80 میلیارد دلار درآمد نفتی دارند، به اضافه ی هزار و یک خرج کاذب دیگر، بدیهی است که باید یک جوری خودشان را از شر پرداخت این 100 میلیارد رها کنند.
گفت: ولی این بار به دوش مردم می افتد.
گفتم: بله، برای آنها این مهم نیست، این مهم است که بتوانند آن از دوش دولت بردارند.
گفت: آیا مردم دوام می آورند؟
گفتم: در کوتاه مدت شاید، چون تا حدی به گران شدن قیمت ها عادت دارند. اما در دراز مدت دیگر بحث عادت نیست، بحث سفره ی خالی نان است و گریه ی بچه های گرسنه.
گفت: یعنی آثار این طرح به تدریج معلوم می شود.
گفتم: دقیقا، به صورت تدریجی یا بهتر است بگوییم زنجیره وار. یعنی با حذف یارانه ها و افزایش قیمت سوخت، هزینه ی تولید در تمام عرصه ها افزایش یافته به تدریج بالا می رود. تا جایی که دیگر برایشان صرف نمی کند که تولید کنند، پس کارخانه ها و کارگاه ها تعطیل می کنند. بعد کارگران بیکار می شوند، بیکاری درآمد را کاهش می دهد در حالی که هزنیه ها بالاست و یا حتی بالاتر هم می رود. بیکاران به فقر کشیده می شوند و فقرایی که نمی توانند کاری بیابند رو به واکنش خواهند رفت.
گفت: یعنی در انتهای زنجیره واکنش های اعتراضی هست.
گفتم: اعتراض فقط یک شکل واکنش است. اشکال دیگری هم مثل رفتن به سمت قاچاقچی گری، یا خود کشی و امثال آن هم هست.
گفت: چکار باید کرد که واکنش ها به سمت اعتراض برود.
گفتم: باید کار کرد روی آگاهی دادن به مردم برای این که بدانند وضعیت وخیمشان از کجا ناشی می شود. یعنی علت را درک کنند. و دیگری این که باید مردم را دعوت کرد به کار جمعی و سازمان یافته.
گفت: کار جمعی و سازمان یافته یعنی تشویق مردم به این که در کنار هم باشند. درست است؟
گفت: بله، باید توضیح داد که جز با کار جمعی و آن هم به صورت سازمان یافته ی آن کاری از پیش نمی رود. نیاز به حرکت های همگانی و هماهنگ است تا بتوان به نتیجه ای رسید.
Hello There. I found your weblog using msn. This is an extremely smartly written article. I will be sure to bookmark it and come back to read more of your useful info. Thank you for the post. I’ll definitely comeback.