براندازي دیکتاتوری – 1

براندازي دیکتاتوری

نوشته ی : م.بدری
ویرایش از دفتر تولید خودرهاگران (1)

مقدمه:
سالیان درازست که مي دانيم و همه می دانند که مردم ایران از رژيم آخوند ها به ستوه آمده و درپی سر خوردگي و یاس و نا امیدي همگي در پي فرصتی و معجزه اي و ظهور ناجي و يا حتی حمله ی یک ابرقدرت خارجی هستند که بتواند آنان را از شر رژیم زور گو و فاسد آخوندها خلاص نمايد.
لیکن باید گفت که دیگر معجزه ای روی نخواهد داد و ناجي ظهور نخواهد کرد و هیچ قدرت خارجي نيز به خاطر دلسوزی برای مردم ایران وارد عمل نشده و هیچ نیروی اشغالگری نيز آزادی براي مردم ما به ارمغان نخواهد آورد. و بر این اساس آخوند ها هيچ مانعی در پيش رو نداشته، هر روز حلقه ی قدرت و سروری خود را بزرگتر نموده، مردم ما را فقير تر، نیازمند تر، ضعيف تر و بی پناه تر کرده و خود، هر چه بیشتر قدرتمند تر و ثروتمند تر و زورگو تر شده در نهایت با نسبتي خیلی بیشتر از امروز، صاحب اختیار جان و مال و مرگ و زندگی همه مردم خواهند نمود.
مرم ايران امروز دو راه در پیش رو دارند: يا که باید تن به جبر داده و با همه ی اين بدبختی ها بسازند و راضی باشند که عده ای آخوند بي سواد و فاسد و عوامل دزد و قاتل آنان اختیار زندگیشان را به دست داشته و هر کاري که دلخواهشان بود انجام دهند و از سر بزرگواری منت زنده ماندن را به گرد نشان گذاشته و از پس مانده ی چپاولها و دزديهاشان لقمه نانی هم جلوی آنان بیاندازند و نسل درپی نسل با اين ذلت و خواري زنده بمانند و یا آنکه بدون منتظر شدن براي ناجي و هر عامل و قدرت آسمانی و يا برون مرزی، خودشان همت کرده و به دست خود اين رژیم جهل و جنون را سرنگون کرده آينده ای روشن برای خود و فرزندانشان پی ریزی نمایند.
البته گفتن اين کار بسیار ساده ولي در عمل مشکل بوده و نیاز به زنان و مردن شجاع با ایمان آگاه و از خود گذشته ی زيادیست که در عمل نیز موفق به اين کار بشوند و همان گونه که گفته شد اين کارمشکل است، ولي غیر ممکن نيست. در چندين دهه گذشته مردمی که زیر ستم دیکتاتورهاي شاید حتی پر قدرت ترو بي رحم تر از جمهوری اسلامی بوده اند در این کار موفق شده اند.
نخست بايد که ايمان بياوریم و باور کنیم که آزادی آسان نیست ولی ممکن است. اول باید آزادی را با جان و دل بخواهیم باید احساس کنيم که مانند هوا برای نفس کشیدن و خوراک براي زنده ماندن، بدون آزادی نیز زندگي به معنای واقعی آن ميسر نبوده و تنها زنده بودن است و نه زندگی کردن.
گياهان زنده اند، حيوانات زنده اند، ولی زندگي نمی کنند، در مقابل، انسان در کنار زنده بودن نیاز به زندگی کردن دارد و بدون آزادی در همان چارچوب زنده بودن محبوس خواهد ماند.
هر قدر که بگویيم، باز هم کم گفته ایم و لازمست اين باور را تا می توانيم تکرار کنیم، در آن باره صحبت کنیم و به سايرین نيز آموزش و آگاهی بدهيم. باید همه ی مردم ایران از خود و دیگران بپرسند که ما چه زمانی و چگونه ولی فقيه و شوراي نگهبان و تعيین صلاحیت انتخاب کرديم؟ دلیل حقانیت این دزدان و غارتگرا براي حکومت کردن بر ما چيست؟
آيا آخوند ها و عواملشان ثروت های این خاک را از پدرانشان به ارث برده اند و يا خدا پيغمبر از عالم غيب برایشان قباله صادر کرده اند که ما نميدانيم؟
ما ملت که صاحب اصلي این ثروت ها هستیم به دلیل کدام خدمت و به پاداش چه کارهای پر ارزشي که اين زورگویان برایمان انجام داده اند بایستی چنان باج گراني به آنان بپردازیم؟
رژيم ملايان چه موقع و کجا به اين ملت خدمت کرده است؟ چه کار کرده اند؟ می گفتند که شاه مدارس را خراب و گورستانها را آباد کرد. آیا اين کاري نیست که خود صد ها درجه بیشتر کرده اند؟
این گونه پرسش ها بی پایانند و زمان آن رسیده است که در کنار پرسش ها جوابي نيز آماده داشه باشیم و آن اين است که پس از سی سال غارت و چپاول و قتل شکنجه و تجاوز به جان ومالمان، زمان آن رسیده است که بیدار شویم در مقابلشان بايستیم و خود را از شرشان راحت کنيم.
این تنها صورت مسئله هست و زمانی که همگی به اين نتیجه رسیدیم سئوال بزگ و اصلي در مقابلمان این خواهد بود که چطور؟
بابک خرمدین پیش ازجنگ با خلیفه ی بغداد به سپاهیانش گفت : «به ظالمان گفتیم ظلم نکنند، نپذیرفتند، اينک بر ماست که دیگر قبول ظلم نکنیم.»
این سخن چه در آن زمان و چه در هر زمان دیگر، بزرگترین راهنما و روش برای رهایی از دست ظالمان و روشن کننده ی چراغ راه ما و جواب همان سئوال بزرگ است: چطور؟ قبول ظلم نکنیم تا ظالم ساقط شود. دوباره سئوال بزرگ اول پیش می آيد چطور؟
برای گرفتن جوابي روشنتر به تاریخ معاصرو گذشته و پژوهش های جامعه شناسان و متفکران سیاسی و اجتماعي نگاه مي کنیم :
مردم عادی و غیر مسلح در سال های دهه 1980 و1990 موفق شدند دیکتاتور های خشن ترو بي رحم تر از ج-ا را در کشورهایي مانند لهستان، رومانی، چکسلواکی، آلمان شرقي، ال سالوادر، گواتمالا و فيلیپین سرنگون کرده، آزادی خود را بدست آورند. مسلما اين کار در طول یک شب و روز ويا يک هفته انجام نگرفته و از حرکت های کوچک اعتراض آمیز با خواسته هاي مشخص و توسط گروهی مشخص شروع شده و در مدت زمانی نه طولانی به جنبشي عظیم و همه گیر با خواست براندازی ديکتاور تبدیل و در نهایت هم پيروي نصیب مردم شده است.
پس می بینيم که آزاد شدن ازدست اهریمن دیکتاتوري انجام پذیر است. آسان نیست ولی انجام پذيرست.
جامعه ایران امروز به جز آخوند و پاسدار و بسیج و بقیه عوامل زورگويان چه کسانی را شامل ميشود؟
طبقه ی جوان که بهترین سالهای زندگيشان را در بند و زنجیر زورگویان بدون هیچ امیدی به آينده تباه می کنند.
پدران و مادرانی که به چشم خود و همه روزه شاهد زندان و شکنجه و تجاوز و قتل ثمره ی عمر و جگر گوشه هايشان هستند و هيچ فریاد رسی ندارند.
طبقه ی تحصیلکرده که مي بینند تحمل آن همه خفت براي تحصيل جز بي ارزشی آن براي ملایان و بيکاری براي خودشان نتیجه دیگري نداشته است.
کارمندان و آموزگاران و کارگران محروم، طبقه عظیم بیکاران مملکت که بدون گناه در جامعه ای در دام رژیمی که کمترین اهمیتی برای رفاه ملت قائل نبوده و تنها به فکر پر کردن جیب های خود و عوامل مزدورش میباشد و قادر و مایل به ایجاد کار و رفاه جامعه در اساسي ترین و ساده ترین سطح اجتماعي نیست گرفتار شده اند و آینده را تنها به رنگ سیاه می بينند.
زنان و دخترانی که محروم از اساسي ترین و ابتدایی ترين حقوق اجتماعي و انساني يعني حق انتخاب مانند کالا در کیسه ای بنام حجاب انداخته شده و خرید و فروش می شوند و به جرم ديده شدن حلقه ای ازمويشان اسید به صورتشان پاشیده ميشود.
هر طبقه از مردم را که فکر کنیم می بينیم همگی ستمدیده هستند وهمگی در بند سیاهی و زوراسیرند.
مژده بزرگ اینست، که همه بايد بدانند و به دیگران هم بگویند، همه باید باور کنند و ایمان داشته باشند که می توان خود را از بندرها کرد و میتوان از شر ملاهاي دزد فاسد و عوامل چاقو کش و زورگوی آنها خلاص شد.
این را باید بدانید که آزادی دسترس است. رسيدن به آزادي امکان دارد ولی آسان نیست، اينک زمان آن رسیده است که تنها با گذشت و فداکاري، همبستگي و همکاری، شجاعت و ایمان به هدف و تحمل سختی ها می توان بهای آن را پرداخته و به دستش آورد.
اینک زمان آن رسيده است که هرکداممان از خودبپرسيم که آیا آ زادي مي خواهيم؟ آیا اماده ایم که همه سختی هارابه جان خریده در نهايت بهدف برسيم؟ آیا حاضریم که کتک بخوریم؟ چماق بسرمان بزنند؟ به زندانمان بیاندازند؟ شکنجه مان کنند؟ ولي در نهایت، کتک زن و چماقدار و زندانبان و شکنجه گر و همه اربابهایشان از بین بروند و بجایشان آزادی باشد؟

هرکدام از شما که به این سئوال پاسخ مثبت دادید – و ميدانم که اکثريت با شماست- با اين جواب به نیروی عظیم براندازی پیوسته اید. بدون آنکه بدانيد نیروهاي بيشتری هم اکنون درحال پیوستن به شما هستند و صفوف شما هر روز فشرده تر و نيروی مبارزه تان هر روز بیشتر خواهد شد.
پس حال که اين آمادگي را قبول داريم حالا که آماده فداکاري هستیم به گفته فردوسي :
بیا تا بکوشیم و جنگ آوريم برون سراز این بار ننگ آوریم

و حتي با باور و خواست برای مبارزه، سئوال اولیه هنوز باقیست و آن اینکه چطور؟ و چگونه میتوانی لشگر فساد را شکست دهیم؟

پایان قسمت اول

1) نوشته هایی که به اسم افراد منتشر می شود بیانگر نظرات شخصی آنان بوده و گویای مواضع و دیدگاه های سازمان خودرهاگران نمی باشد.