آشنایی با سازمان خودرهاگران
آشنایی با سازمان خودرهاگران
آشنایی با سازمان خودرهاگران
سازمان خودرهاگران چیست؟
سازمان خودرهاگران یک تشکل فرهنگی و سیاسی است که در دی ماه 1388 فعالیت خود را آغاز کرد. اکثر سازمان ها و احزاب سیاسی به پدیده ی قدرت می پردازند، ما می خواهیم به پدیده ی ضد قدرت بپردازیم. یعنی این که در مقابل حکومت، مردم بتوانند به طور سازمان یافته از حقوق فردی و اجتماعی خویش دفاع کنند. برای این منظور باید دو قابلیت را کسب کرده باشند: خودآگاهی و خودسازماندهی. خودآگاهی یعنی قدرت فکری خودکفا برای تشخیص منافع خویش. یعنی بی نیازی از داشتن رهبر و مرجع فکری برای درک مسائل و یعنی بخشی از خردجمعی بودن. و خودسازماندهی نیز به معنای مشارکت و کار جمعی است با هم، بدون نیاز به حزب و رهبری. یعنی همان رهبری جمعی. به عبارت دیگر، خودسازماندهی بی نیازشدن از مدیریت از بالاست.
چگونه به این فکر رسیدیم؟
ما بر این باوریم که آن چه در جنبش های اجتماعی یک صد سال گذشته به اندازه ی کافی مورد توجه قرار نگرفته است همانا نقش محوری انسان و ارزش ذاتی او بوده است. کمبود این بود: قرار ندادن انسان در بالاترین جایگاه هرم ارزشی. ما انسان مداری را توصیه می کنیم. یعنی قرار دادن انسان بالاتر از خدا و شاه و میهن و طبقه و حزب و ایدئولوژی. وقتی که ارزش نخست به جان و کرامت بشر داده شود دیگر نه می توان او را کشت و شکنجه داد و نه می توان او را تحقیر و استثمار کرد. بر عکس، همه چیز باید برای راحتی و رفاه و خوشبختی انسان باشد، برای بهروزی و سعادت او هم مادی و هم معنوی.
این تفکر چگونه می تواند در جامعه پیاده شود؟
در یک نظام انسان مدار از بین قدرت های چهارگانه ی مطرح در جامعه، یعنی قدرت سیاسی یا همان حاکمیت، قدرت اقتصادی یا همان مدیریت ثروت ها، قدرت فرهنگی و نیز قدرت اجتماعی، اصل باید با قدرت اجتماعی باشد. قدرت اجتماعی یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم. در یک نظام انسان مدار همه بر سرنوشت خویش سوارند و هیچ گروهی نمی تواند سرنوشت گروه دیگر را تعیین کند. این کار میسر نیست مگر آن که مردم به طور مستقیم در تصمیم گیری های خرد و کلان جامعه نقش داشته باشند. به همین دلیل است که ما جامعه ای را سفارش می کنیم که در آن، قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و حتی قدرت فرهنگی زیر نظر قدرت اجتماعی یا همان قدرت سازمان یافته ی مردم قرار داشته باشد. یعنی حکومت یک دستگاه اجرایی زیر نظر مردم باشد، اقتصاد ابزاری باشد برای تامین نیازهای مردم و فرهنگ در خدمت خوشبختی انسان، نه در خدمت تامین منافع این یا طبقه یا ایدئولوژی خاص.
چگونه قرار است به این جامعه دست یابیم؟
راه رسیدن به این جامعه ی ایده آل روشن اما دشوار است. دشوار زیرا باید از درون انسان ها آغاز شود و به تدریج حالت بیرونی پیدا کند. ما نخست باید خود را از باورها و رفتارهایی که سبب می شود ارزش انسان در چشم ما کوچک و حقیر شود رها گردانیم. یعنی رهایی از تمام عقده های اجتماعی و طبقاتی که سبب می شود ارزش ذاتی انسان ها را به طور مطلق ندانسته و با گذاشتن شرط در مورد جنسیت و ملیت و طبقه و رنگ و نژاد و زبان آنها، این ارزش را به صورت نسبی درآوریم. پس نخست باید خودرهاگر شد، خود را از بندهای خودساخته ی جامعه ی طبقاتی، عادت های جامعه ضد انسانی و باورهای جامعه تساوی ستیز رها ساخت. زمانی که ارزش ذاتی انسان در درون ما جا بیفتد آنگاه بازیگری مناسب برای ایفای نقش در یک جریان انسان مدار عملی می شویم.
آیا این به آن معنی است که نخست باید در درون خود این کار را انجام دهیم و بعد وارد مبارزه شویم؟
خیر، این ها همزمان است، این تحول درونی در بیرون و در عمل است که روی می دهد، با رفتار خوب ما، با احترام به خود و دیگری، احترام واقعی، با دوست داشتن دیگران، با همنوع دوستی، با همدردی، با تلاش برای درک شرایط وجودی دیگران و فهم شرایط آنها و با همیاری و تعاون و همکاری و برادری. این در عمل است که ارزش های انسان مداری در وجود ما نهادینه می شود. بنابراین خودرهاگری یک خودرهاگری عملی است، در عرصه ی واقعی مبارزه و تلاش مادی برای تغییر. این در کوشش برای یک جامعه ی انسان مدار است که ارزش انسان را کشف و درونی می کنیم. در جریان ساختن جامعه ی ایده آل است که خودرهاگری جلوه ی مادی و عملی می یابد.
اما راه دستیابی به این جامعه ایده آل چیست؟
برای دستیابی به آن جامعه ی ایده آل یک مسیر عقلانی و واقع گرا لازم است. ترسیم آن دشوار نیست، مهم اجرای آن است می توان به جای پرداختن به شکل تغییر قدرت به محتوای آن پرداخت برای این منظور دو سری آموزش ها مورد نیاز است: 1) گسترش تفکر ورزی به جای گسترش یک تفکر خاص و 2) ترویج شیوه های خودسازماندهی اجتماعی. مورد اول سبب می شود که امکان فریب و اشتباه در میان مردم کمتر شود و به دنبال هر جریان و حزب و حرکتی نروند مگر آن که بر اساس یک درک عقلایی و انسانی آن را مطلوب بیابند ومورد دوم سبب می شود که بتوانند با هم، بر اساس تشخیص هایشان، کار جمعی مشخص و مادی بکنند. به عبارت دیگر، اگرخودآگاهی و خودسازماندهی ترویج یابد کیفیت فرایند تغییر در ایران بالا میرود . سازمان خودرهاگران در پی این کار است، یعنی افزایش کیفیت تغییر.
آیا این به آن معناست که شما در خود فرایند تغییر سیاسی دخالتی نمی کنید؟
ما برای تغییر سیاسی را مهم می دانیم اما برای قدرت اجتماعی اهمیت بیشتری قائل هستیم. قدرت سیاسی در کشور ما به این دلیل اهمیت می یابد که در مقابل آن ضد قدرت وجود ندارد. یعنی قدرت اجتماعی آن قدر ضعیف است که قدرت سیاسی می تواند به خود اجازه دهد هر کاری بکند. ما تقویت قدرت اجتماعی را هم برای سرنگونی رژیم استبدادی لازم می دانیم هم برای دوران گذار و هم برای بعد از آن. بنابراین ما به تقویت و نهادینه کردن قدرت اجتماعی می پردازیم تا این سه کارکرد را در نظر داشته باشد. وقتی این قدرت دامنه ی قوی پیدا کند می تواند حکومت استبدادی کنونی را به زیر بکشد. بعد از خلع قدرت از رژیم کنونی مراقب باشد که یک جریان استبدادی جدید قدرت را در دست نگیرد و سرانجام در آینده ی ایران، حکومت را کوچک کرده و در اختیار خویش بگیرد. ما می خواهیم که مردم بر حکومت سوار باشند نه حکومت بر مردم.
به طور مشخص چگونه می خواهید این کار را انجام دهید؟ چگونه می خواهید قدرت اجتماعی را تقویت کنید؟
با تقویت مشارکت، ما به دنبال آن هستیم تا مشارکت ایرانیان در کارهای جمعی را به صورت نظری و عملی تبلیغ کنیم. یعنی هم ادبیات و آموزش و دانستنی ها را در این باره پخش و تبلیغ کنیم و هم به طور مشخص با ایرانیانی که مایل به کار جمعی هستند همراهی کنیم و به سوی ایجاد جمع هایی از ایرانیان که می خواهند کار کنند پیش برویم. ما در خارج از کشور به ایرانیان توصیه می کنیم که در محل زندگی خود جمعی را بنیان گذارند و شروع به کارهای نظری و عملی کنند. کار نظری یعنی جلسه های بحث و تبادل نظر و همفکری و کار عملی یعنی روشنگری نزد سایر ایرانیان، گذاشتن میز کتاب، برقراری تحصن و اعتراض و تطاهرات، برقراری ارتباط با ایرانیانی که از داخل کشور می آیند، رفتن هر چه بیشتر به سمت داخل کشور از طریق سفر و حضور در آنجا، صحبت با تلفن، اینترنت و فرستادن سی دی و اعلامیه و کتاب و جزوه و غیره به داخل ایران… هدف ما از این کار هم گسترش فرهنگ مشارکت میان ایرانیان است هم ایجاد یک رابطه ی ارگانیک بین داخل و خارج از کشور. به همین ترتیب ما توصیه می کنیم که در داخل نیز مردم کار جمعی بکنند و با ایجاد جمع هایی به دنبال آن باشند که حق طلبی خویش را از آرزو و خواست قلبی به مطالبه جویی عملی درخیابان و کارخانه و دانشگاه و محله تبدیل کنند.
مجموعه ی این مشارکت جویی ها در کار جمعی در داخل و خارج از کشور قرار است چه دست آوردی داشته باشند؟
ایجاد شبکه های اجتماعی. این شبکه های اجتماعی وقتی به هم بپیوندند و همسو و هماهنگ عمل کنند قدرت اجتماعی به طور مادی شکل گرفته است. با این قدرت می توان هر حکومت ضد مردمی را پایین کشید و یا مانع از به قدرت رسیدن هر نیروی دیکتاتوری جدید شد. و آن هم در عمل. این همان ضد قدرت است. ضد قدرت زمانی معنی می یابد که شما بتوانید قدرت حاکم را وادار به خواست جامعه بکنید. یعنی او را در مقابل انتخاب های ناگزیر قرار دهید. ما بر این باوریم که بیشتر از این موضوع که چه کسی قرار است جایگزین جمهوری اسلامی شود، آن چه مهم است این است که آیا از حالا ما مردم توانسته ایم ضد قدرت را به طور سازمان یافته در کارخانه ها و دانشگاه ها و مدرسه ها و محله ها تشکیل دهیم یا خیر. آیا کارگران و معلمان و کشاورزان و پزشکان و دانشجویان و بیکاران و زنان خانه دار و نانواها و مهندسین توانسته اند تشکل های حرفه ای یا اجتماعی خویش را پدید آورده باشند یا خیر. آیا روزنامه نگاران و نویسندگان و هنرمندان و ورزشکاران اتحادیه های خاص خود را دارند یا نه. اینها سوالاتی که بیشتر دل مشغولی ما را تشکیل می دهد تا این که حاکمیت سیاسی قرار است در درست چه جریانی باشد. بدیهی است که ما آن موضوع را فاقد اهمیت نمی دانیم، اما سازمان خودرهاگران به این خواهد پرداخت که قدرت اجتماعی و ضد قدرت در حال شکل یابی و استقرار نهادینه در جامعه هست یا خیر. زیرا ما می دانیم که دمکراسی مشارکت را به وجود نمی آورد، مشارکت دمکراسی را به وجود می آورد.