گفت: دیدی چه خبرهایی داره می شه؟
گفتم: کدام خبرها؟
گفت: اختلافات درون رژیم. دارن همدیگر را جر می دهند.
گفتم: بله اختلافات بالا گرفته است.
گفت: اصلا چه نیازی که مردم کاری کنند، خودشان دارند خود را نابود می کنند.
گفتم: این طور نیست.
گفت: مگه نمی بینی چه خط و نشون برای هم می کشند؟
گفتم: می بینم، اما این به آن معنی نیست که تا آن مرحله پیش روند که بخواهند کل رژیم را با دست خودشان نابود کنند.
گفت: پس تا چه مرحله ای پیش می روند؟
گفتم: این درگیری ها حداکثر تا آن جا پیش می رود که یکی از جناح ها حذف شود. اما نه کل نظام.
گفت: پس کل نظام کی از بین می رود؟
گفتم: هر موقع که من و تو اراده کنیم. هر موقع که ما بخواهیم.
گفت: یعنی اختلافات کافی نیست؟ باید مردم هم به صحنه بیایند؟
گفتم: صد البته. شکاف درون حاکمیت یک چیز است و تلاش برای سرنگون کار کردن آن چیز دیگری است.
گفت: پیوند این دو با هم چیست؟
گفتم: ساده است. وقتی رژیم دچار اختلافات شدید درونی شود ضربه پذیرتر می شود و می توان با یک حرکت منسجم بیرونی آن را سرنگون ساخت.
گفت: پس باید منتظر آن موقع شویم؟
گفتم: خیر. وقت این کار از حالاست.
گفت: از حالا چه باید کرد؟
گفتم: سازماندهی، باید آماده شد، باید آموزش دید و توانایی کسب کرد برای آن موقع.
گفت: چه آموزش هایی؟
گفتم: آموزش های نظری و عملی. آموزش نظری یعنی چگونگی تحلیل و درک علت و معلولی پدیده ها و آموزش عملی یعنی آموزش رزم و مخابرات و پشتیانی و کسب آمادگی بدنی و روحی برای نبرد خیابانی.
گفت: پس کار زیاد داریم.
گفتم: بله و به همین دلیل باید زودتر شروع کرد..