اتحاد اپوزیسیون: صیغه موقت (1) یا عقد دائم؟
سازمان های سیاسی یک جامعه بازتاب فرهنگ درون آن جامعه هستند. هنر آنها در این می تواند باشد که با رهایی خویش از بندهایی که مانع پیشرفت است خود را به یک جریان پیشرو برای آن جامعه تبدیل سازند. سازمان های سیاسی و احزاب ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. بسیاری از ویژگی های استبدادسالاری حاکم در ایران در قالب استبداد منشی در درون تشکل های سیاسی ما ساری و جاری بوده و هست. این ویژگی ها متعدد هستند اما در اینجا به یکی از آنها می پردازیم: ناتوانی تشکل ها در ساختن یک جبهه ی متحد.
در جامعه ی استبدادی عنصراعتماد نقش نهادینه ندارد، غایب است. اعتماد میان افراد به صورت انفرادی و براساس تجربه ی شخصی و احساسی ساخته می شود نه به عنوان یک هنجار اجتماعی عمومی شده. انسان استبداد زده نمی تواند تصور کند که دیگری چیزی شبیه خود او نباشد: فاقد ثبات رفتاری، ترسو، ناپایدار نسبت به ارزش ها، آب زیرکاه، حقه باز، خودمدار و به فکر منافع خویش. او در ناخودآگاه خویش چنین تصویری از خود دارد و لذا در خودآگاه خویش چیزی به اسم اعتماد به دیگران را به حداقل رسانده و کاری بسیار دشوار و اغلب ناممکن می داند.
علاوه بر این بستر عمومی فرهنگی که از دل استبدادسالاری چند هزارساله ی تاریخ ایران بر می آید موارد مشخص و معاصری نیز آمده و بر وخامت این بحران اعتماد می افزاید. تجربه ی مشخص انقلاب سال 57 و خیانت خمینی به آرمان های یک ملت، ضربه ای بود که سه دهه دورتر هنوز درحال گرفتن تلفات از اخلاق اجتماعی و سیاسی میان هموطنانمان است. شوک عظیم روح جمعی ایرانیان به دنبال سرکوب و کشتاری که پس از انقلاب به راه افتاد هنوز رفع نشده و بسیاری، ناخودآگاه، تحت تاثیر آن از هرگونه باورآوری دیگر به یک آرمان جمعی به شدت پرهیز می کنند.
حاصل این بستر عمومی تاریخی و این واقعه ی مشخص به شکل یک تشتت عظیم در سازمان های سیاسی ایرانی حاضر در اپوزیسیون بروز می کند. دیوار بی اعتمادی و سردی روابط و بی اعتنایی به یکدیگر بین آنها بسیار بلند بوده و هریک سعی دارند تا با نفی دیگری ترس های درونی شده ناشی از ضربه خوردن اعتماد خویش را آرام سازند. برای این تشکل ها وفعالان، تصور هیچ همکاری و همیاری جدی با هم ممکن نیست و ترجیح می دهند به جای قدرت جمعی در ضعف فردی به سر برند.
یکی از نمودهای مشخص این امر را می توان در تلاش های متعدد اما همگی ناکام اپوزیسیون برای ایجاد یک جبهه ی متحد یافت. (2)دهها بار سازمان های سیاسی مختلف در طیف های گوناگون تلاش کرده اند تا حداقلی از هماهنگی و انسجام را میان خویش پدید آورند تا شاید از دل آن، یک جبهه متحد زاده شود؛ لیکن تمامی این تلاش ها در همان ابتدای راه به دلیل نبود اعتماد و احترام متقابل از هم پاشیده شده ویا اغلب پیمان ها و همبستگی ها به صورت مرده زا بنیان گذاشته شده اند. به عبارت دیگر این گونه از جریان ها با قرار دادن یک بمب تاخیری در خویش که همانا پرداختن بی دلیل به موضوعاتی بی شما و نالازم است شرایط از بین بردن خویش را آماده ساخته بودند.
با عنایت به این واقعیت عینی که سی سال است در مقابل ما قرار دارد و از آن جا که اکنون بر ریشه های عمیق این پدیده ها آشنا هستیم، شاید بد نباشد که این بار، برای پاسخگویی به ضرورت شکل دادن به یک جبهه ی متحد، با وسواس بیشتری نسبت به مراحل ابتدایی این پدیده نگاه کنیم و راه های شکست خورده ی قبلی را تکرار نکنیم. به عبارت دیگر، سعی کنیم با قدری پیش بینی اقدام به پیشگیری از عدم کامیابی چنین اقدامات و تلاش هایی بکنیم.
نگاه نو به اتحاد
یکی از موضوعات مهم در به شکست کشاندن این اتحادها عدم توجه به دشواری این کار از جانب کسانی است که روانشناسی آنها با خصلت هایی مانند گریز از مرکز، تک روی، نفی دیگری، سلطه طلبی و نداشتن روحیه ی کار جمعی شناخته می شود. به عبارت دیگر، سازمان های سیاسی برای به هم نزدیک شدن باید فرمولی را برگزینند که هر چه کمتر خصلت های خودمداری و گریز از مرکز را در آنان تقویت کرده و هر چه بیشتر بر همبستگی داخلی این اقدام بیافزاید. اما چگونه؟
راه حل آسانی در این بین وجود ندارد، لیکن پاره ای نکات فنی در این مورد قابل توجه است. بدون تایید این پدیده ها و بهره گیری از وجه استعاره ای واژه های عقد و صیغه، مهمترین نکته عمل گرا این که نباید تشکیل جبهه را به مثابه عقد دائم تصور کرد. مثال مناسبتر آن، صیغه موقت است. یعنی چند تشکل و سازمان برای یک مدت معین و برای یک کار مشخص در کنار هم قرار می گیرند و بعد هم که کامیاب شدند از هم جدا می شوند. عقد موقت است عقد دائمی نیست. اگر از این زاویه به موضوع بنگریم در می یابیم که تشکیل یک جبهه متحد براساس اتحاد عمل است نه اتحاد فکر. افکار باید متفاوت باشد، نظرات باید متتوع باشند، سلیقه ها باید با هم یکی نباشند، اما، عمل و کارها باید همسو باشد. در نهایت این کنش و حرکت عملی است که نتیجه می دهد نه فقط اصول و ایده ها.
به طور مشخص تا به حال وقتی صحبت از تشکیل جبهه ی متحد در اپوزیسیون می شده است این تصور بوده که قرار است این سازمان ها برای همیشه با هم باشند. لذا بلافاصله تصور می کرده اند که باید راجع به همه چیز با همدیگر هم نظر باشند. از این روی دست اندرکاران این ابتکار در اولین گام خود وقت و تلاش عظیمی را صرف این می کرده اند که یک متن پایه ای مفصل درست کنند و در آن به تمام نکات قابل تصور بپردازند: برداشت از تاریخ، تعریف از مفاهیم مانند آزادی، استقلال، دمکراسی، نظام حکومتی، قانون اساسی، سیاست های کلان، تمامیت ارضی، وحدت ملی و غیره . مسلم است که هر چه لیست طولانی تر و مباحث مفصل تر باشد زمینه های بروز اختلاف عقیده و کشمکش های نظری نیز بیشتر می شود و بعد از ماه ها یا حتی سال ها بحث و گفتگو و صدها یا هزاران ساعت جلسه و کار و تبادل نظر، جمع در همان ابتدا یا تشکیل نمی شود و یا بسیار متزلزل و ناپایدار شکل گرفته و به سرعت، در تلاطم مشکلات، از هم می پاشد. گرایشی که سبب می شود مبتکران اتحادسازی در پی آن باشند تا به همه ی موارد فکری، فلسفی، تاریخی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بپردازند این است که فکر می کنند این اتحاد قرار است برای همیشه و برای همه چیز مصداق داشته باشد و لذا باید به همه ی موضوعات پرداخت. درست مانند کسی که می خواهد با کسی ازدواج کند و توافق گسترده ای را با طرف مقابل جستجو می کند، این جا نیز گرایش به سوی گنجاندن «همه» ی موارد در متن مشترک ابتدایی است. بی خبر از آن که هر توافقی در عمل است که سرنوشت خود را شکل می بخشد نه در آن چه بر روی کاغذ مورد توافق قرار می گیرد.
اما بیاییم و برای لحظه ای تصور عقد دائم را به عقد موقت تبدیل کنیم. یک اتحاد عملی موقت برای یک کار مشخص در یک مدت زمان معین. ما می خواهیم با هم همکاری کنیم تا این رژیم را پایین بکشیم، در دوران گذار، موضوعات روزمره را مدیریت کنیم تا انتخابات برگزار شود و بعد هم قدرت را به حکومت منتخب بسپاریم. این جبهه در آن موقع خود را منحل می کند و به تاریخ و خاطره ها سپرده می شود. بنابراین، صحبت بر سر یک اتحاد کارکردی است که باید بتواند نیروهایی را که برسر حداقل ها با هم توافق دارند در کنار یکدیگر قرار داده تا با همفکری، همکاری و هماهنگی به یک هدف مشترک دست یابند، و آن هدف این که رژیم کنونی را پایین بکشند و مدیریت امورجاری کشور را با هدف برگزاری انتخابات آزاد بر عهده داشته باشند. بدیهی است که در جریان انتخابات هر یک از این تشکل های سیاسی برای کسب قدرت در مجلس و شرکت در دولت آینده تلاش مجزای خود را خواهد داشت.
اما سوال مهم این است که این حداقل ها چیست؟ پیمان نامه ی اولیه برای تشکیل جبهه ی متحد باید دربرگیرنده ی اصولی ساده و محدود باشد. مثلا این که این جمع، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران را حفظ می کند و اجازه ی دخالت بیگانگان در امور ایران را نمی دهد، هیچ تصمیم استراتژیک برای کشور نمی گیرد و محاکمه ی متهمان رژیم کنونی را به دولت منتخب بعدی و تشکیل دادگاه های صالحه در آینده واگذار می کند. این که تعریف هر یک از این سازمان ها از دمکراسی و لائیسته و استقلال و خودکفایی کشور چیست ربطی به این نوع از اتحاد کارکردی ندارد. این ها همه موضوعات پایه ای و درازمدتی است که بعد از برگزاری انتخابات آزاد در قالب فرایندهای انتخاباتی و تلاش های طولانی سیاسی و اجتماعی به آنها پرداخته خواهد شد. موقع و نوع پرداختن به آنها در چارچوب یک اتحاد سیاسی موقت برای کنار زدن یک رژیم نیست. باز یادآور شویم که اگر در فردای سرنگونی و در تدارک انتخابات آزاد برخی از سازمان ها بخواهند در قالب یک اتحاد سیاسی دراز مدت وارد کارزار انتخاباتی برای کسب مشترک قدرت شوند باید بر سر بسیاری از مفاهیم و تعاریف با هم به توافق برسند. اما برای یک جبهه ی متحد کارکردی که می خواهد با اشتراک نیروهایش به یک هدف مشخص، که کنار زدن رژیم حاکم است دست یابد، موضوع به کلی متفاوت است. اینجا اشتراک عملی است که مهم است نه تشابه نظری.
نتیجه گیری این که اگر قرار است اتحادی در اپوزیسیون سازمان یافته شکل گیرد باید یک اتحاد عملی باشد نه یک اتحاد اصولی. یعنی توافق نظری حداقل برای همکاری عملی حداکثر. با یک انتخاب دقیق از نیروها و تشکیل یک مجموعه ی همگون می توان نیروهای اهل عمل را گردهم آورد، بعد این مجموعه را به طور مستقیم با نیروهای مستعد درون جامعه پیوند زد، سپس خود را به عنوان جایگزین به دنیا شناساند، سازماندهی اجتماعی را گسترش داد و درنهایت، از طریق مدیریت اعتراضات، تظاهرات و در نهایت قیام مردمی، رژیم کنونی را خلع قدرت کرد. بعد از آن باید به مدیریت امور جامعه در دوران گذار مشغول بود. دورانی که در طول آن باید به تهیه و تدارک برگزاری انتخابات آزاد و دمکراتیک پرداخت. در پایان، با تشکیل دولت منتخب مردم این جبهه ی متحد انحلال داوطلبانه ی خویش را اعلام و عملی خواهد کرد.
در یک کلام، بعد از سه دهه تلاش برای ایجاد اتحادهای ارزشی و اصولی و آرمانی بد نیست به فکر ایجاد اتحادهای کاری، عملی و کارکردی باشیم. این خود نمودی خواهد بود به سوی نوعی نوگرایی سیاسی که حکایت از بلوغ ما و گذر از فرهنگ سیاسی دوران زمینداری به فرهنگ سیاسی دوران صنعتی خواهد داشت. گذر از نگاه ثابت و منجمد بر زمان بر نگاهی پویا و تحول پذیر. این می تواند منجر به شکل گیری یک جایگزین شود و یک بن بست اساسی را حل و فصل کند. باید عادت ها را کنار گذاشت و نوآوری کرد، آن هم بر اساس درک عینی واقعیت ها. یک چیز را در پایان فراموش نکنیم، هیچ تلاشی در این راه بدون پیوند نزدیک و ارگانیک با نیروها و شرایط اجتماعی داخل کشور و کسب مشروعیت مردمی از طریق این پیوند نمی تواند، حتی با رعایت شرایط بالا، به نتیجه رسد. دمکرات منشی، برنامه ریزی، سازماندهی، جدیت و پی گیری حرفه ای کار و موقتی دیدن فرایند از جمله ملزومات کار است.
* *
(1)نگارنده پیشاپیش بابت به کار گیری این واژه که در برگیرنده نگاه فاقد احترام به زن می باشد عذرخواهی کرده و تاکید دارد که استفاده از این کلمات در اینجا به عنوان استعاره می باشد.
(2)در اینجا از همان واژه های همیشگی «جبهه» و «اتحاد» استفاده می کنیم اما همان معنای سنتی را مد نظر نداریم. قدری جلوتر این توضیح داده شده است.
منبع: سايت ديدگاه