مفهوم پایه: فرهیختگی
با تکیه براین دومفهوم، آسیب پذیری جسمی از یکسو و قدرت روحی از سوی دیگر، مفهومی را ارائه می دهیم با عنوان «فرهیختگی». ما نوع برخورد، چگونگی پرداختن و نوع بهره وری از این دو وجه انسانی را معیاری برای سنجش فرهیختگی انسان می دانیم. به این معنا:
هر چه که فرد گرایش داشته باشد تا در روابط با خود با انسان ها بیشتر از وجه شکننده ی آنها بهره برد، نافرهیخته تر است و هرچه که فرد گرایش داشته باشد تا درروابط خود با انسان ها بیشتر از قدرت فکری آنها بهره برد فرهیخته تر است.
با تکیه براین دومفهوم، آسیب پذیری جسمی از یکسو و قدرت روحی از سوی دیگر، مفهومی را ارائه می دهیم با عنوان «فرهیختگی». ما نوع برخورد، چگونگی پرداختن و نوع بهره وری از این دو وجه انسانی را معیاری برای سنجش فرهیختگی انسان می دانیم. به این معنا:
هر چه که فرد گرایش داشته باشد تا در روابط با خود با انسان ها بیشتر از وجه شکننده ی آنها بهره برد، نافرهیخته تر است و هرچه که فرد گرایش داشته باشد تا درروابط خود با انسان ها بیشتر از قدرت فکری آنها بهره برد فرهیخته تر است.
به بیان دیگر: هر چه فرد تلاش و تاکید بیشتری بر استفاده از جنبه ی آسیب پذیر انسان ها داشته باشد تا آنها را با خود موافق و همراه سازد نافرهیخته تر است، و هرچه فرد تلاش و تاکید بیشتری بر استفاده از جنبه ی اندیشه ورزی انسان ها داشته باشد تا آنها را با خود موافق و همراه سازد فرهیخته تر است.
پس در این چارچوب، معیار فرهیختگی برای افراد ، برخلاف تصوری که از معنای این واژه در ذهن عامه است، سواد و مدرک و تحصیلات و تیتر و عنوان آکادمیک و حرفه ای نیست، بلکه این است که فرد، تا چه حد گرایش دارد با آسیب رساندن جسمی یا آزار روحی به دیگری، وی را به سمت اعتقاد خود بکشد و یا به اطاعت وادارد و تا چه حد مایل است که باورآوری و یا همسویی طرف متقابلش با او، ناشی از درک و فهم و استدلال گری و شعور و انتخاب و اراده ی وی باشد.
بر این اساس، انسان نافرهیخته کسی است که به سوی ابزارهایی مانند ترساندن، تهدید کردن، تطمیع کردن، به وحشت انداختن، تنبیه کردن، ضرب و جرح کردن، به خطرانداختن، مجازات کردن و یا از میان بردن دیگران می رود و انسان فرهیخته کسی است که به ابزارهایی مانند بحث، گفتگو، استدلال، منطق، برهان، توضیح، نقد، متقاعد سازی، تشریح، تعریف، بیان تفسیر و امثال آن تمسک می جوید.
نافرهیخته در جستجوی بهره وری از جسم است و فرهیخته درپی بهره بری از ذهن. نافرهیخته در عرصه ی حیوانی سیر می کند و فرهیخته در عرصه ی انسانی. زیرا مگر نه این که مسیر واداشتن یک حیوان به خواست آدمی بهره بردن از این آسیب پذیری جسمی و ایجاد ترس روحی از آزار بدنی دراوست و آیا بکاربردن همان روش ها در روابط انسانی به معنای کاهش دادن جایگاه انسان است به حیوان نیست؟
پس در این چارچوب، معیار فرهیختگی برای افراد ، برخلاف تصوری که از معنای این واژه در ذهن عامه است، سواد و مدرک و تحصیلات و تیتر و عنوان آکادمیک و حرفه ای نیست، بلکه این است که فرد، تا چه حد گرایش دارد با آسیب رساندن جسمی یا آزار روحی به دیگری، وی را به سمت اعتقاد خود بکشد و یا به اطاعت وادارد و تا چه حد مایل است که باورآوری و یا همسویی طرف متقابلش با او، ناشی از درک و فهم و استدلال گری و شعور و انتخاب و اراده ی وی باشد.
بر این اساس، انسان نافرهیخته کسی است که به سوی ابزارهایی مانند ترساندن، تهدید کردن، تطمیع کردن، به وحشت انداختن، تنبیه کردن، ضرب و جرح کردن، به خطرانداختن، مجازات کردن و یا از میان بردن دیگران می رود و انسان فرهیخته کسی است که به ابزارهایی مانند بحث، گفتگو، استدلال، منطق، برهان، توضیح، نقد، متقاعد سازی، تشریح، تعریف، بیان تفسیر و امثال آن تمسک می جوید.
نافرهیخته در جستجوی بهره وری از جسم است و فرهیخته درپی بهره بری از ذهن. نافرهیخته در عرصه ی حیوانی سیر می کند و فرهیخته در عرصه ی انسانی. زیرا مگر نه این که مسیر واداشتن یک حیوان به خواست آدمی بهره بردن از این آسیب پذیری جسمی و ایجاد ترس روحی از آزار بدنی دراوست و آیا بکاربردن همان روش ها در روابط انسانی به معنای کاهش دادن جایگاه انسان است به حیوان نیست؟