انسان گرایی چیست؟ – قسمت دوم

ترجمه از: داریوش

ویرایش از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

*****************************

تاریخچۀ انسانگرایی

مباحث و گفتگو های رایج در مورد انسانگرایی، در بعضی مواقع از تند پیچهای ضد و نقیض گوئی و عوام باورانه، امّا در عین حال نا محتمل در مورد این موضوع، عبور کرده است. برای مثال، بعضی از منتقدین این مبحث در دوران آغازین قرن بیستم، مانند “ازرا پاند” (Ezra Pound) آن را مبحثی بیش از اندازه “زنانه گرا” قلمداد کرده است و مبلغ برگشت به روابطی است که مردسالارانه تر، مانند دوران قرون وسطی، باشد. و یا “توماس ارنست هیوم” (Thomas Ernest Hulme) که انسان گرایی را یک شلختگی منتج از احساسات خوانده است.

“توماس استرنز الیوت” (Thomas Stearns Eliot) یکی از مخالفین انسان گرایی بود و حاضر نشد که مطالب مربوط به انسان گرایی را، که در آن دوران به اوج خود رسیده بود، در نشریۀ خود پس از گذشت زمانی طولانی منعکس کند.

واژۀ “انسان گرایی” ابهاماتی را نیز در گذشته به خود اختصاص داده است. در حدود 1806، از واژۀ لاتین “اومانیسموس” (Humanismus) بعنوان بخشی از رئوس برنامه های آموزشی دوران کلاسیک در مدارس آلمانی استفاده می شد. در سال 1836 واژۀ “اومانیسم” (Humanism) در زبان انگلیسی جا افتاده و رایج شد. در 1856، جورج وُیگت (George Voigt) مورخ و فیلسوف بزرگ آلمانی از واژۀ انسان گرایی (اومانیسم) برای توضیح و تفسیر “رنسانس اومانیسم” در دوران رنسانس ایتالیا، که بازنگری به داده ها و تعلیمات کلاسیک فرهنگ روم و یونان باستان را دوباره زنده کرده بود، استفاده کرد. ارجاع این مورخ و فیلسوف بزرگ به چنین واژه ای، مورد پسند و قبول مورخین بی شماری از کشورهای مختلف و بویژه فرهیختگان ایتالیا قرار گرفت.

استفاده از واژۀ “انسان گرا” (Humanist) در زمینه های ادبی و تاریخی، از واژۀ ایتالیائی “اومانیستا” (Umanista) رایج در قرن پانزدهم برگرفته شده است که به استادان و یا ادیبان علوم ادبیات و زمینه های فلسفی آنها در یونان باستان و ادبیات لاتین خطاب می شد.

امّا در اواسط قرن هجدهم، تغییراتی در استفاده از این واژه به وقوع پیوست. در سال 1765، یک نویسندۀ ناشناخته در دوران عصر روشنگری در فرانسه، این طور مینویسد که: “عشق به انسانیّت درکلّ… خصلت و خوی پسندیده ای است که تا بحال در میان ما کمابیش غایب بوده، و ما از این پس آنرا “انسان گرایی” خواهیم خواند؛ چرا که زمان آن فرا رسیده تا واژه ای برای این پدیدۀ زیبا و مورد احتیاج به وجود بیاید.”

در دوران پایانی قرن هجدهم، و اوایل قرن نوزدهم, ما شاهد پیدایش چندین انجمن بشردوست و خیرخواه از پایین و با ریشه های مردمی بودیم که اینان فعالیّت های خود را وقف بهتر کردن روابط انسانی و گسترش آگاهی مردم می کردند. برخی از اینان مسیحی و برخی غیر مذهبی بودند.

بعد از انقلاب کبیر فرانسه، این ایده که فضیلت انسانی تنها با عقل و خِرَد، و مستقل از هر گونه نهاد مذهبی می تواند به دست آورده شود، توسط فیلسوفان عصر  روشنگری مانند “ژان ژاک روسو” (Jean Jacques Rousseau) گسترش داده شد. امّا این گونه نظرگاه ها همواره مورد حملۀ مذهبیون با نفوذ و سیاستمداران محافظه کار مانند “ادموند برک” (Edmund Burke) و “ژوزف دو مایستر” (joseph de Maistre) قرار می گرفت. آنها این نظریات را یکنوع “خداسازی” و یا “بت پرستی” قلمداد می کردند.

در طی دورانی، استفاده از واژۀ انسانگرائی در برخی محافل بُعدی منفی پیدا کرد. برای مثال، واژه نامۀ انگلیسی آکسفورد معنائی را از واژۀ “اومانیسم” ثبت کرده بود به این مضمون که “مورد استفادۀ یک روحانی انگلیسی در 1812 بوده و به معنای انسان بودن مطلق (و خالی از روحانیّت الهی) عیسی مسیح تلقی می شده است به عبارتی دیگر، یکتا پرستی مطلق و خداپرستی بدون اعتقاد به هیچگونه مذهبی (دئیسم).” در یک چنین فضای قطب بندی شده ای بود که روحانیون تثبیت شده سعی می کردند تا محافل روشنفکری و اصلاح طلبانۀ آزادی خواهان و رادیکال آن دوران را که به دنبال جایگزین کردن “انسان گرایی” به عنوان یک مذهب انسانی بودند را محصور کرده و از پیشروی باز دارند.

در محفل آنارشیستها، برخی مانند پرودون(Proudhon)  که مالکیّت را تصاحب بدون مجوز می پنداشت، “اومانیسم” را آیینی که انسان را خدا می داند تعریف کرد. ارنست رونان (Ernest Renan) در “آیند ی دانش: تفکراتی در مورد 1848” (The Future of Knowledge: Thoughts on 1848)  می نویسد: “من عمیقأ اعتقاد دارم که “انسان گرایی” خالص، مذهب آینده خواهد بود. یعنی، آن گونه آیینی است که با بشر خوانایی دارد. به عبارتی دیگر، تمام زندگی، تقدیس شده و به درجات ارزشهای معنوی صعود خواهد کرد.”

در همین دوران، واژۀ “اومانیسم” به مثابه فلسفه ای که بشریّت را احاطه می کرد (در تقابل با مذهب، که نهادینه شده بود) در آلمان مورد استفادۀ فیلسوفانی همچون “کارل مارکس” (Karl Marx) و هگلیست های چپ، مانند “آرنولد روگه” (Arnold Ruge) که با تداخل نزدیک کلیسا با حکومت استبدادی آلمان مخالفت می ورزیدند، قرار گرفت.

استناد به واژۀ “انسان گرایی” اغلب با اشتباهاتی مبرم در استفاده از این واژه همراه بوده است. در طول تاریخ، رواج واژۀ “آومانیسم” به مقتضای شرایط خاص دوران خود، استفاده های گوناگون داشته است. برخی از دیدگاه های “انسان گرایی”، با نگاه به تفکر “انسان محوری” پیشینیان، از میان فلاسفۀ یونان و برخی دیگر، با استناد به بزرگان دوران روشنگری، به نحوی اشتباه آمیز، این طور برداشت دارند که در تمامی دوران، فصل مشترک تمامی تاریخ “انسان گرایی” در موضع ضد مذهبی آن بوده است.

ادامه دارد