تغییر رژیم در ایران ممکن گشته است – دکتر کورش عرفانی

در هر نظام دیکتاتوری منطقی وجود دارد که شرایط نابودی آن از درون را فراهم می کند: از بین بردن امکان بهره برداری از خرد جمعی. استبدادگران جز خود را برنمی تابند و به همین دلیل دگراندیشان را منع و سرکوب می کوبند. نخبگان و اندیشه ورزان راه هجرت پیش گرفته و یا اگر بمانند هرز می روند. جمهوری اسلامی نمونه ی بارزی است از دشمنی با خرد و خردورزان. با بستن راه های ورود عقلانیت به درون ساختارهای خویش، نظام خود را از درون تهی ساخت، تا حدی که در نهایت سرنوشت آن به دست مشتی تهی مغز چون سردار نقدی و پاسدار احمدی نژاد و پاسدار رحیمی معاون وی افتاد که می گوید بایک اخم می تواند اقتصاد پنجمین قدرت جهان (فرانسه) را از هم بپاشاند.

این بلاهت سالاری اسلامی دو وجه منفی و مثب را با خود دارد. وجه منفی آن این است که کشور زیر سیطره ی این عقب مانده های روانی روز به روز به قهقرا رفته و می رود. وجه مثبت آن این است که اینان بر شاخ نشسته و بن می برند. جمهوری اسلامی یک نظام تمام شده محسوب می شود، زیرا در خود، آن میزان از اشتباه و نفرت و جنایت را انباشته کرده است که به سوی نابودی رود. بن بستی که اینک مثلث بازار-آخوند-پاسدار گرفتار آن شده راه برون رفتی ندارد جز این که اینها خود از صحنه بیرون روند. آیا این کار را خواهند کرد؟  برای این منظور چند شرط ضروری است:

1)     از درون، ساختارهای حکومتی قادر به بازسازی خویش برای ادامه ی حیات نباشند.

2)     از بیرون، پشتیان های خارجی نظام دیگر حمایت نکنند.

3)     در میان مردم مخالفت وسیعی با کنار زدن رژیم وجود نداشته باشد.

4)     در جامعه نیروهایی باشند که ضربه ی نهایی را به حاکمیت بزنند و آن را ساقط کنند.

شرط نخست که به نظر نگارنده مهم ترین آنها می باشد تامین است. جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند روی پای خود بیاستد، بنابراین، برای ادامه حیات خود باید زانو بزند و این یعنی تسلیم در مقابل غرب و اگر مردم فعال برخورد کنند، یعنی تسلیم در مقابل خواست ملت. پس، از این نظر که رژیم راه بازگشتی ندارد جای تردیدی باقی نمانده است، حتی برای خودی ها.

شرط دوم نیز به معنای نسبی موجود است. در حالی که بسیاری می پندارند که تنها موضوع اتمی است که غرب را از ایران دور ساخته، اما واقعیت چیز دیگری است. رسیدن دولت های بزرگ به این نتیجه ساده که رژیم قادر به تامین بقای خود نیست او را از یک حکومت قابل سرمایه گذاری برای سرمایه داری بیرون می آورد. به عبارت دیگر، روی اسب مرده کسی شرط نمی بندد. غرب به دنبال نیروی تازه نفسی است که بتواند خواست های سرمایه داری جهانی را در منطقه ی نفت خیز و حساس خلیج فارس تامین کند، جمهوری اسلامی هر چند نوکر صفت و وطن فروش است اما به واسطه ی پوسیدگی ساختاری دیگر کاندیدای مناسبی نیست.

شر ط سوم نیز تامین است. رژیم پشتوانه ی اجتماعی خویش را از دست داده و آن را با سیستم مزدوری جایگزین کرده است. مزدور نیز تا زمانی که پول هست می جنگد و وقتی پول نیست به اربابش پشت می کند و به جبهه ی مطمئن تر می پیوندد. جمهوری اسلامی نمی تواند با لشگری از مزدوران در مقابل سیل توده های به خشم آمده بیاستد. هر حاکمیتی که نفرت اجتماعی را توده  گیر کند رفتنی است.

شرط چهارم به این برمی گردد که آیا یک جریان اجتماعی قدرتمند و سازمان یافته در جامعه وجود دارد یا خیر. هم اکنونی این سازمان یابی اجتماعی در حال گسترش است. تشکل های سیاسی در این زمینه فعال هستند، البته به صورت پراکنده . اما این نکته ی مهمی است که تغییرطلبان، برخلاف سال 88، این بار در پی سازمان دهی خویش هستند تا دیگر ضعف سال گذشته را نداشته باشند.

با ترکیب این چهار شرط می بینیم که تغییر در راهست. تغییری که جبر شرایط زمینه ی آن را فراهم کرده است، اینک اراده و اختیار ماست که از این زمینه برای تحقق آن استفاده کند و فرصت تخریب بیشتر را به رژیم ندهد. امروز شرایط عینی دگرگونی فراهم است، نیاز به ایجاد شرایط ذهنی برای بهره بردن از آن است. با گسترش آگاهی، خودباوری و کار جمعی هدفمند و سازمان یافته می توان سرانجام به سی و دو سال نکبت پایان بخشید. فراموش نکنیم، از آن جا که تغییر غیر قابل پرهیز است اینک بحث کیفیت آن است. اگر نیروهای دمکراتیک و مردمی و انسان مدار نکوشند و نجنبد، نیروهای غیردمکراتیک، غیر مردمی و منفعت مدار این فرصت تاریخی را برای خویش مصادره خواهند کرد، مانند گذشته.

korosherfani@yahoo.com

www.korosherfani.com

منبع: سايت ديدگاه