- من با سیاست کاری ندارم یعنی من با سرنوشت خود و جامعه ام کاری ندارم.
- من از سیاست چیزی نمی فهمم یعنی من از آن چه حال و آینده ام را تعیین خواهد کرد چیزی نمی فهمم.
- کاری که من می کنم از فعالیت سیاسی مهم تر است یعنی کاری که من می کنم از آن چه جنگ و نابودی و نیستی و یا صلح و آبادانی و رفاه برای صدها میلیون نفر را می آورد مهم تر است.
- من از سیاست اصلا خوشم نمی آید یعنی من از آن چه که تعیین خواهد کرد چگونه و چقدر زندگی کنم خوشم نمی آید.
- من به کار و زندگی خود می پردازم و به حزب و گروه و سازمان های سیاسی کاری ندارم یعنی من به آن ها که تعیین خواهند کرد کار و زندگی من چیست و چگونه است کاری ندارم
- من باید به بچه هام بپردازم که دکتر و مهندس شوند و به جایی برسند و لذا وقت ندارم که به سیاست بپردازم یعنی من در دنیای خیالی زندگی می کنم و به دنیای بیرونی که آینده و زندگی و هستی بچه های مرا تعیین می کنند اعتنایی ندارم.
- سازمان خودرهاگران بر این باور است که در جهان کنونی سیاست عرصه ی دخالت ورزی در تعیین سرنوشت خویش است و نباید آن را به دست سیاستمداران حرفه ای سپرد تا بر اساس منافع خویش و اربابانشان هر چه خواستند با ما بکنند. باید به طور آگاهانه و سازمان یافته حضور داشت و در شکل دهی به آینده خویش دخالت کرد.