دمکراسی: تحلیلی از قدرت اجتماعی – قسمت هشتم

دمکراسی: تحلیلی از قدرت اجتماعی  – قسمت هشتم

نوشته ای از: “دکتر ژان آتلی” (Dr. John S. Atlee) با همکاری “تام آتلی” (Tom Atlee)

برگردان به فارسی: داریوش افشار

ویرایش از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

**************************



مسئولیّت پذیری شرط واگذاری قدرت بر اساس پیش بینی در  قانون اساسی

در هرکجا که قدرت اجتماعی با درجه ای بالا متمرکز میشود، نگهداری و صیانت از اصول دمکراتیک برابری، تنها از طریق مسئول قرار دادن مشروط آنانیکه به یک چنین قدرتی گمارده میشوند میتواند امکانپذیر باشد.

نخبگان تصویب کننده قانون اساسی ایالات متحده در سال 1787، که هم تجربۀ یک نظام سلطنتی با قدرت بی قید و شرط (منظور در طی دوران سلطۀ بریتانیا و پیش از اعلام استقلال است-برگرداننده) را داشتند و هم عدم کارایی لوایح ضعیف مصوبۀ کنفدراسیون ایالات را تجربه کرده بودند، سیستم متمرکز حکومتی را برقرار کردند تا از یکطرف  در حالیکه پاسخگوی نیازهای توسعۀ اقتصادی و امنیّت کشور است ، امّا بتواند از طرف دیگرهم  بطور مشروط جوابگوی  تمامی مردم کشور نیز باشد.

زمانیکه شهروندان، قدرت حاکمیّت خودرا از طریق انتخابات به نمایندگان خود محوّل میکنند، این بمعنای از دست دادن قدرت خود نیست. آنها قدرت خود را عاریه میدهند و هربار و در هریک از دوران انتخاباتی جدید میتوانند این قدرت محولّه را از یک نماینده پس بگیرند و به نمایندۀ دیگری محوّل کنند. مردم حتّی قادرند تا با استفاده از مفاد عزل و بازخواست، قدرت خودرا در مابین دوره های  انتخاباتی  اعمال کنند.

آزمون مسئولیّت پذیری مشروط قدرت بدینگونه است که باید دید که آیا کنترلی از جانب آنهائیکه این قدرت برآنان اعمال میشود وجود دارد یا نه؟ ویا اینکه آیا کسانیکه قدرت خودرا به نمایندگان خود واگذار میکنند، توان پس گرفتن آن  را از راههای معمول، قانونی و مراحل نهادینه شده را دارند؟  اگر چنین شرایطی موجود نباشند، باید نتیجه گرفت که چنین قدرت متمرکزی مسئولیت پذیر نیست و در مقابل قانون اساسی خودرا ملزم به پاسخگوئی نمیداند. هیچ تفاوتی هم نمیکند که دارنده قدرت در رابطه با دین و یا اخلاق مسئول به شمار آید. در طول تاریخ، دیکتاتورهای خیرخواه، شاهان و روحانیان حاکمی وجود داشته اند که، اینان فقط خود را ملزم به پاسخگوئی به باورهای درونی خود میدانستند و نه به مردم. اگرچه این امکان وجود دارد که تحت حاکمیّت بعضی از ملایمترین اینگونه نظامها در مقایسه با دمکراسی های ناپخته و جا نیفتاده ، مردم از وضعیّت بهتری برخوردار باشند، امّا به ندرت میتوان چنین نظامهائی را در طول تاریخ یافت که برای مدّتهای مدیدی دوام آورده باشند.

در حالیکه رعایت مسئولیّت اخلاقی یک صفت پسندیده ای است، امّا نمیتوان آنرا جایگزین مسئولیّت پذیر بودن قدرت مشروط کرد. تا آنجائیکه به قدرت اجتماعی مربوط میشود، هرگونه قدرتی که مسئولیّت مشروط نداشته باشد، مسئولیّت ناپذیر بحساب میاید. پرواضح است که هرگونه قدرت مسئولیّت ناپذیری هم خطرناک است. اگرچه،در صورتیکه قدرت متمرکز نباشد، شاید که تا درجه ای قابل تحمّل باشد. متشابهأ، هرگونه قدرت متمرکزی هم خطرناک است. ولی البته اغلب قدرتهای متمرکزی که با مسئولیّت پذیری مشروط به قدرت رسیده باشند میتوانند مطلوب باشند و با دمکراسی منافاتی نداشته باشند.

قدرت متمرکز و نا محدود  مخرب ترین نوع قدرت اجتماعی.

زمانیکه قدرت متمرکز مسئولیّت پذیری مشروط داشته باشد، میبایستی تمامی مجاری کنترل مسئولیّت برای آنانیکه این قدرت بر آنها اعمال میشود بگونه های مستقیم و غیرمستقیم باز باشد.

قدرتی که در سطوح کشوری اعمال میشود میبایستی عملأ به تمامی شهروندان آن کشور و در سطح ملّی پاسخگو باشد.

قدرتی که فقط در حوزه های محدود و یا در سطح گروهی عمل میکند، تنها مسئولیتی در حد حوزۀ عملکرد خود ویا در حدّ گروهی که آنرا در بر میگیرد میتواند داشته باشد. این، اصل پایه ای فدرالیسم است. یعنی قدرت نامتمرکز مشروط. در حالیکه دستیابی به چنین نوع قدرتی میتواند در عمل با مشکلاتی همراه باشد، با این وجود برای برقراری دمکراسی امری حیاتی محسوب میشود و نمیبایستی که آنرا از نظر دور داشت.

ادامه دارد…

1 Comment

Comments are closed.