وقتی ما می گوییم «کرامت بشری» منظورمان چیست؟

وقتی ما می گوییم «کرامت بشری» منظورمان چیست؟
کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

در پادمان سازمان خودرهاگران آمده است که آرمان ما برقراری جامعه ای است که در آن جان و کرامت انسان به طور نهادینه حفظ شده باشد. اما منظور از کرامت بشری چیست؟
کرامت از حیث واژگانی به معنای «بزرگی ورزیدن»، «بزرگواری» و «دارای بزرگواری» می باشد. منظور از بزرگی در اینجا دو چیز است: بزرگی و اهمیت مقام انسان به عنوان انسان و دیگر رفتاری که این مقام را نمایندگی کند.
بزرگوار کسی است که بر مقام خویش آگاه است و به تناسب آن رفتار می کند. به عبارت دیگر، رفتارش در خور بزرگی مرتبه اش است.
بدیهی است کسی چنین رفتار خواهد کرد که از دو چیز آگاه باشد: نخست از مقام خود و دیگر از منشی که درخور مقامش است.
به عبارت دیگر انسان، برای بزرگوار بودن، باید بداند که چقدر جایگاهش و مقامش، به عنوان انسان، در خور اهمیت است و به واسطه ی این اهمیت چگونه باید به آن بپردازد و رفتاری را از خود نشان دهد که متناسب با این اهمیت باشد.
اما این که ارزش انسان به چه واسطه تا این حد رفیع و عالی است را نمی توان فقط با کار واژگانی جا انداخت. دو بحث باید در این باره مطرح شود:
نخست این که نشان دادن جایگاه انسان، در راس دستگاه ارزشی بشریت، نیاز به یک زیربنای فلسفی دارد. در این باره بحث نظری و مفهومی فراوان است. لیکن باید در نظر داشت که هدف در این جا ارائه یک نگاه ساده ی فلسفی است که برای همگان قابل درک و استفاده باشد. منظور ما وارد شدن به بحث پایان ناپذیر ارزش ذاتی مفاهیم اخلاقی، آن چنان که نیچه ده ها سال وقت به آن اختصا داد، نیست. علاقمندان به این مباحث می توانند به آثار فلسفی فیلسوفان کلاسیک و معاصر رجوع کنند.
فلسفه کرامت انسان چیست؟
در یک دیدگاه فلسفی ساده باید از بدیهیات آغاز کرد. نخستین آن این که تا به حال هیچ موجودی که از حیث تفکر و احساس به اندازه ی انسان پیچیده باشد یافت نشده است. انسان پیچیده ترین پدیده هستی است و به این واسطه در راس هرم تکامل قرار دارد. اگر زمانی موجودی دیگر با پیچیدگی بیشتر کشف شد می توان او را در این مقام قرار داد. لیکن تا امروز، موجود زنده ای متکامل تراز انسان دیده نشده است. هم از حیث جسمی (دستگاه مغز و سیستم عصبی) و هم از بابت آن چه مغز انسان قادر به ضبط و درک پردازش و تولید است (محتوا). حتی خدا، که مذاهب به عنوان اوج تکامل معرفی می کنند، در یک نگاه تاریخ شناسانه محصول قوه ی تخیل انسان است. واقعیت تاریخی گواهی می دهد که خدا انسان را نیافرید، انسان خدا را آفرید.
به واسطه این مقام نخست در کل هستی شناخته شده تا به امروز، موجود بشری، فقط به واسطه این بشر بودنش، در راس هرم اهمیت دهی به پدیده ها در زندگی انسان قرار می گیرد. یعنی هیچ چیز دیگری درعرصه ی هستی نیست که به واسطه ی پیچیده تر بودن و متکامل تر بودن خویش بتواند در جایگاهی بالاتر قرار گیرد. هر پدیده ای دیگری مثل خدا، میهن، ایدئولوژی و غیره بخشی از تولید فکری خود انسان هستند و به طور منطقی عضو یک مجموعه نمی تواند از کل یک مجموعه بزرگتر باشد. هر مفهوم دیگری را که بخواهیم بر مقام انسانی برتری بخشیم زاییده قوه تفکر، تصور و تخیل خود اوست.
پس، باور به برتری مقام بشری از دل یک واقعیت مادی و بیرون از ذهن می آید، یک واقعیت عینی و آن این که، هیچ موجودی تا به امروز در هستی که از انسان در عرصه ی ذهنی، مفهوم پردازی، آفرینش خودخواسته، خلاقیت و توان ایجاد تغییر و تحول دلبخواهی برتر باشد یافت نشده است. فردا را نمی دانیم ولی تا به امروز این گونه است. هستی پایانی ندارد.
به این واسطه، انسان بزرگترین جایگاه را درپهنه ی هستی شناخته شده دارد و همه کسانی که این جایگاه را به مرتبه ی دوم می کشند تا چیز دیگری را – هر چه که باشد – جایگزین آن کنند با یک منظور مادی مشخص و یا بر اثر جهل نسبت به موقعیت ممتاز و بی مانند انسان درهستی این کار را می کنند.
بنابراین کرامت انسان در درجه ی اول توضیح پذیر بوده و ریشه ی مشخص مادی دارد و تا زمانی که هستی شناسان موجود دیگری را با پیچیدگی، حساسیت پذیری و خلاقیتی بیشتر از انسان کشف نکرده اند این قانومندی بر سرجای خود باقی است.
این دیدگاه که نه از یک فلسفه نظری و ذهنی پرداز یا ذات گرا، که از یک فلسفه مادی و علمی برمی خیزد می تواند در توضیح بنیادین چرایی کرامت بشری به کار آید. باز تکرار می کنیم که ما بحث را در اینجا تا حدی که به محتوای آن آسیب نزند ساده کرده ایم. لیکن پیام این دیدگاه فلسفی همین است که تا کشف موجودی پیچیده تر از خود انسان قهرمان پیچیدگی در هستی شناخته شده است.
رعایت این کرامت چگونه است؟
نیاز دوم در رابطه با موضوع کرامت بشری این بحث ساده است که «ارج گذاری انسان با ارج گذاری به انسان» معنا می شود. یعنی این که در ورای حرف و شعار و تعارفات، آن چه که نمودی از درک جایگاه خاص و منحصر به فرد انسان است عمل ما می باشد. و عمل در مورد انسان، یعنی رفتار. به عبارت دیگر در ارج گذاری به انسان باید دیدگاه بالا را – به شرط آن که را بپذیریم- به طورکاربردی اجرا کنیم. و به کار بستن آن، یعنی در رفتار خود آن را بروز دهیم. رفتار در خور بزرگی انسان را از خود بروز دهیم. به عبارت دیگر، به طور مادی و مشخص برای انسان ارج قائل شویم، در عمل به او احترام بگذاریم، در عمل احترام خود را نگه داریم.
پس این دو با هم در ارتباط هستند: هم دیدگاه فلسفی ما باید ارزش انسان را – بشنوید جایگاه ویژه او را در هستی – درک کرده باشد و هم، رفتار ما باید این درک را بازنمایی کند. این دو به صورت تفکیک ناپذیر تعیین کننده ی برخورد ما با کرامت انسانی است. تفکیک ناپذیر یعنی نمی توان یکی را بدون دیگری داشت. آن کس که جایگاه والای انسان را درک نکند نمی تواند رفتاری درخور با انسان ها داشته باشد و آن کس که رفتار شایسته ای نداشته باشد نمی تواند به درک مقام عظیم بشر نائل شود. در اینجا فهم ذهنی، عمل را یاری می دهد و عمل، شرایط فهم ذهنی را تدارک می بیند. شاید راز شکست بسیاری از روش های تعلیم و تربیت در جا انداختن احترام به خود و دیگران در عدم رعایت دیالک تیک این دو بوده است: رابطه ی متقابل و علت و معلولی فهم نظری و رعایت عملی.

اما نمی توان شرایط مناسب برقراری این دیالک تیک را فراهم کرد مگر آن که بستر نهادینه ی آن را ساخت و پرداخت. به عبارت دیگر، محال است در جامعه ای که شرایط اجتماعی و اقتصادی در تضاد با محتوای آموزش و پرورش قرار دارد، با صرف تکرار برخی مطالب در کلاس ها بتوان به افراد جامعه یاد داد که چگونه ارج انسان را رعایت کنند. وقتی شرایط بیرونی اجرای آموزش ها را ناممکن می سازد اعتبار آموزش ها زیر سوال می رود.
به همین دلیل است که در پادمان سازمان خودرهاگران صحبت از نهادینه کردن حفظ کرامت انسانی است. این به معنای کار کردن روی ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است به طریقی که عینیت زندگی با ذهنیت آموزش در هماهنگی متقابل باشند و یکدیگر را تکذیب نکنند. به همین دلیل است که ضمن آموختن چرایی و چگونگی ارج گذاری به انسان ها در نظام تربیتی خانوادگی و آموزش و پرورش و … ضروری است تا نظام اقتصادی را براساس تولید فراوان و توزیع عادلانه ی ثروت، نظام اجتماعی را بر اساس محو تدریجی فاصله های طبقاتی و ضد انسانی، نظام سیاسی را بر اساس مشارکت مردم در مدیریت خرد و کلان کشور و نظام فرهنگی را براساس آزادی بی قید و شرط و خلاقیت نامحدود بشری بنا سازیم تا بتوانیم در کلیت جامعه، شرایط مناسب جهت تحقق آموزش های انسان مدار خود را داشته باشیم.
جامعه ی انسان مدار به تدریج شکل می گیرد.
این در یک جامعه انسان مدار است که انسان مورد ارج و احترام قرار می گیرد. جامعه ای که در آن به طور آگاهانه و برنامه ریزی شده، نه منافع طبقاتی، نه منافع سازمانی، نه منافع گروهی، نه مصلحت های ملی، نه باورهای مذهبی و نه اعتقادات ایدئولوژیک و نه هیچ چیز دیگری نباید مهم تر از رعایت بی تمایز حق برابر هر انسانی برای شکوفایی مادی و معنوی در نظر گرفته شود. همه چیز، از دستورات الهی و سفارش های پیامبران گرفته تا شکوه و جلال تاریخ باستانی تا راهنمایی های مارکس و لنین و بزرگان مکتب لیبرالیسم و یا دستورات این رهبر حزب و آن تئوریسن سازمان باید به حاشیه رانده شود تا آزادی هر انسان در تعریف خوشبختی خود رعایت شود.
بدیهی است که در جامعه ای که انسان مداری به صورت نهادینه جا افتاده است کمتر امکان و دلیلی برای زیاده روی های این یا آن فرد وجود دارد. زیرا نهادینه در دیدگاه ما بیانگر دو چیز است: 1) حفاظت از حقوق تک تک شهروندان از طریق قانون سالاری انسان مدار و 2) درونی کردن ارزش های مرتبط به احترام به خود و احترام به دیگران. در سایه ی استقرار این دو سری از محافظ های بنیادین، می توان باور داشت که از یک سو افراد به دلیل فرایند اجتماعی شدن و آموزش و پروش خود تبدیل به انسان هایی فرهیخته می شوند که دلیلی برای افراط و تفریط های آسیب رسان ندارند و دیگر این که نهادهای قانونی، در همه حال، برای رعایت حقوق شهروندان و برخورد با کم و زیادهای رفتارهای آسیب رسان این یا آن فرد آماده است.
و سرانجام:
در سایه ی این دو، شهروند جامعه ی ایده آل معنای کرامت را به صورت روشن و ملموس در می یابد و آن را به کار می گیرد و به سوی آن می رود که برای خود و دیگران احترامی را قائل شود که به طور خودجوش و طبیعی بروز و جلوه می کند. تعرض و خشونت و اهانت به واسطه ی شرایط عینی (اقتصاد پویا، عدالت اجتماعی، مردم سالاری و آزادی کمابیش مطلق) و شرایط ذهنی (اجتماعی شدن انسان مدار در خانواده و فرهیخته سازی اجتماعی در مدرسه و دانشگاه) به حداقل رسیده و انسان ها ارج یکدیگر را با ارج گذاری به یکدیگر پاس می دارند.
فراموش نکنیم دست یابی به این جامعه ی ایده آل نه جبری است نه ناممکن. جبری نیست زیرا به دخالت آگاهانه، برنامه ریزی و بهره وری از علم و دانش پیشرفته و تلاش ارادی انسان ها بستگی دارد و نا ممکن نیست زیرا برای انسان های خودباور، ناممکن وجود ندارد.
تا نظر شما چه باشد

1 Comment

Comments are closed.