چشم انداز فلسفۀ انسان مداری – قسمت دوم

چشم انداز فلسفۀ انسان مداری

نوشته ای از: فردریک اِدوُردز (Frederick Edwords)

چاپ مجدد بهمراه تغییرات و تصحیحات جزئی، با اخذ پروانه از نشریۀ The Humanist

ژانویه/ فوریه 1984

برگردان به فارسی: داریوش افشار

*****************

قسمت دوّم:

اصول پایه ای

1-      ما انسان مدارها متکی به افکار فردی خودمان هستیم. برای ما هیچگونه حیطۀ فکری وجود ندارد که ما خواهان کند وکاو در قبال آن نباشیم و یا نخواهیم که آنرا به چالش بکشیم ویا بزیر سؤال ببریم. بن مایۀ فکری ما را عنصر شَک تشکیل میدهد.

ما این آزادی اندیشه را برای خود قائل هستیم تا در مورد هر ادعائی اوّل تحقیق کنیم و بعد، موافقت و یا مخالفت خود را در مورد آن ابراز کنیم. ما از عقایدی که شخصأ برای ما قانع کننده نباشند، و یا از هرگونه باورها و ارزشهائیکه ما را متقاعد نکنند پیروی نمیکنیم. از آنجائیکه ما خود را در قبال تصمیمات و باورهایمان مسئولیّت پذیر میدانیم، خود را موظف به نظارت و بازنگری دائمی بر آنها میدانیم. با تکیه به یک چنین تفکر باز و روحیۀ آزادمنشی است که ما همواره بدنبال کسب دانش جدید، به روز کردن عقاید خود و نگرشمان به کلّ جهان هستیم. چنانچه بدینگونه نباشیم، در جهل و نادانی بسر خواهیم برد و نتیجتأ قادر به ایجاد هیچگونه بهبودی در اوضاع و امورات خود نخواهیم بود.

2-      ما تصمیمات خردمندانه میگیریم؛ چرا که، تجربه بما میاموزد که راهکارهای بیخردانه راه به هیچ کجا نمیبرند و انسانها را در رسیدن به اهداف خود گمراه میکنند. ما به این نتیجه رسیده ایم که هرگاه خرد خود را بکار نگیریم، خود را از قضاوت کردن برروی دیگر افکار موجود محروم کرده ایم. تحت چنین شرایطی، هر کس میتواند اجازه بدهد تا عوامل دیگری مانند ایمان مطلق، اِعمال اقتدار، وحی الهی، سنّتهای مذهبی، غوطه ور شدن در عالم ماورای طبیعت و دیگر تفکرات مطلق گرا بجای خرد و منطق سرنوشتشان را رقم بزنند. بنابراین، تا آنجا که به باورمندی مربوط میشود، ما معتقد هستیم که بکارگیری خرد در ارتباط با مشهوداتی که ما آنان را به عینه تجربه میکنیم، بعلاوۀ دانش اندوختۀ ما در قبال آنها، مطمئن ترین راهنمای ما برای درک جهان و انتخاب گزینه های ما محسوب میشود.

3-      درک ما از جهان بر پایۀ آن چیزهائی است که ما آنانرا از طریق مشاعر خود بعینه کسب میکنیم و با خردی که در اذهان خود بکار میگیریم آنرا بخود تفهیم میکنیم. هر آنچیزی که عقلائی باشد، برای ما، بمثابه انسان، عقلانی خواهد بود و غیر از آن، هیچ دلیلی وجود ندارد تا ما تصمیمات و یا اعمال خودرا بر پایۀ هرآنچه که غیرعقلانی باشد قرار دهیم. دانشی که به اصطلاح ادعا میشود که از جهان ماورای طبیعت آمده است و یا آموزشهائی که گفته میشوند خارج از دسترسی و یا فهم بشر باشد، نمیتوانند دستورالعملی برای ما باشند؛ چراکه ما قاطعانه و بدون تناقض قادر به توضیح آنان نیستیم. طریقی که آدمها “دانش” مذهبی و یا فرضیّات ماورای طبیعت را قبول میکنند، با توسل به یک “جهش ایمانی” و با بکنار گذاشتن دلخواهانه و داوطلبانۀ منطق و مشاعر خودشان است. بکارگیری یکچنین روشی برای ما غیرقابل قبول است چرا که؛ از آنجائیکه قوانین معنوی “مطلق” که بر پایۀ فرضیّات بنا شده اند، از طریق این جهش دلخواهانه مورد قبول واقع شده اند، خود نیز لزومأ با بی پایه و اساس بودن این جهش، اختیاری و دلخواهانه و داوطلبانه ارزیابی میشوند. از این گذشته، هیچگونه روش معقولی برای آزمون صحّت و یا حقیقی بودن “دانش” مذهبی و یا باورهای ماورای طبیعی، و یا درک کردن آن چیزیکه خارج از قدرت ادراک ما عمل میکند وجود ندارد.

پس میبایستی نتیجه گرفت که ما تنها آن چیزی را میتوانیم بعنوان دانش و معلومات بحساب بیاوریم که بتواند در عمل و در حیطۀ فهم و ادراک و اثبات آن توسط انسانها قابل دستیابی و مورد تأیید باشد.

4-      اگرچه ما موضعی دقیق و حساس نسبت به تعریف و درکمان از دانش و آگاهی داریم، امّا در عین حال با ابراز نظریات مطلوب جدید هم انتقادانه برخورد نمیکنیم.

5-       برای نمونه، گاهی احساساتی از قبیل اصول اخلاقی حسّی، گمان و حدس، نتیجه گیری های نظری و جرقّه های پژوهشی الهامی میتوانند انگیزه های بسیار جالبی برای پیگیری سرمنشأ برخی از پدیده ها و یا معرفی راههای تازه ای برای پیدا کردن پاسخ، کشفیّات تازه و اطلاعات جدید باشند.

ما منکر فضیلت عقیده های منتج از باورهای مذهبی ویا وضعیّتی که بر درجۀ آگاهی ما ویا احساسات ما تأثیرگزار باشند نیستیم. نظر ما صرفأ این است که تنها راه توجیه و اثبات اینگونه عقاید بمثابه دانش، میبایستی از طریق آزمون اینگونه تفکرات در مقابل واقعیّت باشد.

ادامه دارد…