چگونه قدرت اجتماعی را ساماندهی کنیم؟ – قسمت 1

چگونه قدرت اجتماعی را ساماندهی کنیم؟ – قسمت 1

دفتر تولید سازمان خودرهاگران

—————————————-

مقدمه

مسله تاریخی سیاست در کشور ما در طول قرن ها فقط قدرت بوده است. سوال اساسی برای بسیاری از کنشگران ما این بوده است: قدرت در دست کیست؟ ما همیشه به دنبال آن بوده ایم که یا قدرت را از یک گروه بگیریم و یا قدرت به چنگ خود آوریم. محدود بودن کنش سیاسی به عرصه ی قدرت سبب شده است که یک وجه دیگر از پدیده ی سیاسی به کلی فراموش شود و آن ضد قدرت است. ضد قدرت یعنی توانایی جامعه در مقابله با زیاده روی های حاکمیت، وادار ساختن حکومت به آن چه که نمی خواهد به آن تن در دهد و سرانجام نظارت بر عملکرد حکومت در رابطه با تعهداتش. ضد قدرت دارای ماهیت اجتماعی است، یعنی ساخته و پرداخته ی مردم و اعضای جامعه است و در بیرون از ساختار قدرت قرار می گیرد. قدرت سیاسی همیشه این امکان را دارد که نهادهایی را که به صورت ساختاری در درون خود دارد از وظیفه ی نظریی که برای آنها در نظر گرفته شده است تهی کند و آنها را به یک سری تشکل های تشریفاتی و ناتوان درآورد. زمانی که قرار باشد هم حکومت و هم ناظران بر حکومت جزیی از مجموعه ی قدرت باشند کمترین شانسی برای مردم جهت اعمال نظر و خواست خویش بر حکومت وجود ندارد. کافی است نگاهی کنیم به نقش نهادهای نظارتی در جمهوری اسلامی مانند شورای نگهبان قانون اساسی که به طور عملی چیزی نیستند جز ابزارهای تحکیم و تثبیت قدرت حاکم. از همین رو ضد قدرت به تمامی خویش را در بیرون از ساختار قدرت بنا می کند و در صدد آن است که جزیی از این ساختار نشود.

برای این منظور چاره ای نیست جز آن که ضد قدرت توسط کسانی بنا شود که در مسیر حرکت خویش دچار وسوسه ی حکومتگری نمی شوند و در صدد بر نمی آیند که از طریق فرایندهای «شبه انقلابی» و یا «انتخاباتی» خود را به ساختار قدرت بچسبانند و از این طریق برای خویش جایگاهی در ساختار قدرت دست و پا کنند. کسانی که ماهیت ضد قدرت را می شناسند خود را تا مرز تبدیل شدن به مهره ای از ماشین قدرت پایین نمی آورند. آنها می دانند که در یک تحلیل نهایی «قدرت سیاسی» نفی قدرت اجتماعی است، یا به عبارت بهتر «قدرت سیاسی» نفی خصلت اجتماعی قدرت است. قرار دادن حق انتخاب مردم و حق تعیین سرنوشت یک ملت توسط ملت در دست تعداد محدودی افراد یا نهادها ازطریق یک فرایند انتخاباتی دارای اصالت یا نمایشی، چیزی نیست که بتواند کسانی را که به اهمیت دخالت ورزی تک تک انسان ها در سرنوشت خویش باور دارند راضی سازد. قدرت سیاسی در واقع امر ابزاری است برای بیرون آوردن حق دخالت مردم از دست آنها و نگه داشتن این حق در دست خویش. این سنت غلط که برخاسته ی از جامعه ی طبقاتی است به هر روی پای گرفته و امروزه به شکل غالب و اصلی مدیریت کشورها در آمده است.  آیا می توان آن را تغییر داد؟ بی شک، اما نه یک شبه. نیاز به زمان دراز و تغییر فرهنگ دارد. تغییر دیدگاه مردم و بینش کنشگران. اما تا آن زمان چه می توان کرد، می بایست کاری کرد که قدرت سیاسی هر چه محدودتر شود. یعنی از گستره ی کمی و میزان اختیارات آن کاسته شده و به طور جدی تر زیر نظارت نهادهای مردمی قرارگیرد. نهادهایی که توسط شهروندان ساخته شده و به وسیله ی آنها تامین و اداره می شود.

مکانیزم ساختن این نهادها در هر جامعه ای می تواند متفاوت باشد. ما بحث خود را محدود می کنیم به آن چه که در ایران فعلی در جریان است

ادامه دارد