گفتم و گفت: خشم باید موتور حرکت ما علیه اعدام ها باشد

گفتم: خیلی ناراحت به نظر می رسی؟

گفت: مگه خبر اعدام ها را نمی شنوی؟

گفتم: چرا هستم؟

گفت: عصبانی نیستی؟

گفتم: عصبانی نه اما خشمگین هستم؟

گفت: چه فرقی دارد؟

گفتم: عصبانیت یعنی از دست دادن کنترل عقلانی بر رفتار خود.

گفت: و خشم چطور؟

گفتم: «خشم همان شرم انقلابی است».

گفت: یعنی چی؟

گفتم: مارکس می گوید: «شرم خشم بر خویشتن است»، یعنی فردنسبت به آن چه باید می کرده است و نکرده و به آن واسطه یک امر منفی پدید آمده است احساس شرم می کند، یعنی بر خود خشم می گیرد.

گفت: پس خشم احساس خوبی است.

گفتم: خشم یک احساس انسانی است، شاخصی است برای ما که بدانیم انسانیت در وجود ما همچنان عمل می کند یا خیر.

گفت: یعنی اگر کسی خشمگین نشود از انسانیت تهی شده است؟

گفتم: باید دید در مقابل چه موضوعی. اینجا بحث ما درباره ی اعدام ها بود. یعنی گرفتن جان انسان ها توسط مشتی ستمگر. آیا این باید باعث خشم در ما شود یا خیر؟

گفت: اگر نشود چطور؟

گفتم: اگر نشود بی شک بخشی از انسانیت درون ما مرده است. وقتی نسبت به گرفتن جان همنوع خود بی اعتتاء هستیم یعنی ارزش جان انسان ها را نمی دانیم، گم کرده ایم، فراموش کرده ایم.

گفت: و خشم در اینجا حکایت از ارزش دهی به جان انسان دارد.

گفتم: بلی، اگر من و تو در مقابل اعدام خشمگین شویم می دانیم که باید به این کار خاتمه دهیم.

گفت: ولی رژیم بیش از سی و دو سال است که می کشد.

گفتم: بله، شرم و خشم هم از همین بر می آید. که ما اجازه داده ایم این روند بیش از سه دهه ادامه یابد.

گفت: چه کار باید می کردیم؟

گفتم: بهتر است بپرسیم چه کار باید بکنیم، برای گذشته دیگر دیر است.

گفت: خوب چکار باید بکنیم؟

گفتم: برخورد با اعدام دو نوع است. برخورد ریشه ای برای تغییر فرهنگ آدمکشی که یک کار دراز مدت است و دیگری جلوگیری از تکرار اعدام ها که باید به صورت آنی وفوری صورت گیرد.

گفت: اما چگونه؟

گفتم: تا این رژیم هست می کشد، تمام تلاش ها باید بر سرنگون سازی این رژیم متمرکز باشد. اما تا آن زمان برای هر اعدام رژیم باید دست به یک حرکت تهاجمی زد.

گفت: چطوری؟

گفتم: در داخل باید خانواده های اعدامی ها دست به حرکت هایی بزنند که توجه را جلب کند. در تونس یک خودسوزی یک کشور را برپا ساخت، در ایران هم اگر بابت هر اعدام یک حرکت این گونه انجام شود، یا جوانان در اعتراض به اعدام مراکز دولتی را به آتش بکشند، یا اتوبوس ها، یا کاری شبیه به این.

گفت: در خارج از کشور چه می توان کرد؟

گفتم: اشغال سفارتخانه های رژیم، از کار انداختن دستگاه دیپلماتیک رژیم، کنسولگری ها را می توان اشغال کرد. به هر صورت باید چنان دردسر و مشکل برای رژیم آفرید که نتواند به خود اجازه دهد به این راحتی چنین کند.

گفت: یعنی باید هزینه ی اعدام را بالا برد.

گفتم: دقیقا، تا زمانی که رژیم بداند که اعدام برایش مساوی است با چند اطلاعیه روی اینترنت و خبر رادیو و تلویزیون، دلیلی ندارد که نکشد. او از زمانی به آن فکر می کند که بداند بابت هر اعدام باید منتظر هجوم مخالفانش باشد.

گفت: پس مقابله ی با اعدام فقط عملی ممکن است.

گفتم: سی و دوسال حرف و اطلاعیه نشان داد کمترین تاثیری ندارد. وقت عمل است و یا داشتن خبرهای دیگری از اعدام ها….