نوشته: مهدی جعفری
ویرایش دفتر تولید سازمان خودرهاگران
***************
مبارزه علمی
مبارزه در جهان امروز باید علمی باشد. برای آن که در مبارزه موفق و پیشرو باشیم ،باید آن را آموخت . تنها فرق علم مبارزه با دیگر علوم این است که مکان آموزش و فرا گیری آن در درون جامعه است و روزانه باید آن را آموخت و تجربه کرد. (قیام مردم ایران از خرداد سال 88 تا عاشورا بزرگترین تجربه عملی ملت ما بود که در این حرکت به تجربه دریافت که دیگر با این رژیم به پای صحبت و مذاکره نشستن خطاست و باید به شیوه ای دیگربه خواسته های مشروع خود برای دست یافتن به آزادی و دمکراسی متوسل گردد ).
مبارزه یک فن و علم است و باید برای رسیدن به آزادی و رهایی از قید ظلم وستم به آن دست یافت ، زیرا بدون داشتن علم مبارزه، گویا در یک وادی تاریک و وحشتناک قدم گذاشته باشیم. این علم بر خلاف دیگر علوم، در صحنه ی مستقیم اجتماعی است که آموخته شده ، تجربه یافته و آبدیده می گردد.
اصول لازم در مبارزه- الف« سازماندهی »
در مبارزه، « سازماندهی» اصل اول است. بدون سازماندهی مبارزه بی معناست و اساسآ چشم اندازی برای پیروزی ندارد. نیروهای پیشتاز در پرتوی یک سازماندهی خوب پیروزی را قابل دسترس می سازند. در پرتو یک سازماندهی صحیح است که نیروهای مردمی به یک ارتش ملی تبدیل شده و دیوار اختناق و سرکوب را می شکنند. یک عمل واقعی و سازمان دهی شده، در اجتماع تاثیراتی دارد که به عین می توان دید.
در پرتو یک سازماندهی خوب و هوشیارانه است که مردم به نیروی نهفته در خود ایمان می آورند. زیرا یک سازماندهی مردمی و آرمان خواه است که امید واعتماد را به مردم باز می گرداند، استعدادهای مردم را ارج نهاده و بکار می گیرد، و در جهت آزادی و رفع ستم از ملت به خوبی ادای مسئولیت می کند. در یک سازماندهی خوب همه چیز معنا پیدا می کند، نیروها به هدر نرفته و استعدادها رشد می یابند و شکوفا می شوند؛ اراده ها صیقل خورده و انگیزه ها برای مبارزه رشد می یابد. در یک سازماندهی خوب است که راهبران و مدیران آینده جامعه ساخته شده، رشد یافته و ارتقاء می یابند و عملا همه اعضا، شیوه مدیریت و رهبری را تجربه می کنند.
در یک سازماندهی صحیح است که انسان مداری تجربه می گردد وبه نظرات همه ارج گذارده شده، رهبری جمعی شکل واقعی به خود گرفته ودرسازماندهی جنبش همگی نقش فعال پیدا می کنند، اگر چه مسئولیت هر فرد نیز مشخص و روشن است . به این گونه کار جمعی ارتقاء می یابد و ثمرات آن انرژی و توان بالاتری به جمع می بخشد.
در یک سازماندهی خوب است که همۀ افراد خود را مسئول می دانند و خود را صاحبان واقعی جنبش و جامعه می دانند . در یک سازماندهی صحیح و پیشرفته است که افراد به طور واقعی و نه انتصابی، جایگاه درست خویش را در سازمان و یا نهاد اجتماعی که در آن قرار دارند در می یابند. در یک سازماندهی صیحح و مردمی است که بی توجهی و سلب مسئولیت معنا پیدا نمی کند؛ تضادهای کاری به آسانی حل گشته و بن بست ها درهم کوبیده می شوند.
نیروهای آگاه و پیشتاز در یک جامعه، ابتدا مسئولیت سازماندهی و هدایت جنبش ها را به عهده داشته ودر روند مبارزه می باید آن را با مشارکت مردم در رهبری و هدایت آن، جنبش عمومی را به پیش برده و مردم سالاری در عمل آموخته و تجربه کنند. در روند مبارزه کادرهای ذیصلاح تربیت شده و می باید جمعاَ یک مبارزه را به پیش برند. باید آموخت که تنها در یک رهبری جمعی است که پیروزی جنبش و بقاء آن تضمین گشته و تاریخ اسارت و بندگی به پایان رسیده و محلی برای یک نظام دیگر دیکتاتور باقی نمی گذارد. و بدین گونه جامعه آزاد و دمکرات هرگز عقب گرد نکرده و واپس نمی رود.
این شرطی است که با آن یک جنبش مردمی رشد و تکامل کرده، به بلوغ کامل دست یافته و در نهایت به سر منزل مقصود می رسد. همیشه در هر جامعه ای میوه چینانی در سر راه جنبش ها و انقلابات مردمی حضور می یابند، یک جنبش بالغ و رشد یافته به سادگی دوست را از دشمنان تشخیص داده و هیچ گاه میوه چینان فرصت این را نمی یابند که جنبش را به بی راه بکشند. ( میوه چینانی چون خمینی و آخونده های درنده و مفت خوار که حاصل تلاش های یک ملت را به غارت بُردند؛ چنان که تا کنون نیز این غارت به تمام معنا و در وسیع ترین شکل خود توسط آخوندهای جنایتکار حاکم و شرکا، همچنان ادامه دارد.)
بنابراین، با آگاهی والهام از شیوه های مبارزاتی مردمان دیگر کشورها، زمینه ی ایجاد شیوه های موثر در جامعه خودمان را به وجود می آوریم. به کارگیری روشها و شگردهای مبارزاتی نیازمند به نبوغ و استعداد خاصی نیست، زیرا درجۀ خلاقیت ما رابطه ی مستقیم با حضور فعال در جامعه و محلی که در آن زندگی می کنیم دارد. زیرا حضور فعال و مستمر در جامعه، شناخت مارا نسبت به دشمن بالا برده و خلق شیوه ها و شگردهای مبارزاتی را ممکن می سازد.
این را باید بدانیم که اصول مبارزاتی با یک حکومت دیکتاتوری و ضد انسانی در هر که کجا که باشد فرقی نمی کند. یعنی اصول یکی است اما شیوه ها و تاکتیک های مبارزه در هر کجا می تواند متفاوت باشد. این را عنصر پیشتاز باید تعین کند، که کدام شیوه و تاکتیکی مناسب تر و کارا تر است.
مبارزه با رژیم جنایتکار خمینی
در رابطه با جمهوری آخوندی و پاسدارانش، اساسا شیوه ها را خود رژیم و پاسدارانش با زبان بی زبانی به ما می آموزند . این نظام در کلیت خود در مقابل مخالفین خود به هیچ وجه سر سازگاری و تحمل نداشته و ندارد؛ زبان رژیم با مخالفین خود جز چماق ، گلوله، شکنجه و زندان و اعدام نیست. این شیوه تمامی دیکتاتورها و رژیم های ضد مردمی است. اینگونه رژیم ها سراپا دچار بحران ،تضاد و تناقض بوده و عملا به هیچ گونه پاسخگوی نیازهای اولیه مردم نیستند وهر گونه اعتراضی را شدیداّ سرکوب می کنند.
با این گونه رژیم ها می باید با همان شیوه ای که خود آنان در مقابله با مردم انتخاب کرده اند، به مبارزه پرداخت، در این گونه شرایطی است که در میان مردم شعارهای رادیکال شکل گرفته و هر روز بر غلظت آن افزوده می گردد. عنصر پیشتاز با هوشیاری و ذکاوت مبارزاتی می باید به اینگونه شعارهای مردم پاسخگو بوده و از آنها در پیشرفت جنبش مردم استفاده کند.
در شرایطی که پاسدار و بسیجی مسلح به هرگونه سلاحی برای سرکوبی مردم در خیابانها عرض اندام کرده و نفس ها را در سینه های مردم حبس می کنند دیگر شیوه های برخورد دوران سیاسی یعنی مبارزه مسالمت آمیز نه تنها ممکن نیست و اساساّ کارایی ندارد ، بلکه هر آن کس که به این شیوه متوسل شده و یا شعار آن را می دهد، جز آنکه جنبش را به بیراهه برده و سعی در مشروع جلوه دادن رژیم جنایتکار دارد، کاری انجام نداده و برای حکومت ضد مردمی وقت بیشتری می خرد، آنها نه تنها به یاری جنبش مردم نیامده بلکه عملا رژیم حاکم را یاری می رساند. در شرایطی که رژیم منفور آخوندها در طی سی سال حکومت ننگین به کشتار بیش از صد هزار انسان از زن مرد، پیر و جوان پرداخته وزندانها مملو از نسل جوان این آب و خاک است، صحبت از مماشات با این رژیم، جز خیانت به ملت و همکاری با جنایتکاران و پایمال کردن احقاق مردم، معنایی ندارد. صدور اطلاعیه های رنگ باخته و تلاش برای گفتمان با دولت ویا التماس به این مقام و آن آخوند نه تنها باری از دوش مردم ستمدیده ایران بر نخواهد داشت، بلکه به بیراهه کشاندن همان ملتی است که روزانه فرزندان دلبندش در زندان ها و شکنجه گاهها مثله شده و کشته می شوند.
نظام آخوندها و پاسداران عملاّ و عمیقاَ می داند که برای سرکوب مخالفین خود چاره ای جز زبان چماق، تیر و تبر، شکنجه و اعدام ندارد و بدون آنها یک روز هم بر سر کار نخواهد ماند.
پس در مقابل این همه وحشیگری این نظام ضد بشری چه باید کرد؟ آیا باید در خانه نشست و شاهد بی حرمتی و سرکوب مردم بود؟ سرکوبی که نا خواسته سرکوبی و انهدام خود ما و نسل ماست.
چاره کار در مقابل با یک حکومت ترور و وحشت در چیست؟ حکومتی که برای هیچ چیزو هیچ کس حرمتی باقی نگذاشته و تنها با خود خواهی سبعانه برای بقای عمر حکومت ننگینش دست به هر جنایت و بی حرمتی می زند، با آن چه باید کرد؟
حکومتی که حتی به شعور و درک جامعه بین اللملی پشت کرده و در بی حرمتی و نادیده گرفتن همه جامعه جهانی گوی سبقت از همه دیکتاتورهای تاریخ ربوده، و تنها طی سی سال حکومت ننگین خود نزدیک به شصت بار در نقض اولیه ترین حقوق بشر، توسط سازمان ملل متحد محکوم گردیده ، و پنهانی در صدد ساختن سلاحهای اتمی است، تا به خیال خود زمانی برای طول بقای عمرش بخرد. با این رژیم جنایت پیشه چه باید کرد؟
جواب به این سئوالها فقط یک پاسخ بیشتر نداشته و ندارد، و آن راهی جز” مبارزه قهرآمیز ” نیست. ملت ایران سالهاست که با این رژیم ولایت فقیه و نظام منفورش تعین تکلیف کرده و خود آخوندها این را به خوبی درک کرده و چنین است که هیچ راهی- بجز سرنگونی- برای این رژیم متصور نیست.
ادامه دارد