تغییرات در استراتژی عملیاتی
طراحان مبارزات مدني باید به طور دائم وضعیت پیشرفت حرکت را زیر نظر داشته و براورد کنند که آیا عملیات درجهت رسيدن به هدف محوري پیشرفت مي کند یا نه، به طور مثال ممکن است پيشرفت عملیات به نحو دلخواه و منتظره نبوده و اختلالاتی در آنها به وجود آمده باشد. در این صورت تغییر استراتژی لازم بوده و باید محاسبه گرانه طراحی شود. این تغییرات در جهت تقویت نیروهاي مقاومت و در دست گرفتن مجدد ابتکار عملیات خواهدند بود. برای این کار ابتدا باید مسائلی را که باعث کند شدن پیشرفت شد شناسائي کرده راه حل برای رفع آنان را پیدا نموده و با تغییر استراتزي و بکار گرفتن استراتژي جدید و احتمالا به کار گرفتن گروهی دیگر از نيروهای مقاومت و استفاده از از منابع قدرت جدید و تاکتیک ها و روش های دیگر، دوباره مبارزه را به راه پیشرفت کشانيد. این تغیيرات باید به سرعت انجام گرفته و از اتلاف وقت و دادن زمان به رژیم برای تمدید قوا و سرکوبي مردم با استفاده از فرصت به دست آمده خودداری نمود.
به همان ترتیب ممکن است مبارزه سریعتر از حد انتظار پيشرفت داشته و رژیم در حال فروپاشی سریع باشد، که باز هم بایستی پيش بينی استفاده از وضعیت و امتیازات به دست آمده انجام گرفته و متد های صحیح و موثر برای فلج کردن کامل رژیم و به دست گرفتن گام به گام قدرت انجام و به کار گرفته شوند.
گرفتن قدرت از رژیم ديکتاتوري
همان گونه که پیش از این نیز گفته شده، اطاعت و فرمانبرداري و همکاري مردم با رزیم براي بر سر قدرت ماندن آن لازم و حیاتي می باشند، به همین دلیل، قطع پشتیبانی عمومی از مهمترین کارها برای تضعیف و براندازی یک رژیم دیکتاتور است. در اينجا مجددا روش های گرفتن قدرت از دست حکومت را بررسی می کنیم. عملیات نمادین نافرمانی مدنی و به سئوال کشيدن حقانیت رژیم در آغاز در روحیه و قدرت سیاسي رژيم اثر خواهد نمود، به اين صورت که دیگر خود را حاکم مطلق نمي دانند و به همه مشکوکند. همه اتفاقات را با روحیه تند و عصبی دنبال کرده و هر لحظه منتظرند که اتفاق نهایی و سقوط شان به وقوع پيوندد، هر اندازه که قدرت سياسی رژيم دیکتاتور بيشتر باشد، به همان نسبت به همکاری و اطاعت مردم برای ماندن در قدرت نیاز خواهد داشت. نفی اخلاقی و اجتماعی سیستم حاکم بایستی به صورت عملياتی انجام بگیرد به طوری که موجودیت آنرا تهدید و به مخاطره بیاندازد. قطع همکاری و عدم اطاعت برای کم کردن امکانات رژیم در استفاده از منابع قدرتش بسیار موثر خواهد بود.
نیروي انساني کار که با همکاری و اطاعت از دستگاه حاکم چرخ ها را در گردش نگه مي دارند، از منابع قدرت اصلی سیاسی اجتماعی رژیم ديکتاتور هستند و اگر تعداد کافی از آنان در عملیات عدم همکاري شرکت کنند و یا با تمارض و هر دلیل ديگري بر سر کارهای روزانه حاضر نشوند، دستگاه های اداری به شدت ضعیف شده و موجودیت آن نيز آسیب پذیر تر می باشد. اثر این آسیب ها زمانی بیشتر و مقامات را عاجز از اعمال خواسته های خود خواهند شد که افراد متخصص با دانش های ویژه نیز به این عدم همکاری عمومی ملحق شوند. حالت ایده آل برای حرکت همان اعتصاب هاي گسترده و سراسری می باشد ولي برای آغاز آن، بايد حس نافرمانی مدني و عدم همکاري در مردم بيدار شده و به آن عمل گردد تا اثرات آن بر رژیم مشهود بوده و با درمیان آوردن مسائلی که کارگران و کارمندان و طبقات دیگر اجتماع را تحریک مي کنند اعتصاب های عمومي را آغاز و همه گیر نمود. زماني که تاثیر روانی (وحشت از خشونت) و ایده ئولوژیکی (مذهب) رژیم، که آن را فاکتورهاي غیر ملموس می ناميم، باعث ارعاب و اطاعت مردم از ديکتاتورهاست تضعیف شده و يا از بين رفته باشند، مردم هر چه بیشتر راغب به شرکت در حرکت عدم همکاری شده و تعدادي بيشتر در آن شریک خواهند شد.
دسترسي به منابع مختلف مادي از ديگر نقاط قدرت رژيم است، اگر چنان که کنترل تمام یا قسمتی از این منابع، مانند سیستم های مالی و بانکی – اقتصادی- اداره املاک – منابع طبیعی نفت و گازو معادن وسائل نقلیه عمومی اتوبوس – ترن- هواپیما وسائل مخابراتی و ارتباط جمعی تلفن – روزنامه- رادیو – تلویزیون و دیگر منابع همراه با نیروهای مبارز و تحت اثر عدم همکاری باشند، سر چشمه های قدرت رژیم آسيب پذیر تر شده و در رابطه با یکدیگر و ساير منابع قطع خواهند شد.
توانائي رژیم اسلامی در تهدید- تکفیر – تحریم – تنبیه – سرکوب و بالاخره کشتار جمعیت مقاوم و مبارز مرکز اصلی قدرت رژيم هستند. این قدرت را به دو راه می توان تضعیف و خنثی کرد:
اول – اگر مردم آمادگی داشته باشند که به هر قيمتی که شده و با تحمل همه هزينه ها و عواقب یاد شده، مانند یک جنگ واقعی به مبارزه ادامه داده و از زندان و شکنجه و تلفات جاني و مالي ترسي نداشته باشند.
دوم – اگر نیروهاي مسلح انتظامی و نظامی و شبه نظامی خود به مردم پیوسته و یا از اجرای فرمان های تیراندازی و حمله به مردم و سرکوبی و توقیف خودداری کنند.
مسلما در جمهوری اسلامی وپیش بینی های احتیاطی مقامات رژيم، که اعمال زور و خشونت بي مرز را تنها چاره مقابله با مردم و ماندن در قدرت می دانند، اجرای اين کار بسیار مشکل خواهد بود و رژیم دیوارهای مختلف مقاومت و خشونت را در اختیار دارد که به تدریج و بر حسب نیاز وارد عمل خواهد نمود. لازمست نگاهی به این نیرو ها داشته و راه برخورد با هرکدام را به دقت و تا حد امکان بدون اشتباه آماده داشته باشيم.
در کادر های اصلی این نیرو ها عبارتند از:
الف: نیروهای چماقدار و سرکوبگر در صف اول بنام لباس شخصی ها
ب: نیروهای بسیج و حزب الله
پ : نيروهاي انتظامي و پلیس
ت : نيروهای سپاه پاسداران
ث : نيروهای ارتش
گروه اول یا لباس شخصی ها اولین نیروهائی هستند که تا به حال به طور معمول به میدان آورده شده اند. ویژگی این افراد در نداشتن هیچگونه ریشه ی انسانی و اعمال خشونت بدون درنظر داشتن عواقب و در محل تظاهرات، استفاده از سلاح های غیر متداول مانند چماق- چاقو- پنجه بکس- زنجیر و …برای مضروب کردن هر چه بد تر افراد و جاري ساختن خون ،استفاده از روش های گوناگون برای ترساندن هر چه بیشتر مردم مانند پوشيدن لباس های ويژه- حرکت دسته جمعي سوار بر موتورسيکلت – حمله دسته جمعي به نقاط ضعف مقاومت مانند زنان و افراد مسن و يا کساني که محاصره کرده اند و کتک زدن آنان بدون هيچ ملاحظه می باشد. این ها مشتی خود فروخته کامل بوده و با گرفتن پول زياد و داشتن مزایای ویژه، احتمال این که از رژیم روگردان شده و به صف مبارزه بپيوندند، با توجه به نداشتن هیچ گونه ریشه ی وابستگي عاطفي- مردمی و ايدئولوژیکي تقريبا غیر ممکن بوده و برخورد با آنان بايد از راهي دیگر طراحي و انجام بگيرد. این افراد با وجود داشتن سازمان و رهبری مخفی، در عمل به صورت مستقل به سرکوب می پردازند. از راههاي برخورد با اين گروه مي توان پيشنهاد داد که تعداد زيادي از مردم تک تک و یا چند تن از آنان را محاصره کرده و با خلع سلاح و کندن لباس هاشان آنان را به خواری در آورند تا ديگران با ديدن آنان متوجه شوند که در اقليت هستند و چون ریشه باوری نداشته و برای پول کار مي کنند، نجات جانشان را به پول ترجیح داده از معرکه فرار کنند. از دیگر متد های پیش نهاد شده براي برخورد با موتور سواران، مي توان از کار انداختن موتور ها وسیله میخ و سیم و طناب کشی وسط خیابان و یا کوکتل مولوتف را نیز یادآور شد.
گروه دوم : نيروهاي بسيج و حزب الله. اين نیروها که بصورت پشتیباني از گروه اول به میدان وارد می شوند ، حقوق بگيران و کارکنان بسيج مستضعفان و اعضای سازمانهای گوناگون ج-ا با نامهای مختلف و سازمانهای امنیتی بوده و وظیفه دارند که همزمان با انجام عملیاتی به سان گروه اول، افرادی مشخص را نیز دستگیر و از ميدان خارج کنند. اين نیروها معمولا به سلاحهاي گرم نيز مجهز بوده در صورت نياز از آنها استفاده مي کنند، ولی وظيفه کشتار رسمی ندارند. این ها همان کساني هستند که افراد دستگیر شده را به زندانها و محل های مختلف برده و آنها را به اصطلاح سر به نیست مي کنند. به طوري که اطلاع داریم، با وجود پوشش وسيع نام ” نیروهای حزب الله” افرادی با وظائف و ماموریت هاي گوناگون زیر اين پوشش فعال بوده و سازمان رهبری آنان با وجود اشخاص شناخته شده کاملا آشکار ولی رسمیت ظاهری آن زياد اعلام نمي شود. به علت تنوع افراد و گروههای متشکل، تنوع ماموریت ها و قضاوت هاو تصميم گيریهای سریع و آني، با وجود قدرت سازمانی، تجهیزاتی و پرسنل، امکان نفوذ پذیری بیشتری در اين گروه وجود داشته و متد برخورد با آنان تا اندازه ای باید با متد برخورد با گروه اول متفاوت باشد، زيرا عناصر تشکيل دهنده اش متنوع و از شکنجه گران سازمانهاي اطلاعاتي و سوء قصد کنندگان تا حقوق بگيران خانواده های کشته شدگان در جنگ و هر آنچه در مابین است در این نیرو ها با وظایف گوناگون گرد آمده اند. چنانچه کنشگران در بین مردم از پیش و یا در همانجا افراد رهبری و دستور دهندگان را شناسائی و خنثی کنند. با همان روش محاصره و غلبه و کندن لباس و دور کردن از محل ) و با پخش شايعاتی مانند ( فلان کس فرار کرد) و این گونه شعار ها، اراده ایستادگی و مقابله با اکثریت را از اغلب آنان گرفته و چه بسا که بدون هيچ کاری تنها در میدان بمانند. به هر روی، هرگونه ابتکارات پيشنهاد شده از سوي کنشگران بجاست که از پيش بررسي شده و در صورتی که نتیجه بخش بودند، آنها را برای پياده کردن در ميدان آماده اجرا و ارائه داد.
گروه سوم: نیروهای انتظامی و پلیس
افرادی که بنام “نیروی انتظامی” و با یونیفرم به میدان می آيند همگی جزو اين نیرو نبوده و از سوی سپاه پاسداران و بسیج به آن منتقل شده اند و گارد ضد شورش وصفوف اصلي سرکوبگران یونيفورم پوش را تشکیل می دهند. پرسنل اصلی بدنه نیروی انتظامی تنها وظیفه دارند که از عملیات غير انساني سرکوبگران جلو گیری نکرده و در سایر موارد نيز از آنان پشتیبانی کنند ( مانند باز کردن ترافيک برای عبور خودروهای سرکوبگران و یا جلو گیري از هجوم مردم به یک محل و غیره). اینها با وجود داشتن همان تجهیزات که سرکوبگران دارند به دليل داشتن ریشه هاي مردمی و اجتماعي از نظر مقابله خشونت بار با مردم تقریبا به طور خنثی عمل کرده و تعدادي نيز بسته به موقعیت و وضعيت ميدان و تعدد عقاید به سوی یکی از طرفين سرکوبگر و تظاهر کننده تمایل پیدا نموده و به آن سوی کشیده می شوند.
امکان نفوذ و اثر گذاری در این پرسنل و تشویق مدام آنان برای پیوستن و یا حداقل انجام وظیفه رسمی و حمايت از مردم در مقابل خشونتگران، بیشتر از همه بوده و ديده شده است که در مواردی نیز اتفاق افتاده است. مجددا باید در نظر داشت که با توجه به عواقب این گونه کمک ها، که از نظر رژیم خیانت و محاربه …. تلقی شده و مجازات های سنگینی به دنبال دارند، چنین توقعی به حالت همه گیر و سريع از واقعیت دور بوده و در مواردي که اتفاق مي افتد بايد به صورت دامنه دار تشويق و تبلیغ شده و به طور دائم اين نيرو ها را براي پیوستن به مردم دعوت نمود. در حالت ناکام ماندن این تشویق و دعوت به پیوستن، مبارزین چیز زیادی برای از دست دادن ندارند، چون همان گونه که گفته شد این پرسنل در صف سرکوبگران نیستند و ضرری بیشتر از آنچه که دارند نخواهند رسانید، اما در حالت موفقيت حتي نسبي و نه صد در صد، بزرگترین کمک ها به نيروهای مردمي انجام گرفته و با واکنش هاي نا درست از سوي سرکوبگران ممکن است این افراد به درگیری با آنان پرداخته و مبارزه را تقویت نمایند. از دید اثر روانی نیز این کار با دامنه هرچند کوچک، دیگران را نیز به فکر واداشته وآنان را هم به کمک کردن به مردم متمايل می نماید.
چهارم: سپاه پاسداران
هنگاميکه نام سپاه پاسداران شنيده مي شود، همگی مردم به نوعی نا خود آگاه دچار گونه ای از هراس شده و از دید اکثريت، اين سازمان و پرسنل آن به صورت نیروئی مجهز به هر گونه وسیله آدم کشی و شکست ناپذیر جلوه مي کند که قادر به هر کاری بوده و اصلي ترین بازوی نگهدارنده ی رژیم ملایان و زننده آخرین حرف در هر گونه تصمیم گیری بوده و سران آن نیز با دانش و آگاهي از همه چيز قادرند که با هرگونه بحران و شورش و تظاهرات برخورد کرده و آن را نابود کنند.
باید گفت که این گونه باور ها ممکن است که تا حدي بسته و محدود در سالهاي دهه های شصت و نيمه هفتاد تا اندازه ای حقیقی بوده و سپاه پاسداران به دست عوامل خود، هر گونه ترور و آدمکشی و شکنجه و هر کار غير انسانی را قادر به انجام بود و نمود. ولی از نیمه ی دهه هفتاد تا به امروز سران این نیرو به جمع آوری پول و ثروت و ملک و مال پرداخته و هر روز نیز قسمتی از نیروی اداري و اجرائي و مالی و سیاسی مملکت را به خود اختصاص داده اند و در حال حاضر، سپاه پاسداران با توجه به تعداد پرسنل و گستردگی صحنه عملیاتش ( تمام خاک ایران) و وارد کردن افراد غیر متعصب با سواد در کادر خود به دليل نیاز کاربری شان، ديگر آن نیروی جنگنده یکدست و يکپارچه و متحد نیست و فرماندهانش نيز که از بين بيسوادان و چاقو کشان و بي سر و پايان پيش از انقلاب انتخاب شده اند، نه سواد و نه دانشی به جز خشونت و آدمکشي را دارند که بتوانند به گونه ای موثر از رویدادها انجام گرفته توسط انبوه مردم جلو گیری کنند و حرف اولين و آخرينشان همان اعمال زور است و بس و به جز این نه چیزی می دانند و نه مي شناسند.
فرماندهان سپاه که بخاطر بقاي خویشتن و استفاده از همه اموالي که غارت کرده اند از افراطي ترين طرفداران ملايان بوده و در صورت بروز خطر جدي همه سعی خود را خواهند نمود که به هر وسیله ممکن از رژيم و موجودیت خود دفاع کرده و مسلما از خشونت و کشتار هم ابائی نخواهند داشت.
از سوی دیگر، با بزرگتر شدن هرچه بيشتر سازمان و تعدد و تنوع مسئولیت ها و ماموریت ها و پراکندگی نيروهای اصلی رزمنده در سطح تمام کشور، همچنین پرداختن به امور واقعی که از ديدشان جمع آوری لشگر می باشد ( ایجاد نیروی هوائي، زمینی، دریایی؛ موشکی مستقل به خود) همچنین، تقسیم مسئولیت ها و قدرت و تصمیم گيری در بین افرادی با افکار مختلف در کنار تجهیزات پيشرفته، پرسنلی که برای مقابله با مردم به میدان آورده می شوند، دیگر آن سپاه پاسداران پيشين نبوده و شامل تعدادي سرباز وظيفه، کارکنانی با عقايد گوناگون سیاسي و عقیدتی، در کنار تعداد کمي از نیروهاي معتقد و وفادار به رژيم می باشند که همگي به هر رو دارای ريشه های مردمی و اجتماعي هستند و با نيروهای سرکوب بسیج و ضد شورش تفاوت بسیار دارند. از اين رو امکان این هست که با تبلیغات صحیح، جدا کردن پرسنل زیر دست از فرماندهان رده بالا، اطمینان دادن به اين که پس از پیروزي آنها هيچکدام جوابگوی اعمال فرماندهان دزد و فاسد شان و عاملین رژیم نبوده و با یاد آوری ریشه های مردمی و از مردم بودن، شدت تهدید سپاه پاسداران را تخفیف داده و یا آن را خنثی نمود. یاد آوری می شود که پرسنل در ميدان سپاه اکثرا از جوانان روستائی با پایه های مذهبی قوي بوده و به خیال خود برای اسلام و نجات آن با کفار در جنگند و عاقبتشان نیز همان داستان بهشت و حوري و غلمان خواهد بود. نفوذ و تاثير گذاری بر این گروه بايد بسيار زيرکانه و با ظرافت طرح ريزي شود، به طور مثال باورهاي دینی و پايه هاي مذهبی شان هرگز به چالش کشيده نشده و بايد سعی در سود بردن از آنها به سود حرکت براندازي باشد، ولي در موارد ديگر با حمله به وضعيت زندگي سران و فرماندهانشان و مقايسه آنها با وضعيت خانوادگي روستائیان در زادگاههای اين سربازان و تاکيد براين که با ثروت هاي دزديده شده از پدران و مادران و خانواده های آنان این سران و فرماندهان چنین مرفه زندگي مي کنند و آنها و خانواده شان نیز حق برخورداري از اين ثروت های غصب شده را دارند، می توان این شکاف را ایجاد و از آن بهره برد.
جمع بندي نيروهاي سرکوب
طبق آمار و برآورد هاي موجود، تعداد کليه نيروهاي یاد شده در بخش های مختلف ، اداري و لجستیکي و خدماتي و پشتیبانی و نیروی موثر سرکوب ، در مجموع چيزي میان هفتصد تا هفتصد و پنجاه هزار نفر در سراسر کشور مي باشند که تمرکز آنها به نسبت جمعيت در هر شهر و هر استان و کنش هاي سياسي و اجتماعي استان ها متغير است. این افراد بنا بر نياز هاي روزانه و ميزان درگيری هاي خيابانی به صورت نيروهای در حرکت به شهرها و استانهاي مختلف فرستاده شده و سريعا وارد ميدان عمل می گردند، ولي میزان مقاومت مردمي، نحوه برخورد با آنان ، تازگی و نا آشنا بودن محیط و لهجه هاي گوناگون محلی و تا اندازه اي غيرقابل فهم برای آنان و همچنين دوری از محيط زیست روزانه و خانواده، و تغیير رژيم غذایي، در طول زمانی نه چندان دراز، این نیرو ها را از پا انداخته و ضریب توانشان را به شدت پائين مي آورد. به هر روی درمقايسه جمعيت کشور و تعداد کل کسانی که در عمل وارد و فعال در میدان سرکوب می شوند، نسبت شمار مردم به آنها چيزی در حدود يک به صد مي شود. یعني صد نفر از مردم ايران به یک نفر تفنگ و یا چماقدار و چاقو به دست، اجازه مي دهند که آنان را سرکوب و منکوب نموده بر آنان فرمانروائی کند. نافرماني مدنی از همین اصل ريشه مي گیرد که همیشه و در درازاي زمان توان صد نفر غير مسلح بر يک نفر مسلح و مجهز به همه وسایل مي چربد و هيچ دلیل منطقی و قابل قبولي براي عدم ابراز و نشان ندادن این توان و تحمل ظلم و زور تعداد کمي که در میدان مبارزه با اکثریت مردم قطعا شکست خواهند خورد وجود ندارد، مگر این که یک ملت و يا اکثریت آن ملت مايل باشد که خود و آيندگانش زير یوغ ظلم و فساد و زور و سرکوب رشد کنند و به آنها عادت نمايند. این پرسشي هست که مردم ايران بايد خود به آن پاسخ داده و به نسبت آن وارد ميدان کنشگري شوند.
I just wake up from bed and I am already reading your blog. This signifies something! Really useful ideas. Thank you!