دکتر کورش عرفانی
برخی این طور عنوان می کنند که به مرور که شرایط در ایران رو به وخامت می گذارد جمهوری اسلامی می تواند پاسدار محمود احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور فاقد صلاحیت از کار برکنار کند و با پیش گرفتن یک خط به ظاهر متفاوت، جهان غرب را به پای میز مذاکره کشانده و با سازش با آنها، دو یا سه دهه دیگر عمر برای نظام بخرد. در داخل نیز این طور نشان داده خواهد شد که مقاومت های مردم به ثمر رسید و چهره ی منفور مورد نظر بخش عظیمی از مخالفان- احمدی نژاد- کنار گذاشته شد. در سایه ی این مانوور، ولی فقیه و ولایت فقیه هر دو سالم مانده و ساختارها دست نمی خورند و فقط مافیاهای نظام موفق می شوند که از جنگ دست برداشته و باهم، زمین جدیدی برای بازی سیاسی و اقتصادی بیابند، البته در کمال همکاری و «حفظ وحدت».
آیا این امکان می تواند به طور واقعی روی دهد و شرایط را برای یک مانوور سیاسی نوین و حیاتی برای نظام فراهم آورد؟
نگارنده ضمن آن که در باره ی احتمال وقوع این سناریو هشدار می دهد شانس تحقق آن را در این می داند که آیا کنار زدن احمدی نژاد به معنای یک سازش و توافق جناح های دیگر نظام با مافیای سپاه است و یا به معنای تلاش سایر جناح ها برای حذف سپاه از سیاست و بازگرداندن آنه به پادگان ها. به عبارت دیگر اگر سناریو فوق را به صورت یک همدستی آشکار سپاه برای عقب نشینی تاکتیکی از برخی پست های اجرایی در عین حفظ قدرت در پشت پرده بدانیم شاید بتوان برای این داستان قدری شانس اجرایی دید، اما اگر به معنای دست به یکی کردن ولی فقیه و آخوندها و بازاری ها و تا حدی اصلاح طلبان برای بیرون راندن سپاهیان از ساختار قدرت سیاسی باشد، بی شک کمترین شانسی برای آن قابل تصورنیست. در واقع نباید تصویر دقیقی از سپاه و میزان سلطه ی آن در عرصه های غیر سیاسی داشت که بتوان تصور کرد امکان بیرون راندن غیر داوطلبانه ی سپاه از صحنه ی سیاسی وجود دارد.
واقعیت این است که سپاه از همان روز اول دستش باز بود که در امور غیر نظامی دخالت کند. بدیهی است که در یک دیکتاتوری همیشه نیروی نظامی و سرکوبگر نقش مهمی را در تمامی زمینه ها ایفاء می کند. دو عامل سبب شده بود که سپاه در بیست و پنج سال اول عمر نظام در پشت پرده باقی بماند. یک عامل وجه ساختاری داشت و آن حضور روحانیت و ماهیت مذهبی نظام جمهوری اسلامی بود که قدرت را به دست آخوندها سپرد و دیدیم که به استثنای دوره ی کوتاه بنی صدر و رجایی تمامی روسای جمهوری اسلامی آخوند بودند. دو پست مهم ولی فقیه و ریاست جمهوری از ابتدای نظام تا زمان روی کار آمدن احمدی نژاد در دست فقط 4 نفر آخوند بود: خمینی، خامنه ای، رفسنجانی و خاتمی. بدیهی است در یک نظام دینی این دینکاران هستند که مقام نخست را خواهند داشت. سپاه به این قاعده خاتمه داد. پاسداران با به قول خودشان «مهندسی چند لایه» در سال 84 پست ریاست جمهوری را در اختیار یک سپاهی لباس شخصی قرار دادند و اینک برای جایگاه ولی فقیه طرح و نقشه دارند. عامل مقطعی که سبب تاخیر سپاه در آمدن روی صحنه ی سیاست شد عبارت بود از هشت سال جنگ. اما بلافاصله بعد از پایان جنگ سپاه با زیرسازی اقتصادی برای خود موفق شد تمام موانع قبضه کردن قدرت را از طریق پول و اسلحه از سر راه بردارد و به آن چه می خواست نزدیک شود.
نباید فراموش کنیم که سلطه ی سپاه بر 50 درصد از کل اقتصاد دولتی و شبه دولتی نیز نفوذ در تمامی نهادهای حکومتی در حد مدیران درجه ی یک و دو کشور و نیز در اختیار گرفتن وسایل ارتباطی و ساختن سازمان های موازی اطلاعاتی و امنیتی، از این نیرو یک مافیای پرقدرت را ساخته است که بعد از تار و مار کردن جناح اصلاح طلبان و وارد کردن ضربه های اساسی به مافیای رفسنجانی اینک به بازاری ها اعلام جنگ داده و دیر یا زود سراغ ولی فقیه و باند او خواهد رفت.
از آن سوی فراموش نکنیم که سپاه فقط سر آن نیست، بدنه ی آن نیز تبدیل به یک لایه ی اجتماعی شده است که با برخورداری از امتیازاتی که هیچ کس در کشور از آنها به این آسانی برخوردار نیست، آلوده ویروس رفاه و قدرت و ثروت و شهوت شده است و دیگر چیزی جز سیلی محکم قیام قهر آمیز مردم او را از مستی این نعمت و رفاه و لذت بیرون نخواهد کشید. هر که بخواهد در مقابل این کاست بیاستد به راحتی با زور و ترس و ارعاب و تهدید و اعدام و ترور کنار زده می شود.
به عنوان نتیجه گیری می توان گفت که نظام جمهوری اسلامی از این پس یا زیر سیطره ی سپاه بقای خود را تامین خواهد کرد و یا تمامیت آن بدون سپاه نخواهند ماند. از آن جا که از یک سو روش مدیریت پادگانی کشور را به مرز فاجعه و شورش و جنگ کشانده است و از سوی دیگر، امکانی واقعی برای حذف سپاه از مدیریت کشور وجود ندارد، می توان پیش بینی کرد که سپاه کل نظام را با عملکرد خویش به سوی خطراتی می کشد که بعید است جمهوری اسلامی از آن جان سالم بدر برد. برای این احتمال آخر آماده باشیم و هیچ آمادگی ی بالاتر از افزایش دو عنصر خودآگاهی و خودسازماندهی میان مردم ایران وجود ندارد. با در نظر گرفتن این واقعیت که به این سوی می رویم به عنوان نیروهای آزادیخواه و تغییر طلب اختلافات سطحی خود را کنار بگذاریم و دست در دست هم برای شرایط وخیم و حساسی که پیش بینی آن چندان دشوار نیست به تلاش هدفمند و برنامه دار بپردازیم.