گفت: سال نو مبارک.
گفتم: به هم چنین.
گفت: فکر می کنی در سال نو آن اتفاقی که باید می افتد.
گفتم: کدام؟
گفت: سرنگونی رژیم را می گویم.
گفتم: بستگی به من و تو دارد.
گفت: چطور؟
گفتم: باید دید چقدر این را می خواهیم. اگر ته دلمان واقعا به دنبال این هستیم و برای این خواست خود بهای لازم را می دهیم، بله این اتفاق روی خواهد داد. اما اگر فقط در سطح آرزوست خیر.
گفت: آخر از دست ما چه بر می آید؟
گفتم: بهتر است بپرسی چه بر نمی آید.
گفت: مثلا؟
گفتم: مثلا من و تو می توانیم یک گروه دو نفره را تاسیس کنیم.
گفت: برای چکاری ؟
گفتم: هم برای همفکری و صحبت و تبادل نظر هم برای کار عملی.
گفت: چه کار عملی می توانیم انجام دهیم؟
گفتم: هر کاری که به پیشبرد مبارزه کمک کند. یعنی اجازه دهد جنبش مردمی به پیش رود و رژیم ضعیف تر شود.
گفت: مثلا اگر دو نفر مثل ما در اصفهان یک گروه درست کنند. چه کار می توانند کنند؟
گفتم: در نظر داشته باش که این گروه می تواند به تدریج نفر سوم و چهارم و پنجم را هم به خود جذب کند. اما حتی در سطح دو نفر هم می توان شعار نویسی کرد، با مردم صحبت کرد و آنها را آگاه کرد، دیوارنویسی کرد و اطلاعیه پخش کرد. در میان کارگران و معلمان کار کرد و آنها را به اعتصاب واداشت، در میان دانشجویان کار سازماندهی را تقویت کرد، خبرهای داخلی و عکس و فیلم تهیه کرد و از طریق اینترنت پخش کرد، پول فراهم کرد و به کارگران اعتصابی رساند تا بتوانند اعتصاب خود را ادامه دهند، به مراکز دولتی حمله کرد وبه آنها ضرر زد، بسیجی ها و عوامل رژیم را شناسایی و معرفی کرد و یا به طور جمعی در تظاهرات اعتراضی شرکت کرد و هزار و یک کار دیگر.
گفت: آیا این کار طول نمی کشد؟
گفتم: خیر، از همین امروز می تواند شروع شود.
گفت: چند تا از این گروه های کوچک باید تشکیل شود تا جنبش پیروز شود؟
گفتم: هر چه بیشتر بهتر، اما بدان که کمیت آنها یک موضوع است و کیفیت آنها موضوعی دیگر.
گفت: آیا این گروه های مردمی باید به هم وصل شوند؟
گفتم: خیر، نیازی نیست، همین قدر که همه ی آنها کارهایی مختلف را در مسیر مبارزه پیش می برند کافیست، از یک مرحله به بعد که جو اختناق شکسته شود این گروه ها همدیگر را پیدا می کنند.
گفت: پس منتظر چه هستیم؟
گفتم: منتظر شنیدن همین سوال آخر