گفتم: خیلی ناراحت به نظر می آیی.
گفت: عکسی دیدم که همه جانم را به درد آورده.
گفتم: چه عکسی؟
گفت: یک نوزاد چند ساعته در سطل آشغال میان زباله ها.
گفتم: بله آن را دیدم.
گفت: آخر جامعه ی ما به کجا رسیده است.
گفتم: این گونه موارد حکایت از سقوط اخلاق در یک جامعه دارد.
گفت: سقوط اخلاق تا این حد، تا مرز انداختن یک موجود زنده در سطل زباله؟
گفتم: حتما تا این حد رسیده است که چنین می کنند.
گفت: این سقوط تا کجا پیش خواهد رفت؟
گفتم: تا جایی که اعضای جامعه تحملش را دارند. تا جایی که مردم بپذیرند.
گفت: یعنی خط پایانی نیست؟
گفتم: هست؛ به شرط آن که روند مقاومت در مقابل سقوط وجود داشته باشد.
گفت: یعنی چه؟
گفتم: تا زمانی که مردم فقط می بینند و می گذرند، انتظار هر چیزی می توان داشت.
گفت: یعنی عادت می کنند.
گفتم: بله، و آماده می شوند که بدتر از آن را ببینند.
گفت: وآیا راهی هست که این روند را متوقف کرد.
گفتم: بله، باید یک یک جریان قوی تبلیغاتی در مسیر اخلاق گرایی به راه انداخت.
گفت: یعنی ارزش های اخلاقی را یادآور شد.
گفتم: بله، باید آنها را به یاد آورد وتوضیح داد که نبرد واقعی ما با رژیم کنونی نبرد اخلاقی است.
گفت: یعنی آنها در جبهه ی ضد اخلاق و ما در جبهه ی اخلاق قرار داریم.
گفتم: دقیقا، و این نباید در حرف باشد، باید در عمل باشد. باید در عمل نشان دهیم که ارزش های اخلاقی برای ما مهم است و ما بهای لازم را برای رعایت و حفظ آنها خواهیم پرداخت.
گفت: این خود یک مبارزه است.
گفتم: این مبارزه ی اصلی است. چون اگر ارزش های اخلاقی حفظ شود با اتکاء به انسان های اخلاق مدار می توان مبارزه ی سیاسی را هم برد.
گفت: چگونه؟ رابطه ی این دو چگونه است؟
گفتم: وقتی بخشی از جامعه موضوع احترام، شرافت، کرامت برایش معنا پیدا کرد حاضر است برای آن مبارزه کند، خطر بپذیرد، کار جمعی کند و هر کنشی را که لازم است صورت دهد تا در نهایت به هدفش که سرنگون ساختن این نظام و جایگزین کردن آن با یک نظام انسانی است را انجام دهد.
گفت: یعنی احترام به ارزش های اخلاقی پیش زمینه ی موفقیت سیاسی است؟
گفتم: بله و در نبود این رابطه شک نکنیم که حتی اگر تغییری هم به وجود آید نتیجه ی خوب و چشمگیری نخواهد داشت.
گفت: پس کار ضروری و فوریی که در پیش رو داریم به راه انداختن یک نبرد بزرگ اخلاق گرایی علیه رژیم ضد اخلاق است….